۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

نماینده مجلس: مردم نخرند قیمت ها مهار می شود


یک نماینده مجلس راه مهار گرانی را عدم خرید کالاهای گران از سوی مردم دانست .

عباس پاپی زاده،عضو هیات رئیسه کمیسیون کشاورزی ،آب و منابع طبیعی مجلس روز جمعه،  4 اسفند، به خبرگزاری مجلس شورای اسلامی گفت  «در صورتی که مردم تقاضای خود را برای کالاها و محصولات کاهش دهند قیمت ها خود به خود روند نزولی به خود می گیرد» و افزود  « برای مبارزه با گرانی های اخیر به ویژه برای کالاهای شب عید مردم می تواند با تحریم  و نخریدن به بازگشت قیمت ها کمک کنند». 

این نماینده مجلس با  این یادآوری  که « افزایش نقدینگی به بالا رفتن تقاضا و در نتیجه صعود قیمت ها و تورم دامن می زند » می گوید « مردم باید برای تنظیم بازار از مقدار خریدهای خود بکاهند».در حالی که این نماینده مجلس  چاره  مشکل گرانی را در«تحریم» و«نخریدن» کالاها از سوی مردم می بیند ،  محمد باقر صدری ، کارشناس امور اقتصادی با تاکید بر این که«هجوم برای خرید کالاهای گران شده را نمی توان به عموم مردم تعمیم داد » به خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) گفته است:«آن چه در بازار می بینیم نشان می دهد که اغلب خریداران در دهک های بالا قرار دارند و اغلب با احتیاط و در نظر گرفتن منابع مالی خود خرید می کنند که در این حالت مصرف ناخواسته کنترل می شود». 

مجلس: دولت عامل گرانی است  

رحمت الله نوروزی ، عضو کمیسیون کشاورزی ، آب و منابع طبیعی مجلس نیز روز جمعه 4 اسفند ، با تاکید بر این که «مردم در سایه ذخیره سازی های صورت گرفته برای تامین میوه شب عید نباید دغذغه داشته باشند» به خبرگزاری مجلس شورای اسلامی گفته است:«نبود نظارت دست دلالان را برای هر گونه سودجویی و اخلال گری باز کرده است». 

مجلس شورای اسلامی، همواره علت اصلی گرانی را به عدم مدیریت دولت نسبت می دهد . خبرگزاری کار ایران (ایلنا) روز چهارشنبه 2 اسفند ماه از قول الله یار ملک شاهی ، رئیس کمیسیون قضایی مجلس شورای اسلامی اعلام کرد:« 2۲۰ درصد گرانی ها و تورم به خاطر تحریم ها است و ۸۰ در صد گرانی ها به دلیل سوء مدیریت و عدم نظارت و کنترل مدیریتی است».  

دولت : تحریم عامل گرانی است 

دولت محمود احمدی نژاد مدتی است که بر نقش تحریم های بین المللی بر اقتصاد ایران تاکید دارد .

محمد جواد تقوی ، معاون وزیر صنعت ، معدن و تجارت ، روز چهارشنبه 2 اسفند ماه ، در تازه ترین واکنش دولت در این زمینه ، با بیان این که «باید علل گرانی را خوب شناخت» در مورد روند صعودی قیمت ها در گفت و گو با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «بخش اعظم افزایش قیمت کالا و خدمات را ناشی از تحریم ها ، افزایش قیمت ارز و مشکلات ناشی از ورود نهادها و مواد اولیه و برخی کالاها" دانست.


«مردم در مقابل گرانی ها کمرشان خم می شود»

مجلس و دولت در حالی گرانی را به یکدیگر و یا به  تحریم های بین المللی نسبت می دهند ، که به گزارش خبرگزاری کار ایران ( ایلنا ) آیت الله ناصر مکارم شیرازی ، مرجع تقلید نزدیک به حکومت ، با ابراز امیدواری در این زمینه که«مسئولین با اندیشیدن تدابیری برای ریشه کن کردن مشکلات اقتصادی مردم کاری انجام دهند» پیش بینی کرده که«مردم در مقابل گرانی ها کمرشان خم می شود».   

