نوشته های قرآنی من درزندان:
آیه ای از قرآن که جمهوری اسلامی بخاکش انداخته!
آیه ای از قرآن که جمهوری اسلامی بخاکش انداخته!
من در سورۀ نساء، به آیه ای برخوردم که هم سراسر حکمت است، هم قانون، هم تحکم، هم عدالت، هم بزرگی، هم قاطعیت، هم غربت. اما چرا غربت؟ به خاطر این که غربی ها در وجهی کلی، ساحت قانون و زندگی شان را با سترگی این آیه آراسته اند. اما ما به آن پشت کرده ایم. و من – آری – متعمدانه و آگاهانه می گویم به آن پشت کرده ایم، و نه این که سرسری و از سرِ بی خبری از آن درگذشته باشیم. چرا که این روزها ما رشحه ای از عطر و بوی این آیه را نیز در میان خود، و سایر کشورهای اسلامی نمی بینیم. دریچه صد و سی و پنجم سورۀ نساء را می گشاییم: «یا ایها الذین امنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو علی انفسکم اوالوالدین والاقربین… = ای مؤمنان، برای اجرای عدالت ناب، با همه استعداد خود قیام کنید. (در محکمه ها و در هر جا) برای خدا شهادت دهید. گرچه این گواهی و شهادت، به زیان خود شما، یا پدر و مادر شما، و یا به زیان خویشان شما تمام شود».
اگر جرأت کنم، خواهم گفت که این آیه، در کنار آیات بسیاری از قرآن، طلبکار ما مسلمین در عرصه قیامت خواهد بود. که یعنی: ای خدا، من ناب ترین و دقیق ترین و کاراترین قانون قضایی و اجتماعی را با مسلمین در میان گذاردم اما آنان کمترین رغبتی به دارایی من نشان ندادند. رویکرد کلی این آیه، به سه جهت است:
۱- مردم در جوامع اسلامی باید برای برپایی قسط (عدالت ناب) یکپارچه شوند.
۲- در محاکم قضایی، و در میان خود، آنگاه که برای شهادت دادن فراخوانده می شوند، حاضر شوند و خدا را در نظر بگیرند و به درستی هرآنچه را که می دانند، بر زبان آورند.
۳- در همین خصوصِ شهادت دادن و گواهی دادن، هرگز منافع فردی، منافع پدر و مادر، و منافع خویشان خود را در نظر نگیرند. حتی اگر روند گواهی دادن، به زیانتان تمام شود!
اغلب ما، آیات قرآن را صدباره خوانده و می خوانیم، اما هرازگاه، جرقه ای و نوری از یک آیه برمی خیزد و پرده از برابر دیدگان ما کنار می زند و بارقه ای از معنای خود را بر ما می بارد. من خود بارها و بارها از کنار این آیه عبور کرده و قدر آن را ندانسته بودم. این آیه، سرشار و لبریز از محکمات قضایی و اجتماعی است. ذره ای در آن جای گریز و تأویل و توجیه نیست. اگر دستگاه قضایی ما، و همۀ محکمه ها، در هر کجا، همین یک آیه را، مرامنامه و اساسنامه خویش قرار می دادند، و بر اجرای همه جانبه آن پای می فشردند، بشر، به ناب ترین شکل ممکن، در آغوش عدالت و انصاف و بزرگی و کرامت جای می گرفت. فلاکت جاری بسیاری از کشورهای اسلامی، در این است که عدالت و انصاف و درستی که هیچ، زبانم لال خودِ خدا را نیز قربانی منافع فردی و جمعی خویش می کنند. کجا می توان شاهد این بود که یکی برخیزد و علیه خود، و علیه پدر و مادر خود، و علیه خویشان خود شهادت بدهد؟
کشور ما، هنوز که هنوز است، در چنبره خویشاوندسالاری و همشهری پروری گرفتار است. خصلت نامبارکی که در سایر کشورهای اسلامی، گاه وجه غلیظ تر آن را نیز می شود تماشا کرد. در همین صدا و سیمای خودمان، نقطه ی مشترکی که بدان برمی خورید، لهجه یکسان جمع کثیری از کارکنان و مسئولین آن است. و حتی همین لهجه را در رده های پایین تر نیز می توان یافت. از صدا و سیمای استانها و شهرستانها که به سمت تهران نزدیک می شوید، این لهجه را غلیظ تر و وسیع تر می یابید. علت چیست؟ یکی از مسئولین ارشد این دستگاه – آنگاه که زنده بود – به استخدام گسترده خویشان و همشهریان خود پرداخته است. حالا شما صحنه ای را مجسم کنید که همین مسئول ارشد، در یک محکمه قضایی، قرار است نه بر ضد خود، و نه بر ضد پدر و مادر خود، و نه بر ضد خویشاوندان خود، که علیه یکی از همشهریان دور خود شهادت و گواهی بدهد: آیا به چه میزان می توان بر سلامت و صحت این گواهی مطمئن بود؟ من با اطمینان می گویم: هیچ!
