۱۳۹۲ فروردین ۱, پنجشنبه

این روزهای نخبگی


چندی پیش دیداری داشتم با جناب سیدمحمد خاتمی. احتمال حضورش را در انتخابات صفر می دانست. اما یک چند نفری را برشمرد که می شود حمایتشان کرد. با اشاره به خُرد بودنِ آن چند نفر به خود نهیب زدم: ببین از کجا به کجا رسیده ایم! پرسید: نظر خود شما به کیست؟ گفتم: به هیچکس! جامعه ای که بدست خودش نخبگی را مچاله کند، باید هم به ورطه ی تقاص افتد و گزینه هایش در حداد عادل و ولایتی و مشایی و قالیباف محدود شود. در این ملک، ما پا به پای آدم کشتن، نخبگی را نیز فروکشتیم و بر مزارش طاق نصرت بستیم.
به آقای خاتمی گفتم: افسوس من به این است که ما می بایست امروز هزار هزار سید محمد خاتمیِ امروزی می داشتیم. نه این که یکی باشد و آن هم در خوف و هراس و تلاطم و تنگنا. و گفتم: مردمان دیگر کشورها در انتخاباتشان بین خوب و خوب تر هیجانِ گزینش دارند و ما بین بد و بدتر سرگردانیم.
محمد نوری زاد
روز نخست بهار سال نود و دو

آخرین پیام نوروزی میرحسین موسوی: تبریک به ایرانیان داخل و خارج از کشور ایرانیانی با هویت به هم پیوسته


میرحسین موسوی در نوروز ۸۹ در پیامی ویدئویی با تبریک سال نو تاکید کرد که زندگی‌ها را ساده‌تر کنیم و با کم کردن تشریفات بیشتر به فکر مردم باشیم و بتوانیم مقدار زیادی از مشکلاتی که تصور می‌شود مردم با آن روبرو می‌شوند را کم کنیم. رسیدگی به خانواده شهدا و آسیب‌دیدگان و رفت و آمد با آنها، یقیناً هم موجب رضایت حضرت حق خواهد بود و هم باعث می‌شود نور امیدی بتابد.
قافله ی به هم پیوسته ی شهدا
فرا رسیدن موسم سبز بهاری و عید ملی نوروز را به همه ملت تبریک می‌گویم. جا دارد به ویژه از خانواده شهدا و رزمندگانی که برای استقلال کشور دفاع کردند و از خانواده جانبازان و همه کسانی که آسیب دیدند، یاد کنم و شهدا و آسیب‌دیدگان سال ۸۸، چون این قافله به هم پیوسته است و سرنوشت این شهدا را در طول تاریخ کشور به هم پیوسته می‌دانم. اگر امروز ایرانی سرافراز و ملتی آزاد داریم ناشی از این فداکاری‌ها و رنج‌هاست.
شهدا زندگان واقعی هستند. نزد خدا روزی می خورند و در سرنوشت ما تاثیر می گذارند. طبیعی است که مردم خواستار حفظ حرمت این خانواده ها باشند.
تبریک به ایرانیان داخل و خارج از کشور ایرانیانی با هویت همبسته
جا دارد به اقشار، اقوام، قومیت‌ها، فرهنگ‌ها و جناح‌ها و همه ملت تبریک عرض کنم به ویژه جا دارد امسال از ایرانیان خارج از کشور نیز یاد کنم. ملت ما به هم پیوسته هستند و این از برکات جنبش سبز است. دامنه این جنبش آنچنان فرا رفته است که در آن سوی دنیا مردم خود را وابسته به هویت عمیق ایرانی، اسلامی، می‌دانند و برای انقلاب و عظمت و پیشرفت کشور زحمت می‌کشند و سعی می‌کنند در سرنوشت کشور و میهن خود مشارکت داشته باشند به ویژه جوانان داخل و خارج از کشور، گروهی که بیشترین قربانی‌ها و خسارت را دادند.