نامه یک اعدامی: من خواستار صلح و گفت و گو بودم؛ به کدامین گناه باید کشته شوم؟


محمدعلی عموری‌نژاد، فعال دانشجویی اهل اهواز در بخشی از نامهٔ خود با عنوان «من به دنبال این پرسشم که چرا می‌خواهند مرا بکشند»، نوشته است: «در ایران شش ماه را در سلول‌های انفرادی اطلاعات اهواز تحت انواع شکنجه‌های جسمی و روحی به سر بردم. سپس مرا به زندان مرکزی کارون منتقل کردند و پس از دو سال در یک دادگاه فرمایشی و نا‌صالح به اعدام محکوم شدم. من از آن هنگام تاکنون به دنبال پاسخ این پرسش هستم که «چرا می‌خواهند مرا بکشند؟»
به گزارش کلمه، محمدعلی عموری‌نژاد، فعال دانشجویی اهل اهواز از زندان اهواز نامه‌ای را منتشر کرده و در آن از رفتار‌ها و برخوردهای فراقانونی نهادهای امنیتی با خود گفته است. وی در بخشی از این نامه نوشته است: “صلح” و “گفتگو”، رویایی است که طی یک دهه از عمرم همراهم بوده و به خاطر آن در زندان‌های عراق و ایران گرفتار شده و به یک زندانی بدون مرز تبدیل شده‌ام.
ماه گذشته، سیدضیاء نبوی عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه نوشیروان، از اعضای فعال شورای دفاع از حق تحصیل و زندانی سیاسی با نگارش نامه‌ای در مورد عموری‌نژاد، وضعیت خطرناک وی را یادآور شده بود. نبوی در بخشی از نامه خود آورده بود: «راستش وقتی یک محکوم به اعدام در مورد مرگ حرف می‌زنه اصلا نمی‌دونم که در برابرش می‌بایست چی بگم! حس می‌کنم اصلا در موقعیت برابر و عادلانه‌ای برای گفت‌و‌گو نیستیم و این زبونم را بند می‌آره! تصور می‌کنم مفاهیمی که برای من ابزارهای سخن سرایی‌اند، در طرف مقابلم شبیه زخم‌هایی هستند که وجودش را می‌خراشند»
“محمدعلی عموری” متولد ۱٣۵۶، وبلاگ نویس و فارغ التحصیل رشته مهندسی منابع طبیعی – شیلات و آبزیان از دانشگاه صنعتی أصفهان و فعال دانشجویی و یکی از موسسان نشریه دانشجویی “التراث” در دانشگاه صنعتی اصفهان که به عربی و فارسی منتشر می شد. دبیر دبیرستان های رامشیر و طبق آنچه که برخی سایت های نزدیک به فعالان هویت طلب عرب ذکر کرده اند، از موسسان موسسه فرهنگی “الحوار” به معنای ” گفتگو” که نام آن برگرفته از سیاست های اصلاح طلبانه دولت خاتمی درباره گفتگوی تمدن ها بود.
او از فعالان هویت طلب عرب بود و پس از موج برخورد با این فعالان، در سال ۲۰۰۷ به عراق پناهنده شد. عموری از سوی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل (UNHCR) به عنوان پناهنده سیاسی پذیرفته شد ولی دولت عراق او را به دلیل ورود غیر قانونی از مرز دستگیر کرد به زندان محکوم شد که بعد از ۳ سال حبس در زندان های عماره و بصره علی رغم داشتن مدارک پناهندگی به مقامات دولت ایران در تاریخ ۱٣ ژانویه ۲۰۱۱ تحویل داده شد.
دیوان عالی کشور در تاریخ ۲۰ دی امسال، حکم اعدام محمد علی عموری و ۴ فعال عرب اهوازی را به اتهام محاربه تایید کرد. هادی راشدی (فوق لیسانس شیمی کاربردی و دبیر شیمی)، هاشم شعبانی (شاعر و دبیر ادبیات عرب و دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه اهواز)، جابر آلبوشوکه (فوق دیپلم کامپیوتر و سرباز وظیفه) و مختار آلبوشوکه (شاغل در یک شرکت سنگ شکن)، از موسسان و اعضای فعال الحوار، در حالی به اتهام محاربه و انجام عملیات مسلحانه و اقدام علیه امنیت ملی، از سوی شعبه ٣۲ دیوان عالی کشور به ریاست قاضی رضا فرج اللهی به اعدام با چوبه دار محکوم شده اند که در جلسات متعدد دادرسی، اعلام کرده اند که پس از ماه ها شکنجه شدید، مجبور به انجام اعترافات دروغین درباره دست داشتن در عملیات مسلحانه و براندازی نظام جمهوری اسلامی شده اند.
متن کامل نامه ی این فعال مدنی محکوم به اعدام که در اختیار کلمه قرار گرفته را با هم می خوانیم:
با سلام و درود نیکو
نامه‌ام را با واژه‌ای آغاز می‌کنم که از واقعیت‌های تلخ زندگی مان به دور است. این واژه مصداق خود را از دست داده و آن را نمی‌یابیم مگر در میان مفاهیمی که دیگر بوی هستی نمی‌دهد.
آری”سلام یا صلح” را می‌گویم که نام وبلاگ‌ام در شبکه جهانی اینترنت است و معنای عشق وآشتی را به عنوان اصلی اساسی برای هر نوع عمل انسانی در جامعه با خود دارد. من پس از پایان دوره دانشگاه همراه با شماری از فعالان فرهنگی شهر خلفیه (واقع در جنوب ایران) یک سازمان مردم نهاد (ان جی او) به نام سازمان “الحوار” یا گفتگو تشکیل دادیم که زیر نظر سازمان جوانان وابسته به نهاد ریاست جمهوری در دوره محمد خاتمی رییس جمهور سابق ایران قرار داشت. سازمان “الحوار” در عرصه توسعه انسانی و تقویت پایه علمی دانش آموزان شهرمان فعالیت می‌کرد که اساسا منطقه‌ای دور افتاده، فقیر و از کمترین امکانات آموزشی محروم است و از بیکاری و اعتیاد گسترده رنج می‌برد.
“صلح” و “گفتگو”، رویایی است که طی یک دهه از عمرم همراهم بوده و به خاطر آن در زندان‌های عراق و ایران گرفتار شده و به یک زندانی بدون مرز تبدیل شده‌ام. شاید تنها گناهی که مرتکب شده‌ام گفتن “نه” به همه کسانی است که مانع برپایی یک جامعه آزاد می‌شوند. جامعه‌ای که در آن، انسان بتواند تا ستیغ اندیشه پیشرفت کند و همه چهارچوب‌های مانع رشد و توسعه انسانی را کنار نهد.
من سفرم را آغاز کردم تا برای از میان برداشتن دیوارهایی که فرهنگ‌ها را از هم جدا می‌کند و مانع پیوندهای انسانی می‌شود، بکوشم. دیوارهایی که ظاهر فریبنده‌اش را با رنگ و روی دروغین و به واسطه مفاهیم آمیخته با نفرت بر ملت‌ها تحمیل می‌کند و کوشش فراوان دارد تا واژگان نویدگر عشق و صلح را از میان آدمیان بزداید.
من در دسامبر ۲۰۰۷ هنگامی که رهسپار دفتر ویژه پناهندگان سازمان ملل در عراق بودم دستگیر شدم. من و دو تن دیگر از دوستان‌ام به علت عبور غیر قانونی از مرز عراق، هر یک به پنج سال زندان محکوم شدیم که طی زندان، بلاهای فراوانی بر سرمان رفت که کلمات قادر به وصف آن‌ها نیست. در زندان مرکزی شهر “عماره” یکی از دوستانمان را از دست دادیم زیرا به علت سکته قلبی و نبود امکانات پزشکی در زندان در گذشت.
اما دوستانمان در سازمان‌های بین المللی حقوق بشر، پشت ما را خالی نکردند و چندین نامه حمایت آمیز از آنان دریافت کردیم. بر اثر مکاتبات آن‌ها بود که دفتر سازمان ملل، موضوع پناهندگی مرا پذیرفت. اما پس از سه سال و اندی زندان، مقام‌های عراقی مرا به اجبار به مقام‌های ایرانی تسلیم کردند. آنان به شکلی شگفت آمیز و بر خلاف همه معاهدات بین المللی مرا به ایران باز گرداندند.
در ایران شش ماه را در سلول‌های انفرادی اطلاعات اهواز تحت انواع شکنجه‌های جسمی و روحی به سر بردم. سپس مرا به زندان مرکزی کارون منتقل کردند و پس از دو سال در یک دادگاه فرمایشی و نا‌صالح به اعدام محکوم شدم. من از آن هنگام تاکنون به دنبال پاسخ این پرسش هستم که “چرا می‌خواهند مرا بکشند؟”
این نامه یک درخواست فوری از شما و همه کسانی است که برای شئونات انسانی اهمیت قایل‌اند، تا از همه راه‌هایی که سودمند می‌دانید استفاده کنید و جان بی‌گناهان را نجات دهید و در برابر وقوع جنایتی بایستید که قرار است در حق کسانی مرتکب شوند که شعار انسانیت، صلح و آزادی سر می‌دهند و به عنوان یک اصل اساسی در زندگی اجتماعی وسیاسیشان به آن پایبند‌اند.
شاید رویا‌ها تحقق نیابند اما می‌توانیم بذر امید را در دل نسل‌های آینده که خواهان تحقق آن هستند غرس کنیم.
من از صلح آغاز کردم و برای صلح زیستم و در ‌‌نهایت، صلح و سلام بر شما باد.
محمد علی عموری‌نژاد
بهمن ۱۳۹۱