یکی از بزرگ ترین آسیب های جوامعی چون جامعه ما، در همین خاصه پروری یا رانت گرایی و رانت خواری است. تا زمانی که این عارضه زشت در هر جامعه ای جولان بدهد، مردمان آن، طعمی از درستی نخواهند چشید. این آیه، در اروپا و در آمریکا، مخاطب بسیار بیشتری دارد تا خود ما یا عربستان یا مصر یا پاکستان. آیه ای که برای سرفرازی مسلمین به میان آمده، وقتی رغبتی از جانب ما مشاهده نمی کند، اصالت ذاتی خود را از دیگران – اگر چه نامسلمان – دریع نمی کند.
در آمریکا، حق گویی، اگرچه به زیان خود، به صورت یک فرهنگ درآمده است. من کاری به آنان که در هر جامعه و در هر شرایط به زشتکاری و نابکاری اصرار می ورزند، ندارم. که در آمریکا نیز از این گونه افراد فراوانند. اما وجه کلی نگرش و رفتار غربی ها و آمریکایی ها، بر درستکاری است. قصد من مجیزگویی از غربیان نیست. مشکل غرب را در ساحت های دیگر باید جست. مثلاً نظافت گرایی و تمیزی غربیان، چیزی نیست که بشود انکارش کرد. یا نظمشان را. یا راستگویی شان را. و دروغ نگفتن شان را. آموزه های دینی ما می گوید رفتار درست را از بیگانگان و حتی از دشمنانمان بیاموزیم. چرا که شاکله درست یک جامعه، همان اصالتی است که خدای متعال قصد فراگیر ساختن آن را دارد. نهضت عظیم پیامبرن، اراده ای جز هدایت بشر، و درانداختن او به همین جاده اصالت نداشته است.
ما نمی توانیم نظافت و تمییزی آلمانی ها را به خاطر این که مسلمان نیستند، بی ارزش بدانیم. و کثیفی شهرهای کربلا و نجف و زاهدان خودمان را به دلیل این که مردمش مسلمانند، نادیده بگیریم. در کلیت دستگاه های قضایی کشورهای غربی، عدالت و انصاف و درستی، جریان دارد. در عین حال که همزمان، خلافکاری های پراکنده ای هم در آن می شود جُست. درست بالعکسِ برخی از ممالک اسلامی. که بنا در آن ها بر خلاف کاری است. اما هر از گاه، درستکاری نیز در آن ها مشاهده می شود. درد اینجاست که روی سخن این آیه ای که بدان متوسل شده ام، با مسلمانان است نه با سایر نحله های فکری و ادیان دیگر.
بهت زدگی من در بلندای مرتبت این آیه، آنجاست که خواستگاه، و خاستگاهش جامعه بدوی و عشیرگی عرب است. جایی که پیچیده ترین بافتهای قبیلگی در آن است. جایی که تار و پود فهم و جهل مردمانش، بر همین روابطِ در هم تنیدۀ طایفگی استوار است. شاید به همین دلیل است که گفته می شود قرآن، گرچه به زبان عربی است، اما مطلقاً متوقف در فرهنگ مردمان عرب زبان نیست. من بعید می دانم اعراب آخرالزمان هم بتوانند خود را از تعلقات بدوی پدرانِ دورِ خویش رها سازند. عربِ بدون خویشاوند و بدونِ رعایت خویشاوند، عرب نیست. بهمین خاطر با اطمینان می گویم: این آیه، در طول عمر خود، کمترین مخاطب را در میان اعراب داشته است. که مثلاً عربی بربخیزد و در مقام انصاف و عدل، هم خودش را، هم پدر و مادرش را، و هم خویشاوندانش را پس بزند.
همین اکنون، وقتی حادثه ای در میان قبایل خود ما اتفاق می افتد، آنچه که جلوتر از عدل و درستی و انصاف، عربده می کشد، گرایشات قبیلگی است. خدای خالقِ این آیه، نیک می داند که عرب جماعت، هرگز خویشاوند خود را رها نمی کند تا با عدل و راستی رفاقت کند. چرا؟ چون باور دارد در فردای حادثه، این خویشاوند است که به مدد او می آید، نه عدل و این جور معانی اخلاقی و اجتماعی. من خود شاهد حضور یک پزشک جوان در دادگاه ایالتی کالیفرنیا بودم که برخاست و بی واهمه نکاتی را علیه پدرش مطرح کرد که همان نکات، پدر پزشک او را برای همیشه از حرفه پزشکی به دور انداخت. این صحنه، یک اخلاق رایج در ممالک غربی است. نه موردی که به ندرت یا هر از گاه سر برآورد.
معتقدم «عدالت» یک روح واحد است. چه در ایران باشد، چه در فرانسه یا آفریقای جنوبی یا برزیل. یک روح واحد، با مختصات یکسان و تبعات حتمی و همسان. هر جامعه ای، با هر عقیده و مرام و مسلکی، اگر بدان دست ببرد، و مختصات آن را رعایت کند، حتماً از تبعات و برکاتِ حتمی آن بهره می برد. و اگر از آن روی بگرداند، یا با دست مالی کردن آن، روح عدالت را بخراشد، به همان میزان در نکبت و فلاکت و اغتشاش و ظلم دست و پا خواهد زد.
محمد نوری زاد
اسفند ماه سال هشتاد و نه
زندان اوینبند دو الف سپاه
اسفند ماه سال هشتاد و نه
زندان اوینبند دو الف سپاه