در سال جدید یاد و یار خانواده شهدا و آسیب دیدگان باشیم
تا جایی که من اطلاع دارم نسل سوم و چهارم ایرانیان خارج از کشور درست مثل جوانان داخل ایران، در حال فعالیت هستند و در این فرصت سال جدید را به همه آنان تبریک می‌گویم. خانواده‌های آسیب‌دیدگان و شهدا در این باره نقش والایی داشته‌اند و جا دارد ملت عزیز ما در سال جدید، به ویژه در روزهای اول سال یار این خانواده‌ها باشند و به طور مناسب، در دیدارها امکان دلگرمی آنان را فراهم آورند.
سالی که بر ما رفت…
سالی که گذشت برای ملت ما سال ویژه‌ای بود. ملت عزیز ما شاهد شور و هیجان وسیعی به خاطر انتخابات بودند و آنچه زیبا بود محبت مردم به یکدیگر و صفوف متحد مردم از همه جناح‌ها بود که دراین سال شاهد بودیم. این انتخابات می‌توانست به یک جشنواره بزرگ برای ملت تبدیل و سرآغاز حرکت جدید در تاریخ کشور شود. این حرکت منجر به حضور گسترده مردم در پای صندوق‌های رأی شد و شما به طور وسیع و بی‌سابقه در این انتخابات شرکت کردید و عزم خود را برای تغییر، دگرگونی و استقلال کشور و حاکمیت عدالت و آزادی نشان دادید. اما پاسخی که به این حضور داده شد متأسفانه منجر به این شد که در فاصله کوتاهی پس از انتخابات مردم با شعار «رأی من کجاست» و یا «رأی من را پس بده» به خیابان‌ها آمدند. ریشه این مسئله از روز ۲۲‌خرداد شروع شد. هنوز ساعت ۵ نشده بود که یکی از ستادهای مهم انتخاباتی بنده مورد حمله قرار گرفت و ساعت ۸ شب ستاد مرکزی انتخابات اینجانب نیز مورد حمله قرار گرفت و تا فردا صبح چند بار تیتر روزنامه کلمه سبز با حضور نیروهای امنیتی عوض شد.
پاسخی از سوی حاکمیت که در شان ملت ایران نبود
وضعیتی که پیش آمد یک ذهنیت را برای مردم در مورد عدم مدیریت صحیح و اسلامی انتخابات شکل داد که ریشه بسیاری از اتفاقات در کشور شد. دنباله موضوع، پاسخی بود که به اعتراضات داده شد که این پاسخ در خور عظمت، آزادگی و سرافرازی ملت ما نبود. جنایات کهریزک، مسئله خوابگاه‌های دانشجویی، کشتار ۳۰ خرداد و حتی ۲۵ خرداد و حوادث بعدی از جمله روز عاشورا، مورد انتظار مردم کشور ما نبود.
اگر مسئله سیاسی بود باید به شیوه سیاسی حل می‌شد و مردم باید اقناع می‌شدند و به مردم توضیح می‌دادند. اما اینگونه نشد و پاسخ‌ها درخورشان نبود. یکی از به یادماندنی‌ترین روزهای این جریانات، روز ۲۵ خرداد بود که ملت به صورت گسترده در این روز حضور پیدا کردند و آن را به روز تعیین‌کننده‌ای در تاریخ کشور تبدیل کردند. آن روز همواره شهادت خواهد داد که روحیه مردم در روزهای پس از انتخابات چگونه بود.
مردم چه می خواستند؟
مردم به صورت مسالمت‌آمیز در حالی که شعارهای ملی و اسلامی می‌دادند و بدون ایجاد هیچ‌گونه تنش، رأی و نظر خود را اعلام کردند و ما انتظار داشتیم پاسخی درخور این روحیه لطیف ملت داده شود اما اتفاقات بعدی آن را نشان نداد و ما شاهد برخوردهایی از نوع دیگر بودیم که مسئله را دشوار کرد.