محمد نوری زاد: نباید ترسید و سکوت کرد؛ باید فعال بود و فریاد زد


محمد نوری زاد، جهادگر و کارگردان منتقد، در یادداشتی از سکوت فعالان سیاسی و اجتماعی در قبال وضع موجود و عملکرد حاکمیت انتقاد کرد و گفت: اصلاً قرار نیست با اعتراض ما خون از دماغ کسی جاری شود. می گویم: مهم این است که شما از انزوا بدر آیید… ما که قصد لشکرکشی و ایجاد بلوا و آشوب نداریم. می گویم: ما که نمی خواهیم جایی را تخریب کنیم و از دیوار جایی بالا برویم. این کارها در تخصص اوباشانی است که ریسمانشان در دست سپاه و کسان دیگر است. و نه امثال ما که از این کارها متنفریم.
به گزارش کلمه، این نویسنده نام یادداشتی را که در وب سایت خود منتشر کرده، «آهای تنهایی تنهایی تنهایی!» گذاشته و از این طرز فکر که «معترضانِ صاحبنام ما پذیرفته اند که: ما از همه سوی در محاصره و بن بستیم. و در این بن بست و محاصره، کاری نمی شود کرد جز سکوت. و این که اجازه بدهیم گذر زمان خود به واکردنِ گره های ناگشودنی توفیق یابد» به شدت انتقاد کرده است.
او معتقد است: ما را چاره ای جز اعتراض مدنی نیست. هرچند زندانها از ما پرشوند! اتفاقا پرشدن زندانها از ما، که نه پولی بالا کشیده ایم و نه دست به جیب مردم برده ایم و نه امضایمان پای قراردادهای ننگینِ ترکمان چایی نشسته، لکه ی ننگی خواهد بود بر پیشانی آنانی که خود را اهل بصیرت می دانند و ما را فتنه گر. و حتماً نیز به زندان رفتن ما تأثیرات شگرفی در گشودن این بن بست نفرت انگیز بجای خواهد نهاد. مثلاً مگر حاکمیت بسادگی می تواند از شوکِ زندانی کردن آقای سید محمد خاتمی بدر آید؟
متن کامل یادداشت این مستندساز منتقد را در زیر بخوانید:
این روزها، روزهای تلخ و تنهایی من است. تلخ از این روی که معترضانِ صاحبنام ما – برخلاف من – پذیرفته اند که: ما از همه سوی در محاصره و بن بستیم. و در این بن بست و محاصره، کاری نمی شود کرد جز سکوت. و این که اجازه بدهیم گذر زمان خود به واکردنِ گره های ناگشودنی توفیق یابد. می گویند: مبادا تجربه ی خونین سال هشتاد و هشت را تکرار نکنیم. می گویند: اگر در آن سال هفتاد یا هشتاد نفر کشته شدند، این روزها هرخطای ما ممکن است هشتصد نفر را و یا هشت هزار نفر را به خاک و خون بکشد.
من می گویم: اصلاً قرار نیست با اعتراض ما خون از دماغ کسی جاری شود. می گویم: مهم این است که شما از انزوا بدر آیید. می گویم: ما که قصد لشکرکشی و ایجاد بلوا و آشوب نداریم. می گویم: ما که نمی خواهیم جایی را تخریب کنیم و از دیوار جایی بالا برویم. این کارها در تخصص اوباشانی است که ریسمانشان در دست سپاه و کسان دیگر است. و نه امثال ما که از این کارها متنفریم.
می گویم: شما، بزرگان و نام آوارانِ این عرصه اید. وقتی همه ی شما سکوت اختیار کرده اید، از آن جوان بی کس و کار و ناآشنا چه انتظار؟ می گویم: تنها راه برون رفت ما از این بن بست نفرت انگیز، سکوت نیست. بل اتفاقاً فریاد است. و نهراسیدن از تبعات این فریاد. می گویم: عزیزان، نترسید! حرف بزنید و اعتراض کنید اگرچه شما را به زندان بیندازند. بالاتر از این؟ چرا ما نباید زندانها را پرکنیم؟ حال که طرف مقابلِ ما امکانِ معارضه ی انسانی و مدنی را – که جزیی از بدیهی ترین حقوق اجتماعی شهروندان است – انکارمی کند، ما هم زندانهای او را با حضور خود پر می کنیم. بهمین سادگی!
شاید باور نکنید من در این ایام، به سراغ خیلی ها رفتم. خیلی ها. خیلی ها. از روحانی گرفته تا سیاستمدار و نام آشنا و حتی مراجع تقلید. به هرکسی که می شناختم رفتم و رو زدم. با هر سیاستمداری که قابلیت بحث داشت بحث و گفتگو کردم. یا حتی با دوستانی که آسمان کیاستشان – در محدوده ی کلام – تن به عرش می سایید به محاجه پرداختم. اما چه کنم؟ نشد که نشد. آنها بچشم خود می دیدند که من و خانواده ام در این راه تنهاییم اما هرگز برای همراهی با ما پیشقدم نشدند. و این، البته هرگز کدورتی نیست که مرا در راهی که بدان پای نهاده ام سست کند.
این نیز بگویم: به تنها دلیلی که از عدم همراهی شان دست یافتم، ترس بود. و البته ترس نیز هست. حاکمیت، صمیمانه می گویم: در ترساندن مردم و صاحبنامانِ ما به توفیقی بزرگ دست یافته است. بله، آنها موفق شده اند مردم را و بویژه سیاستمدارانِ معترض و منتقد این سالهایِ ما را بترسانند. ترس، تنها دلیل سکوت اینان است. ترس از چه؟ می گویم:
ترس از بی آبرویی. چرا که در این سالها، سیاسیون ما از طعم و چگونگیِ رفتار “برادران” در داخل زندانها خبردار شده اند. این که برادران در پستوهای خود با چه شیوه هایی از فرد متهم حرف و اعتراف و اقرار می گیرند. دیگر چه؟ ترس از ایجاد آشوب در خانواده. این که “برادرانِ” امام زمانیِ ما، متبحر به آداب آشوب اندازی در کانون خانواده اند. و نیک بلدند که دختر یک معترض را و پسر او را و همسر او را چگونه در تنگنای عاطفی و هول و هراس قرار بدهند تا به مراد خود برسند. دیگر؟ و ترس از ایجاد وقفه در مسیرِ معیشتِ یک معترض. این که نکند کارگاهی یا کارخانه ای یا شرکتی یا دفتری یا حقوق ماهیانه ای به اشاره ی مختصرِ “برادران” مهر و موم و قطع شود.
و اینها ترسِ کمی نیست. آنهم در این اوضاع و احوال ناپایدار. با این همه اما سخن من این است: ما را چاره ای جز اعتراض مدنی نیست. هرچند زندانها از ما پرشوند! اتفاقا پرشدن زندانها از ما، که نه پولی بالا کشیده ایم و نه دست به جیب مردم برده ایم و نه امضایمان پای قراردادهای ننگینِ ترکمان چایی نشسته، لکه ی ننگی خواهد بود بر پیشانی آنانی که خود را اهل بصیرت می دانند و ما را فتنه گر. و حتماً نیز به زندان رفتن ما تأثیرات شگرفی در گشودن این بن بست نفرت انگیز بجای خواهد نهاد. مثلاً مگر حاکمیت بسادگی می تواند از شوکِ زندانی کردن آقای سید محمد خاتمی بدر آید؟ و پشت بندش از شوکِ زندانی کردن نام آشنایانی که هرکدامشان اگر قرار باشد پشت تریبونی بایستند و صحبت کنند، حالا حالاها رشته ی کلام را به دست کسی نخواهند سپرد؟ در ادامه شما حصر و زندانی شدنِ یکی دو آیت الله و مرجع تقلید را نیز بدینها اضافه کنید.
آهای تنهایی تنهایی تنهایی، الحق که برازنده ی خدایی و بس. و من عزیزان، این روزها سخت تنهایم. با هر زنگ در، آرامش نیم بند اعضای خانواده ی من مضطربانه به هرسو می دود. ایکاش همچنان در زندان بودم. برادران اطلاعاتی و سپاهی، مرا در زندان به هر طریق و شیوه ی ممکن آزموده اند. با شکنجه و ضرب و شتم و توهین و فحش های ناموسی و تطمیع و تهدید و ارعاب، و بردن و ترساندن همسر و فرزندانم. و این که دیده اند: این موجود، به هیچ طریقی رام شدنی نیست. شاید تنها راهی که برایشان باقی مانده پودر کردن من باشد. که انجامِ این البته کمی دور از ذهن می نماید. خلاصه نمی دانم چه سناریویی روی میزشان است. اما این را می دانم که تنهایم. و می دانم که: نمی ترسم. هرگز! و می دانم: به راهی که می روم ایمان دارم. و هرگز نیز از رفتن بازنخواهم ایستاد. اگرچه در این راه، من باشم و دوستانِ دربندم.

