به نام خدایی که “خیر” آفرید
سلام به محضرحضرت آیت الله خامنه ای
رهبرگرامی جمهوری اسلامی ایران
رهبرگرامی جمهوری اسلامی ایران
زمان گذشت و گذشت و ما همگی پیر شدیم. و اکنون، اگر که به پشت سر بنگریم، ردپای اطوار خود را بر سر و روی شهرها و روستاها و نسلهای انقلاب خواهیم یافت. شرمگنانه می گویم: آنچه که با اینهمه بگیر و ببند و هیاهو بجای گذارده ایم، چیز دندان گیری که نیست، آزاردهنده نیز هست. ما از همه چیز و همه کس برای بالابردنِ قلعه ی ماندگاری خود ملات ساخته ایم. از مردم، از خدا، از همه چیز. امروز بصورت ظاهر، قلعه ی ما برقرار است اما کمتر کسی از خدا و مردم سراغ می گیرد. بدنبال همین بوده اید آیا؟
کمتر از یک ماه به روز انتخابات مانده است. این روزها اگر از بلندای همان قلعه به جامعه بنگرید، یک غولِ قلچماق خواهید دید که در همه جا پرسه می زند و به صورت مردم آب دهان می اندازد. این غولِ قلچماق: بلاتکلیفی است. و شما ای بزرگوار، جامعه ای بلاتکلیف بارآورده اید. چه کسی نمی داند در این کشور پهناور، هرکسی هرسنگی که برمی دارد و هرسنگی که بجای می نهد، ابتدا باید به قلعه ی بلند شما بنگرد و از شما اجازه بگیرد. این فرهنگ “آقا اجازه” همان است که شما را به التذاذ درمی اندازد. چرا نگویم شما لذت می برید از این که همه ی سرنخ ها به قلعه ی مبارکتان وصل است. بله ای بزرگوار، مردمِ بی اراده و بلاتکلیف اینگونه متولد می شوند. درست بهمین شکل و شمایلی که شما در این بیست و چهارسال رهبریِ خویش عمل کرده اید.
خدای خوب آنگاه که جناب آدم را خلق کرد و قدر و قیمت و فهم و برتری او را به فرشتگان نشان داد، به او “اختیار” عطا فرمود. چرا که “خیر” او را در همین اختیار می دید. و جناب شما همان اختیار را از میلیونها آدمی زاده وا ستانده اید. خدا انسان های دور و دراز تاریخ را صاحب اختیار امور خود رقم زد و شما انسانهای این روزگار را کودک و رشد نایافته تفسیر فرموده اید.
خدا برای هدایت بشر پیامبرانی گسیل فرمود و به همه ی پیامبرانش فهماند که: سربه سرِ این بشر مگذارید. تنها و تنها راه درست را به او نشان بدهید و بگذرید. که اگر این بشر تمایل داشت بشما می گرود و اگر نه او را رها کنید و با او دست به یقه مشوید. و پیامبران، به اطاعت دست برچشم نهادند و قرنهای قرن همین کردند. شما اما هنوز از گرد راه نرسیده، به اسم خدا و به اسم پیامبران، مخاطبان خود را به بد و خوب تقسیم بستید و برای خوب های مطلوب خود فرصت و و برای بدها شلاق و مرگ و زندان و دربدری تجویز فرمودید.
تربیت مردم در بلاتکلیفی، محصول سالهای دراز رهبری شماست. چند وقت دیگر ما به روز سرنوشت ساز انتخابات می رسیم. اما نه که با این بلاتکلیفیِ هماره، باید به مردم هیچ نفهم ایران گوشزد شود تا همگی بدانند و آگاه باشند که لقمه نانی اگر می خورند به صدقه سری عنایات جضرت شماست، چشمها همچنان به قلعه ی مألوف شما دوخته مانده و کسی را یارای قدم برداشتن نیست. همه با چشم و دهان گشوده و لب و لوچه ی آویزان به قلعه ی شما می نگرند تا مگر از پنجره ای سر بیرون آورید و برای مردم دست تکان بدهید و تکلیفشان را مشخص فرمایید. در سایر کشورها، از یک سال مانده به روز انتخابات، کل کشور در تب و تاب گزینش فرد یا افراد کارآمد به جنب و جوش درمی افتد، ما اما تا بیخ روز انتخابات هنوز معطل و منگ و بی اختیار شما مانده ایم.
اخم و خشم شما باعث شد که در این ملک، نخبگی به خاک بنشیند و پخمگی برفراز آید. بهمین خاطر است که اکنون – در سی و چهار سالگی انقلاب – معدل و عصاره ی فهم و درک و دانشِ همه ی داوطلبانی که برای جایگاه ریاست جمهوری دورخیز کرده اند، بکارِ اداره ی یک کارخانه و دانشگاهِ چهل سال پیش نمی آید، چه برسد به این که رشته های اداره ی یک کشور بُهت زده را در دست بگیرند.
بی پرده بگویم: اگرامروز کسانی چون شیخ حسن روحانی وشیخ علی فلاحیان وشیخ مصطفی پورمحمدی جرأت یافته اند به سمت ریسمان ریاست جمهوری دست درازکنند، نه بخاطرلیاقت ها وبایستگی های فراوانی است که اینان دارند ودیگران ندارند، نخیر، بل به این خاطراست که اینان ودیگرانی چون اینان درگردونه ی پخمگان اطراف خود، خود را یک سروگردن برتریافته اند. ومطمئن شده اند که جناب شما درگزینش میان دونفری که یکی کاردان وکارشناس وجهان فهم وپاکنهاد ووطن پرست اما نمازنخوان است، ودیگری که هیچ نفهم وکم خرد وضایع کننده ی سرمایه ها واعتبارهاست اما نمازبخوان، گرایش حتمی تان به دومی است. اگرچه با گزینش دومی کشور بخاک بنشیند وسرمایه هایش تباه شود. این شاخصِ نمازوحجاب آقاجان چه ها که نکرده با این کشوربخت برگشته!