در ۲۲ خرداد مردم می‌خواستند با شرکت در انتخابات آزاد در سرنوشت خود سهیم باشند و آینده را خود شکل بدهند اما اتفاقاتی که بعداً افتاد منجر به بیداری در میان ملت ما شد. ملت اشکالات و انحرافاتی را کشف کردند و مطالبات جدیدی با طیفی وسیع شکل گرفت. این روند از خواسته‌هایی مثل رأی و تعیین تکلیف انتخابات آغاز و به مطالبات دیگر رسید. آنچه جنبش عظیم سبز با تعاملی که بین افراد شکل داد نتیجه‌گیری کرد که همه مطالبات در تحقق اهداف قانون اساسی و آن هم بدون تنازل باید تجلی یابد و این امر تبدیل به شعار گسترده‌ای شد که اکثریت هم آن را قبول کردند.
نادیده گرفتن بخشی از قانون اساسی بی معنا کردن همه آن است
حقیقت این است که این شعار اهمیت فوق‌العاده‌ای برای سرنوشت کشور ما دارد. قانون اساسی یک میثاق ملی است. بدون آن ما وحدت نداریم بلکه هرج و مرج داریم و دورنمای تاریکی داریم. قانون اساسی مجموعه‌ای به هم پیوسته است و باطل کردن یا تضعیف بخشی از آن به مثابه بی‌معنا ساختن آن است.
قانون اساسی را باید یکپارچه دید. زمانی که قانون اساسی تدوین شد، حتی آن کسانی که آن عناصر را تدوین می‌کردند برای آن که انسجام قانون آسیب نبیند، مقدمه‌ای برای آن تهیه کردند که اهمیت آن هم زیاد است. در تمام اینها اصول به یک مجموعه از ارزش‌ها، خواست‌ها و مطالباتی یکپارچه تأکید می‌شود که نمی‌توانند از هم جدایی بگیرند. اکنون هم مردم که مشکلات اجرایی، سیاسی و انتخاباتی و .. را دیدند راه حل را در این می‌بینند که راه گشودن به آینده درخشان برای ملت بازگشت به قانون اساسی آن هم بدون دخالت دادن سلایق سیاسی است.
عقب نشینی از اجرای بی تنازل قانون ؛ خیانت به ایران و اسلام
مطالبه ای که از آن کوتاه نمی آییم…
اگر اصلی از قانون اساسی ایراد هم دارد باز هم راه اصلاح آن معلوم است و باید با نظر مردم و مطابق سازوکارهای موجود در قانون اساسی اصلاح شود. اینگونه نیست ما بتوانیم حق داشتن رسانه‌های آزاد و یا آزادی‌های مطرح در قانون اساسی، یا انتخابات آزاد، غیرگزینشی و رقابتی، عدم تجسس بر احوال مردم و وارسی نامه‌های مردم را بنا به مصلحت خود و برخلاف قانون اساسی در کشور جاری کنیم و فکر کنیم می‌توانیم یک نظام منظم داشته باشیم و مشکلات را حل نماییم.
سال ۸۹ با مسائل و مشکلاتی روبرو هستیم. بخشی از آن به شکل‌گیری این مطالبات بازمی‌گردد که مطالبات به حقی است و راه عظمت ملت، رستگاری تمامی جناح‌ها و مسیر پیشرفت ملت است و این مطالبات ادامه خواهد یافت و سال جدید سال استقامت بر این مطالبات به حق و قانونی است و ما حق عقب کشیدن و عقب‌گرد در ارتباط با این مطالبات را نداریم و آن را خیانت به ملت و اسلام، خون شهدا می‌دانیم. ما این قانون اساسی را در میان امواج خون شهدا به دست آوردیم و نمی‌توانیم آن را راحت از دست بدهیم و همه باید به آن بازگردند.