گمانه‌زنی‌های زودهنگام در مورد نامزدهای انتخابات سال ۹۲


حدود چهار ماه مانده به یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری از ده‌ها نفر به عنوان کاندیداهای احتمالی این رقابت‌ها نام برده می‌شود. از هم اکنون طیف‌های مختلف اصولگرا رقابت آشکار و پنهان را آغاز کرده‌اند.
مطابق قانون تبلیغات انتخاباتی پیش از نهایی شدن فهرست نامزدهایی که شورای نگهبان صلاحیتشان را تایید کرده باشد ممنوع است.

به گزارش خبرگزاری ایسنا حسنعلی نوری، مدیرکل دفتر انتخابات وزارت کشور روز پنج‌شنبه، ۳ اسفند گفته است: بیشترین تخلفات انتخاباتی مربوط به تبلیغات زود هنگام است، که متاسفانه ما هنوز در این رابطه خلاء قانونی داریم.

«قالیباف آماده انتخابات می‌شود»

بخشی از اصولگرایان پیشتر اعلام کرده‌اند که برای جلوگیری از تشتت در میان گروه‌های این جناح ائتلافی سه نفره از محمدباقر قالیباف، علی اکبر ولایتی و غلامعلی حدادعادل تشکیل شده که در نهایت یکی از آنها به عنوان نامزد اصلی معرفی شود.

این ائتلاف هنوز به درستی شکل نگرفته که ۵۰ نماینده مجلس پس از دیدار سه‌شنبه شب با شهردار تهران خبر دادند که قالیباف قصد کرده از این ائتلاف خارج شده و نامزد انتخابات ریاست جمهوری آینده شود.

حسین مظفر، رئیس ستاد انتخابات ائتلاف سه‌گانه در گفتگو با خبرگزاری مهر گفته است اعلام کاندیداتوری قالیباف شایعه است. قالیباف شامگاه جمعه، ۴ اسفند بدون تکذیب صریح نامزدیش در انتخابات به خبرگزاری مهر گفته که ائتلاف سه‌گانه یک "ائتلاف ایمانی و عقیدتی است" و هر سه عضو همچنان به آن پایبند هستند.

مهرداد لاهوتی، یکی از نمایندگانی که به دیدار شهردار تهران رفته به خبرگزاری فارس .فته بود که نمایندگان در این نشست از قالیباف خواستند تا ابهام‌ها در مورد حضورش در انتخابات را برطرف کند و "از سخنان او چنین برداشت کردم که خودش را آماده کرده تا در انتخابات شرکت کند."

نامزدی فلاحیان، متهم دو پرونده ترور

شامگاه پنج‌شنبه، ۳ اسفند نمایندگان ۱۵ تشکل عضو "جبهه پیروان خط امام و رهبری" پس از یک دوره بحث و تبادل نظر به رای‌گیری در مورد نامزدهای پیشنهادی گروه‌های تشکیل دهنده این جبهه پرداختند.