من با اطمینان می گویم که سرداران شما درآن قلعه ی مألوف، برای خلق “حماسه ی سیاسیِ” مورد نظر جناب شما، برنامه های متنوعی خلق کرده اند. وگرنه مردمی که بخش قابل توجهی ازاستعداد وهویتشان پخش وپلا شده وخودشان زخم خورده اند وشخصیتشان تحقیرشده وعزیزانشان زندانی، مگرچه نسبتی با حماسه واینجورالفاظ شعاری وبدون پشتوانه دارند؟ حماسه ای اگرباشد، درسال هشتادوهشت رخ داد وبا مهندسی جناب آقا مجتبای شما تباه شد ورفت. اکنون به کدامین انگیزه وکشش قراراست حماسه ای دیگرعلَم شود؟ جزهمان هیاهوهای صداوسیماییِ مکرر،ودروغ پردازی های فریبکارانه وخائنانه اش.
شاید یکی ازاساسی ترین سناریوهایی که درآن قلعه طراحی ونوشته شده وبموقع نیزتوسط برادران دینی ما به جان جامعه درخواهد افتاد، ایجاد بلواهای طراحی شده والبته کنترل شده ازیکسوی است، واز دیگر سوی: بها دادن به صورتِ صوریِ قانون، وفصل الخطابیِ خودِ حضرتعالی دربزنگاه بلاتکلیفیِ ساختگی باشد. درآن بلوا شما مرتب مردم وداوطبان سرگشته را به قانون ارجاع خواهید داد وآنان را به آرامش دعوت خواهید فرمود. اما کدام قانون؟ همان که مسیرِمعبرش اززیرپای قلعه ی مألوف شما می گذرد.
وقتی ازسه ماه پیش به این سوی، وزیراطلاعات شما ازبلوا وآشوبِ اهالی فتنه درروزهای منتهی به انتخابات خبرمی دهد، وسرداران پف کرده ازمال حرام برای همان اهالی خط ونشان امنیتی می کشند، بدیهی است که بروز بلوا، آنهم با هنرمندی شعبون بی مخ های دستاموز می تواند نقطه ی عطف همان سناریویی باشد که قراراست عملیاتی شود.
شما نیک می دانید که اگرانگشت تأیید برهر داوطلب ریاست جمهوری بگذارید، بخش وسیعی از مردم روی ازاو برمی گردانند وبه دیگری رأی خواهند داد. بله، شما این را نیک می دانید. ونیک ترمی دانید که گذرگاه رأی مردم، وزارت کشوراست. وزارت کشوری که چشم به پنجره ی قلعه ی مألوف شما دارد. ومی تواند براحتی رأی ها که نه، بل عاطفه ها وفهم ها وآدمها را جابجا کند. بی آنکه مزاحمی وناظری برچند وچون این جابجایی ها نظارت داشته باشد.
درروزهای پیش وپس انتخابات، بروز بلوا توسط شعبون بی مخ هایی که به لباس فتنه گران درآمده اند، پای شما را بمیان خواهد کشاند. وشما، دریک سخنرانی وبیانیه، بساط انتخابات را برخواهید چید، وانتخاب رییس جمهوررا به اراده ی نمایندگان مجلس خواهید سپرد. کدام نمایندگان؟ همانها که پیشاپیش وبفرموده، برای رد صلاحیت این وتأیید آن دورخیزکرده اند وجزبع بعی محزون، صدایی ازحنجره های مفلوکشان بیرون نمی خزد. اینجاست که این مجلس واین نمایندگان، درست همانی را برتخت خواهند نشاند که اراده ی جناب شما با اوست.
شاید بفرمایید: این، توهمی بیش نیست. که من می گویم: قرارنیست سخن سالها پیشِ شما درکرمانشاه، که درآنجا باب انتخاباتِ پارلمانی را واگشودید، به دوردستهای تاریخ احاله شود. شما بذری افشانده اید که ثمرش را درمحدوده ی همین چند وقت باقیمانده ازعمرشریفتان بربچینید. نه این که رهبران بعدیِ شما به پیشنهاد شما داخل شوند. پس، انتخابات پارلمانی زمانی موضوعیت پیدا می کند که بسترمناسب ومخصوص بخود داشته باشد. این بستررا همان غولِ قلچماق یا شعبون بی مخ هایی فراهم می کنند که خود جناب شما به آنان خط داده اید تا خشم ها وانرژی های خود را برای روزهای خاص ذخیره کنند.
سخن پایانیِ من هدیه ای است به جناب شما:
همانگونه که خدای خوب به پیامبرانش آموخت که سربه سرِ این بشرلجوج وصاحب اختیارمگذارند، شما نیز تن به مقدرات مردمی بسپارید. خود را کناربکشید تا مردم خود به انتخاب هرکه بدو مایلند اقدام کنند. ویا اگرخیری دراین انتخابات نمی بینند، ازخیرحماسه واینجورچیزها بگذرند. مطمئناً دراین کنارکشیدنِ شما، هم برای شما خیرتدارک دیده شده وهم برای مردمی که بصورت ظاهروقانوناً باید صاحب اختیارباشند ونیستند. والسلام
با احترام و ادب: محمد نوری زاد
سی ام اردیبهشت سال نود و دو
سی ام اردیبهشت سال نود و دو