با همه مشکلات کاش نظام اجرایی کار آمد بود
در کنار این مسئله، مشکلات دیگری نیز وجود دارد که قبلاً هم بود و امسال تشدید می‌شود که امیدوارم اینگونه نشود. دورنمای اقتصادی کشور دورنمای روشنی نیست و من از این مسئله خشنود نیستم. دوست می‌داشتم که علی‌رغم تمام مسائل و مشکلات یک کارآمدی را در نظام اجرایی برای حل مشکلات می‌دیدم ولی آن را نمی‌بینم. پیش‌بینی رشد اقتصادی در سال ۸۹، رشد بسیار کمی است معنای این روند در کنار کاهش سرمایه‌گذاری، به معنای بیکاری و فقر وسیع است و انبوه قشرهای مستضعف و لاغر شدن طبقات میانی که پیش روی ما است. از طرف دیگر به دلیل نبود سیاست‌های روشن، ماجراجویی و بی‌تدبیری وضعیت پیرامونی ما، وضعیت خوبی نیست و یک وضعیت تهدیدکننده علیه ما شکل گرفته است. ما بدترین حالت را در سیاست خارجی و روابط بین‌الملل داریم و به نظر می‌رسد سایر تحریم‌ها و فشارهای بیشتری را شاهد باشیم.
جنبش سبز دامنه امواج خود را گسترش دهد
در این شرایط جا دارد جنبش سبز اول فکر کند که دامنه امواج خود را به همه اقشار، قومیت‌ها و استان‌ها بکشاند و در عین حال اصل‌ جاودان تکافل اجتماعی–اسلامی را زنده کند. به مردم، همسایگان و محلات باید با تولید کار، اشتغال و کمک رسیدگی کنیم و انواع راه‌های دیگری که در این ارتباط پیش روی مردم قرار دارد.
ساده تر زندگی کنیم به همنوعان کمک کنیم مشکلات مردم را کم کنیم
زندگی‌ها را ساده‌تر کنیم و با کم کردن تشریفات بیشتر به فکر مردم باشیم و بتوانیم مقدار زیادی از مشکلاتی که تصور می‌شود مردم با آن روبرو می‌شوند را کم کنیم. رسیدگی به خانواده شهدا و آسیب‌دیدگان و رفت و آمد با آنها، یقیناً هم موجب رضایت حضرت حق خواهد بود و هم باعث می‌شود نور امیدی بتابد.
راهی که گریزی از آن نیست…
اراده ملت باید تجلی کند بترسید از پشت کردن به خواست مردم
من اعتقاد دارم راه عظمت ملت ما از این مسیر می‌گذرد و یقیناً ملت امیدوار است که این راه را برود و چاره‌ای نداریم تا این راه را برویم و انشاء‌الله خداوند ما را به نتیجه قطعی خواهد رساند چرا که ملت خواسته غیرعادی ندارد. یک انتخابات درستی که گزینشی نباشد که عده‌ای درجه دو انتخاب کنند و عده‌ای از روی انتخاب آنها، انتخاب کنند درخور شأن ملت ایران نیست. ملت ایران، ملتی بزرگ، پیشرفته و متمدن است و درست نیست مثل یک ملت غیرمتمدن و نادان با آن برخورد شود و برای او تعیین تکلیف کنند. اجازه دهید افکار و اندیشه‌های ملت و اراده ملی آنان حضور تجلی یابد و یقیناً اسلامی خواهد بود و نتایجی خواهد داشت و ایران پیشرفته و آباد توأم با عدالت و آزادی را برای ما به ارمغان می‌آورد.نباید بترسیم، باید از پشت کردن به خواسته‌های ملت هراس داشته باشیم .
نیایش روح الله از زبان فرزند رو ح الله
این سخنان را با یک دعا از حضرت امام(ره) پایان می‌برم که مناسبتی با وضعیت کنونی ما هم دارد.
حضرت امام(ره):
بارالها، تو خود شهدای ما را در جوار رحمت خود جای گزین. و معلولان ما را شفا و مفقودان و اسیرانمان را به دامان خانواده‌هایشان بازگردان و به همه ما صبر و توفیق عنایت فرما.