کمال‌الدین سجادی، سخنگوی جبهه پیروان صبح جمعه به خبرنگاران گفت در پی رای‌گیری شب گذشته، منوچهر متکی، محمدرضا باهنر و یحیی آل‌اسحاق به عنوان کاندیداهای مورد نظر این جبهه به "جامعه اصولگرایان" معرفی می‌شوند.
به گزارش خبرگزاری فارس سجادی ابراز امیدواری می‌کند که گروه‌های مخنلف اصول‌گرا در نهایت " فرایندی را طی کنند که مورد اجماع همه آنها باشد" و به یک کاندیدای واحد برسند.

روز دوشنبه، ۳۰ بهمن علی فلاحیان، وزیر سابق اطلاعات نیز از شرکت خود در انتخابات خبر داد و به خبرنگاران گفت: درخواست‌های مردمی از بنده به حد نصاب رسیده و کاندیداتوری‌ام در انتخابات ۹۲ قطعی است.

فلاحیان که به اتهام مشارکت در ترور میکونوس در آلمان و انفجار مرکز همیاری یهودیان در آرژانتین تحت تعقیب پلیس بین‌المللی (اینترپل) است می‌گوید ایجاد "دولت الکترونیک و سوق دادن صنعت کشور به سوی فرا صنعتی" از برنامه‌های انتخاباتی او هستند.

هیاهوی اصولگرایان، حرکت خاموش دولتیان

در میان طیف دیگری از اصولگرایان که در جبهه پایداری فعالیت می‌کنند نیز زمزمه‌هایی از نامزدی احتمالی سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی و کامران باقری لنکرانی، وزیر بهداشت دولت نهم به گوش می‌خورد.
هسته‌ای اصلی جبهه پایداری که محمد تقی مصباح‌یزدی رهبر معنوی آنها محسوب می‌شوند همکاران سابق محمود احمدی‌نژاد تشکیل می‌دهند که اکنون در شمار منتقدان دولت قرار دارند.

مطابق گمانه‌زنی‌ها نامزد اصلی نزدیکان دولت اسفندیار رحیم‌مشایی، رئیس دفتر سابق احمدی‌نژاد است که احتمال بسیار می‌رود در صورت نامزد شدن تایید صلاحیت نشود.

غلامحسین الهام، عضو دیگری از کابینه و از افراد حلقه نزدیک به رئیس دولت است که نامش به عنوان نامزد احتمالی طرفداران احمدی‌نژاد مطرح شده است. از این جریان تاکنون هیچ کس به صورت علنی در مورد شرکت در رقابت‌های انتخاباتی موضعی نگرفته است.

گمانه‌زنی در مورد نامزدی محقق داماد

خبرگزاری ایسنا، جمعه ۴ اسفند از قول حسن روحانی، دبیر پیشین شورای عالی امنیت ملی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشت: برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری در حال رایزنی با بزرگان هستم و هر زمانی که به نتیجه نهایی رسیدم، اعلام خواهم کرد.

در این میان ابهام در مورد حضور چهره‌های شاخص اصلاح‌طلبان در میان نامزدان انتخاباتی یازدهمین دوره ریاست جمهوری بسیار زیاد است. از این جناح، دو نامزد معترض به نتایج انتخابات سال ۸۸، مهدی کروبی و میرحسین موسوی از دو سال پیش در بازداشت خانگی هستند.

در حالیکه بسیاری از رهبران اصلاح‌طلب، از جمله محمد خاتمی شرط حضور در انتخابات را آزادی زندانیان سیاسی و تضمین سلامت و آزادی انتخابات عنوان می‌کنند، مسئولان ارشد جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده‌اند شرط بازگشت اصلاح‌طلبان به صحنه سیاسی "اعلام برائت" از موسوی و کروبی است.

به رغم این، روزنامه قانون در گزارشی می‌نویسد محمد خاتمی به شدت تلاش می‌کند مصطفی محقق داماد به کاندیداتوری ترغیب کند تا "شاید با حضورش در انتخابات معادلات را به نفع اصلاح‌طلبان تغییر دهد." تاکنون منبع دیگری از چنین تلاشی گزارش نداده است.

محقق داماد از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۳ رئیس سازمان بازرسی کل کشور بود و از آن زمان تاکنون بیشتر وقت خود را صرف فعالیت‌های دانشگاهی و تالیفی کرده است.

محمد سیف‌زاده به شش سال حبس محکوم شد


شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب، محمد سیف‌زاده، حقوقدان و عضو موسس کانون مدافعان حقوق بشر را به ۶ سال حبس تعزیری محکوم کرده است. سیف‌زاده اواخر سال ۱۳۹۰ در شهر ارومیه و به اتهام خروج غیرقانونی از ایران دستگیر شده بود.
 محمد سیف‌زاده، وکیل دادگستری روز دوم اسفند ۱۳۹۱ و پس از بازگشت از بیمارستان، حکم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب را در زندان رجایی شهر دریافت کرده است.
سیف‌زاده به تازگی و به دلیل خونریزی کلیه به بیمارستان منتقل شده بود. وی هم اینک در حال سپری کردن محکومیت دو سال حبس خود است که بر اساس رای نهایی شعبه ۵۴ تجدیدنظر صادر شده بود. به این ترتیب و با حکم جدید، سیف‌زاده باید  متحمل هشت سال زندان شود.
خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر می‌نویسد که سیف‌زاده به دلیل نوشتن مقالات و امضای بیانیه‌های گروهی از داخل زندان در خصوص مرگ عزت‌الله سحابی و هدی صابر و هم‌چنین نوشتن نامه‌ای به محمد خاتمی از داخل زندان، به "اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی" متهم شده و قاضی صلواتی وی را بر این اساس به شش سال حبس دیگر محکوم کرده است.
هرانا می‌نویبسد که سیف‌زاده به شرط دریافت نسخه‌ای از دادنامه، حکم صادره را امضا کرده اما با وجود قول مساعد ماموران، دادنامه به او تحویل نشده است.
محمد سیف‌زاده
فاطمه گلزار، همسر و وکیل محمد سیف‌زاده در گفتگو با مجموعه فعالان حقوق بشر با ابراز تاسف از صدور چنین حکمی گفته است: « در آستانه روز وکیل، در آستانه سال جدید و در زمانی ‌که ما دیگر منتظر پایان محکومیت او بودیم و انتظار داشتیم ۵ فروردین به خانه برگردد، متوجه شدیم که به ۶ سال حبس دیگر محکوم شده است.»
محمد سیف‌زاده در آبان سال ۱۳۸۹ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر ایران به ۹ سال زندان و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شد اما دادگاه تجدید نظر این حکم را به دو سال حبس کاهش داد.
سیف‌زاده دراواخر فروردین ۱۳۹۰ در شهر ارومیه به اتهام خروج غیرقانونی از کشور بازداشت شد و پیش از دریافت حکم جدید شش سال حبس، در حال سپری کردن حکم پرونده نخست خود بود.
تاکنون چهار دادگاه برای رسیدگی به اتهام سیف‌زاده برگزار شده که وی هر بار به دلیل غیرصالح دانستن دادگاه، حاضر به شرکت در آن و دفاع از خود نشده است.
فاطمه گلزار، همسر و وکیل سیف‌زاده تاکید کرده که در پرونده مربوط به خروج غیرقانونی «برای ایشان قرار منع تعقیب صادر شده بود و پرینت آن را به من هم نشان دادند اما بعد گفتند که قرار مجرمیت است و شما باید به شعبه ۱۵ مراجعه کنید. همین برای من ابهام دارد.» 
فاطمه گلزار عنوان کرده که مقداری از وسایل شخصی و نوشته‌های تحقیقی وی در زمان بازداشت از سوی ماموران ضیط شده که تاکنون بازپس داده نشده‌اند. به نقل از وی،  محمد سیف‌زاده در نامه‌ای به معاون رییس قوه قضاییه گفته که در صورت ارجاع پرونده به یک دادگاه صالح از خود دفاع می‌کند اما اگر پرونده در همان شعبه دادگاه انقلاب بماند، اعتراضی به رای نخواهد داشت.
در حال حاضر از میان موسسان و همکاران کانون مدافعان حقوق بشر، محمدعلی دادخواه، عبدالفتاح سلطانی و محمد سیف‌زاده در زندان به سر می‌برند. شیرین عبادی، رییس این کانون و دارنده نوبل صلح ۲۰۰۳ در خارج از کشور است

تحصن مقابل زندان اوین، نوری زاد در کنار خانواده ی خزعلی


ظهر امروز چهارشنبه محمد صالح به من زنگ زد و با نگرانی گفت: پدرم را که باید امروز آزاد می شد، مجدداً با یک پرونده ی صوری به زندان بازگردانده اند. و با همان نگرانی ادامه داد: ما از صبح جلوی زندان اوین تحصن کرده ایم. به او گفتم: من هم به شما می پیوندم. و رفتم. و چون می دانستم احتمالا از صبح که بیرون زده اند چیزی نخورده اند، کمی نان و حلوا تهیه کردم و با خود بردم.
دیدم بله، خانواده ی کوچک خزعلی، دو دخترش و دو پسرش، پژمرده و پریشان جلوی زندان نشسته اند. در کنارشان نشستم.. همسرش که اغلب ساکت و کم حرف است، این بار به شکوه درآمد و گفت: آقای ناصری قاضی شعبه ی شش دادسرای مستقر در اوین به ما گفت: اگر وثیقه ای را که مشخص کرده ام بیاورید من دکتر را همین چهارشنبه یا نهایتاً پنجشنبه آزاد می کنم. ما هرطور که بود وثیقه را دادیم کارشناسی کردند و بردیم و به پرونده ی دکتر افزودیم. قاضی ناصری به ما قول داد که دکتر را آزاد می کند. اما در داخل زندان سناریوی دیگری دست به دست می شد. ما همین امروز – پنجشنبه – به رسم هر هفته با دکتر ملاقات داشتیم. دکتر در همین ملاقات به ما گفت: او را از سلولش به همین دادسرا می برند و اتهام تازه ای را به او تفهیم می کنند. اتهامی که متعلق به پانزده سال پیش بوده. قاضی ناصری به دکتر می گوید: این کثافتکاری ها از ناحیه ی بازجوهای اطلاعات صورت گرفته. وگرنه از نظر منِ قاضی شما آزادید و باید اکنون در خانه ات می بودی.
لفظ ” کثافتکاری” را قاضی ناصری بر زبان می آورد. همو که حکم به آزادی دکتر خزعلی داده است و ناگهان می بیند “برادران” بازی تازه ای را شروع کرده اند.
در کنارشان نشستم و گفتم: از امروز به بعد من نیز با شما همینجا تحصن خواهم کرد. و ادامه دادم: این نمی شود که دزدان و مال مردم خورها آرامش و امنیت داشته باشند و فرزندان ما بخاطر یک انتقاد مختصر به تنگنای زندان دربیفتند؟
تحصن مقابله زندان اوین / نوری زاد در کنار خانواده خزعلی
خلاصه امروز ما اینجا مقابل زندان اوین تحصن کرده ایم. نه تنها برای دکتر مهدی خزعلی، که برای همه نورچشمانمان. چشم به یاری کسی جز خدای خوبمان نداریم. می دانیم که اغلب مردم گرفتارند و شب عید هم در راه است و محذوریت های دیگری نیز هست. ما خودمان از پس این ماجرای خنده دار برخواهیم آمد. تا روزی دیگر و نوشته ای دیگر.
محمد نوری زاد

پرسش و پاسخ درباره ی شعبون بی مخ ها


دوستی به اسم مصطفی غفاری برای من نوشت:
سلام
مرد و مردانه من حاضرم به عنوان یک بسیجی که شما شعبون بی مخش مینامید با شما مناظره کنم. اگر دروغگو نیستی و جرأت داری بسم الله
تشکر
یا علی سید علی
مصطفی غفاری
—————————-
و من درپاسخ به وی نوشتم:
سلام مصطفای گرامی
صفای مردونگی امثال تو که شرف دارند و اسم “مرد و مردانگی” را بر زبان می آورند.
عزیزم، چشم، شما برای من بنویس و همین مطالبی را که من به اسم رویه های شعبون بی مخی از آن یاد کرده ام نقد کن. و بگو که این کارها را قبول داری و چرا قبول داری. و اگرنه قبول نداری باز برای چه؟
دستت را به گرمی می فشارم
نوشته ات را به همین نشانی برای من ارسال کنید تا من علاوه بر درج آن در سایت خود پاسخ شما را هم بدهم.
پس بحث ما سر چیست؟
شبعون بی مخ های مذهبی
از هر قماش
با احترام
————————
چندی بعد، مصطفی این پرسش ها را برای من فرستاد:
سلام
لطفا به قسمت اول سوالات من صریح پاسخ دهید:
۱ – مگر حضرت امام نفرمودند همه ملت ایران بسیجی هستند؟ این حرف امام آیا به تعبیر شما که بسیجی ها را بی مخ مینامید توهین به امام امت و امت امام نیست؟
۲ – آیا بسیجی خوب بسیجی شهید شده است و بقیه بی مخ ؟
۳ – آیا بسیجی را فقط برای گوشت جلوی توپ شما و هم فکرانت میخواهید در بقیه زمان ها بسیجی بی مخ است؟
۴ – آیا خیل عظیم بسیجیان از صدر اسلام تاکنون را به فردی کثیف و زناکار و شراب خوار مانند شعبون جعفری یا همان شعبون بی مخ نسبت و نامیدن جفا به خون مطعر شهدا نیست؟
۵ – چرا قبل از انتخابات ۸۸ و فتنه عظیم ۸۸ شما بسیجی ها را دوست داشتی و بعد شدند بی مخ؟ آیا این صداقت شما را نشان میدهد؟
۶ – چرا بچه بسیجی هایی که اینقدر در مسائل مختلف علمی مانند هسته ای، صنایع موشکی، نانو و… دارند برای مملکت افتخار آفرینی میکنند را شعبون بی مخ مینامی؟
———————————
و من در پاسخش نوشتم:
سلام مصطفای گرامی
از این که پرسش های خود را صریح و بی پرده با من در میان گذارده اید از شما سپاس مندم. و اما پاسخ هایی که به باور من مربوط است:
۱ – بسیج دوست من، یک لفظ که نیست. بل یک تشکیلات متصل به سپاه است. مثل واژه ی عدالت. که هم در محدوده ی فردی معنا پیدا می کند و هم جمعی. اما آن وجه جمعی اش به دستگاه عریض و طویل قضایی کشور مربوط است. چرا که توان من و شما در گسترانیدن عدل کجا و توش و توان دستگاه قضایی کجا؟ با این حال، واژه ی بسیج اگر از محدوده ی فردی خروج کند به تشکیلاتی مربوط می شود که در اتصالش به سپاه معنا پیدا می کند. دوست من، من هرگز منکر زحمت های امنیتی و شب نخوابیدنهای دوستان بسیجی نیستم. خدا مرا نبخشاید که آن وجه از زحمت های جوانان خوبمان را که در بسیج مشغولند نادیده بگیرم. بل هرگاه من لفظ شعبون بی مخ بکاربرده ام، از آن دسته آدمهایی یاد کرده ام که بدون مجوز و بدون اعتنا به قانون و دستگاههای انتظامی به یک مجلس یا یک محل یا یک محفل یا حتی به بیت یک مرجع تقلید می ریزند و آنجا را تخریب می کنند و با الفاظی زشت، منتقدان را می نوازند. من اطمینان دارم که خود شما نیز این رویه را نمی پسندید. حالا من از شما خواهش می کنم به حادثه هایی بیندیشید که عده ای به اسم بسیجی یا اصلا بسیجی در آنها نقش ایفا کرده اند. مثل بالا رفتن از سفارت انگلیس و داخل شدن به کوی دانشگاه و ضرب و شتم دانشجویان و خانه ی مراجع و خیلی جاهای دیگر. اگر بگویی اینها (دانشجویان یا مراجع) خطاکار بوده اند و وظیفه ی بسیج است که با نابکاران و خطاکاران برخورد کند. که من می گویم: با کدام مجوز قانونی؟ یک نمونه اش را شما بگو!
۲ – نخیر. ما خاک بسیجیان شهید را به چشم می کشیم. بسیجی خوب کسی است که فهیم و شریف و آزاده و انسان و بهره مند از شکوه آموزه های دینی باشد. و نه این که چون بسیجی فلان پایگاه است و فرمانده ی پایگاه گفته: بچه ها بریزید و بزنید، او چشم و گوش بسته همان بکند. مصطفای عزیز، یک بسیجی خوب، کورکورانه و حتی عاشقانه و چشم و گوش بسته عمل نمی کند.
۳ – مطلقا. بسیجی ای که در سالهای جنگ مرد و مردانه از سرزمین ش دفاع کرده برای همیشه عزیز و دوست داشتنی است. اما به من اجازه بده که بعد ازجنگ، قدم به قدم رفتارهای او را رصد کنم و بد و خوبش را نمره بدهم. آنجا که صادقانه خدمت کرده و می کند به او آفرین بگویم و آنجا که نامردانه به زن و بچه ی یک معترض فحش می دهد و بدون اعتنا به قانون خانه و زندگی یک معترض را نابود می کند، نمره ی زیر صفر بدهم. چرا که رفتار این بسیجی فحاش و بزن بهادر و چشم و گوش بسته به اسم اسلام صورت می پذیرد.
۴ – هرگز قصد من آلوده کردن آن مجاهدت ها نیست. من تنها و تنها رفتار کسانی را که به اسم بسیجی می زنند و فحش می دهند و تخریب می کنند و چشم و گوش بسته از دیوار مردم بالا می روند شعبون بی مخ می نامم. فکر می کنم در این اطلاق با من موافق باشید.
۵ – دوست من، درست می فرمایید. من سابقا گرچه به برخی رفتارهای بسیجیان معترض بودم اما صادقانه آنان را دوست می داشتم. اما وقتی دیدم کسانی به اسم بسیجی قمه دست گرفته اند و زنجیر دست گرفته اند و با باطوم برقی مردم خودش را به باد ضرب و شتم گرفته و حتی به طرف آنها شلیک می کند و فحش می دهد وناسزا می گوید، به حکم عقل حساب بسیجیان خوب را با آنانی که عمله ی جهل اند و با رفتارهای جاهلانه ی خود آبروی اسلام که هیچ آبروی انسانیت را می برند جدا کردم.
۶ – من به این پرسش شما پاسخ دادم. من مطلقا دانشمندان بسیجی را شعبون بی مخ نمی نامم. شعبون بی مخ های بسیجی کسانی هستند که بی ادب و فحاش و پلید و آدم کش و چاقوکش و قمه بدست و ناجوانمردند. درضمن اگر یک دانشمند بسیجی هم قمه دست بگیرد و فحاشی بکند و از دیوار مردم بالا برود، او نیز به کسوت شعبون بی مخی ورود می کند.
با احترام و ادب: 
محمد نوری زاد
دوم اسفندماه سال نود و یک

فتاوای خونین یک آیت الله


آیت الله خوشوقت، رفت که با کرده ها و نکرده هایش به ابدیت بپیوندد. این اسم در این اواخر، بعنوان کسی که فتوای قتل جمعی از معترضان نظام جمهوری اسلامی را صادر کرده بود، بر سر زبانها افتاد. آیت الله خوشوقت، چه فتوای قتل مخالفان و معترضان را صادر کرده باشد و چه نکرده باشد، امروز به دیاری شتاب کرده که در آنجا از هیاهوها و القاب پرطمطراق دنیاوی خبری نیست. وی اگر خیرخواه مردم بوده باشد، روی سپید است، وگرنه، گریبانش گرفتار هزار پرسش نافرسودنی و هولناک است.
پرسش هایی که کمر کوه را می شکنند، چه برسد به خون بی گناهان و اموال به غارت رفته و عاطفه های زخمین و دلهای ترسیده و لرزیده.
محمد نوری زاد
سوم اسفندماه سال نود و یک

مصباح یزدی: شکست در جنگ نرم معنای دیگری دارد


محمد تقی مصباح یزدی حوادث سال ۱۳۸۸ را "جنگ نرم دشمن" برای نابودی جمهوری اسلامی می‌خواند. او نسبت به شکست در این پیکار هشدار می‌دهد و می‌گوید در جنگ سخت "در نهایت تکه‌ای از سرزمین خود را از دست" می‌دهیم.
محمد تقی مصباح یزدی، رئیس "موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی" و از مراجع تقلید نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی، روز پنج‌شنبه (۳ اسفند/ ۲۱ فوریه) گفت: «در سال‌های اخیر فتنه ۸۸ یکی از عرصه‌هایی بود که نتیجه جنگ نرم دشمن به حساب می‌آمد.»
"فتنه" عنوانی است که حامیان علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، برای جنبش اعتراضی به نتایج اعلام شده‌ی انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ به کار می‌برند.
نگرانی از بطلان "تئوری ولایت فقیه"
به گزارش خبرگزاری فارس، مصباح یزدی این سخنان را ظهر پنج‌شنبه در مراسم یادبود "شهدای بی‌سیم‌چی و مخابراتی استان قم" ایراد کرده است. او می‌افزاید کسانی که در جنگ ایران و عراق کشته شدند "تمام تلاش خود را به کار گرفتند اما امروز فضا تغییر کرده و جنگ نرم آزمون امروز مردم است."
مصباح یزدی این آزمون را "خطرناک‌تر از جنگ سخت" توصیف کرد و گفت: «در جنگ سخت اگر شکست بخوریم در نهایت تکه‌ای از سرزمین خود را از دست داده‌ایم یا مقداری خسارت مالی و دنیایی به ما وارد شده است اما شکست خوردن در جنگ نرم معنای دیگری دارد.»
به گزارش خبرگزاری فارس، این مرجع تقلید شیعیان با بیان این که "دشمن در جنگ نرم به دنبال این است که ولایت فقیه را یک تئوری باطل شده و اسلام را دینی ناکارآمد جلوه دهد"، شکست در این کارزار را به معنای "ضربه زدن به اسلام" معرفی می‌کند.
«اهمیت ایران به خاطر اسلام است»
مصباح یزدی پیش از این نیز اظهارات مناقشه‌برانگیزی در مورد جایگاه "ولایت فقیه" در نظام جمهوری اسلامی داشته که حتی در میان اصولگرایان نیز با مخالفت‌های شدیدی روبرو شده است.
او زمانی گفته بود: «ولایت فقیه در زمان معصوم هم وجود داشته و مخالفت با آن، در حد شرک بالله است.» او همچنین معتقد است گه "اگر صددرصد مردم به قانون اساسی رأی دهند، اعتبار آن بر اساس امضاء ولایت فقیه و نائب امام زمان می‌باشد چون اطاعت از او واجب است."
نظر مصباح یزدی در مورد بی‌اهمیت بودن از دست‌رفتن "تکه‌ای از سرزمین خود" در برابر جلوگیری از بطلان "تئوری ولایت فقیه" پیشتر به شکل‌های دیگری مطرح شده است. او سال گذشته گفته بود: «این کشور از آن جهت برای ما ارزش دارد که قوانین الهی و آموزه‌های اسلامی در آن حاکم است.»
خبرگزاری مهر ۱۲ اردیبهشت ۹۰ از قول مصباح یزدی نوشت: «اگر در کشور حکومت کفر حاکم بود دیگر ارزشی نداشت که بخواهیم جانمان را فدای آن کنیم زیرا ایران بدون اسلام اهمیتی برای فدا کردن جان ندارد».
"سوریه مهمتر از خوزستان"
یک هفته پیش (۲۶ بهمن) خبرگزاری "دانشجو" به نقل از مهدی طائب، رئیس "قرارگاه عمار" نوشت: «اگر دشمن به ما هجوم کند و بخواهد سوریه یا خوزستان را بگیرد اولویت با این است که ما سوریه را نگه داریم.»

بنا بر این گزارش، طائب سوریه را استان سی‌وپنجم ایران خوانده و گفته است: «اگر سوریه را از دست بدهیم تهران را هم نمی‌توانیم نگه داریم.»
رئیس قرارگاه عمار دو روز بعد و با واکنش‌های تندی که از جمله از سوی نمایندگان خوزستان در مجلس به او شد، ادعا کردسخنانش در رسانه‌های داخلی ناقص نقل شده و "رسانه‌های بیگانه و ضدانقلاب" هم آن را "تقطیع و تحریف" کرده‌اند.
این ادعا در حالی مطرح شده که این عبارت‌ها هنوز در گزارش اظهارات او در سایت خبرگزاری دانشجو، وابسته به بسیج دانشجویی، در دسترس است.
طائب مانند مصباح یزدی از روحانیان مورد اعتماد علی خامنه‌ای و پرنفوذ در میان نظامیان و شبه نظامیان محسوب می‌شود. در این میان جایگاه مصباح یزدی به عنوان نظریه‌پرداز ضرورت اطاعت محض از "ولایت فقیه" نزد رهبر جمهوری اسلامی ویژه است.
سال گذشته علی سعیدی، نماینده‌ی علی خامنه‌ای در سپاه پاسداران، در هفته معلم با اهدای لوح تقدیر و تابلو فرشی به مصباح یزدی، از تلاش‌های او تجلیل کرد.