برای دریافت فایل صوتی پیام نوروزی مهندس موسوی می توانید در اینجا کلیک کنید
در راستای پیشنهاد های مردمی برای دریافت نسخه موبایل پیام های نوروزی مهندس موسوی و دکتر زهرا رهنورد تیم فنی کلمه این امکان را ایجاد کرده تا در راستای هر شهروند یک رسانه و کمک به گسترش آگاهی امکان دریافت نسخه موبایل پیام ها فراهم گردد.

نامه خداحافظی تعدادی از زندانیان بند زنان اوین به فائزه هاشمی


تعدادی از بانوان محبوس در بند زنان زندان اوین با یادداشتی خطاب به فائزه هاشمی در پایان دوران محکومیتش نوشته اند: این ارزش بزرگی است که زندانیان سیاسی، حبس خود را توأم با عزت و سربلندی طی کنند و این ارزشی بود که تو برای تحقق آن ایستادگی نشان دادی. تلاش تو برای مبارزه با شرایط ناعادلانه زندانیان، هزینه هایی از جمله انتقال به انفرادی ۲۰۹ را به تو تحمیل کرد که با صبر و بردباری تحمل کردی.
به گزارش کلمه، دختر آیت الله هاشمی رفسنجانی روز گذشته از زندان اوین در حالی آزاد شد، که روز ۳۰ اسفند دوران محکومیتش تمام می شد، و وی اصرار داشت که تا اخرین لحظه ی حکم خود را بگذراند و لحظه ی تحویل سال نیز در کنار باقی زندانیان سیاسی باشد.
فائزه  هاشمی که  ساعت ۱۲ شب اول مهر ماه سال ۹۱ به طور ناگهانی در منزلش بازداشت شده بود، در طول دوران محکومیتش حاضر به استفاده از حق مرخصی خود نشد و با درخواست مقامات قضایی برای اعاده وثیقه جهت اخذ مرخصی مخالفت کرد.
فائزه هاشمی  همچنین دی ماه سال گذشته  به دلیل اعتراض به نابسامانی های بند زنان به سه هفته انفرادی در بند ۲۰۹ زندان اوین و ممنوعیت از ملاقات محکوم شد. طی این اعتراضات زندانیان سیاسی بند زنان شعارهایی همچون “مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر” و “مرگ بر دیکتاتور” سر دادند. در پی این اعتراض  پرونده جدیدی با موضوع اخلال در نظم زندان علیه وی تشکیل شد.
متن یادداشت زندانیان سیاسی زن خطاب به فائزه هاشمی که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
فائزه عزیز؛ ساعت ۶:۳۰ صبح روز ۲۹ اسفند، در ساعتی نامنتظر از تو خواستند زندان را ترک کنی و در قبال پافشاری ات برای ماندن تا ساعت تحویل سال، بی توجهی نشان دادند. این امر هنوز برای ما شگفت آور است که چرا یک حکومت و سیستم قضایی آن باید علیرغم اعلان رسمی دادستان تهران که تاریخ آزادی ات را ۳۰ اسفند اعلام کرده بود، چنین جابرانه عمل کند. تو را در نیمه های شب به زندان آوردند و در ساعتی که همه خواب بودند نیز از زندان بیرون بردند در حالی که تو اعلان کرده بودی مایلی لحظه تحویل سال را در زندان باشی. اما تو در شش ماه گذشته بی اعتنا به عافیت طلبی ها، از احکام نا عادلانه و از شرایط نامناسبی که سعی می شد به بند تحمیل شود، سخن می گفتی و بر تلاش هایی که قبل از این در بند زنان آغاز شده بود، ارج می نهادی و سعی خود را بر حفظ تمامی آن ارزش ها به کار می بستی.
این ارزش بزرگی است که زندانیان سیاسی، حبس خود را توأم با عزت و سربلندی طی کنند و این ارزشی بود که تو برای تحقق آن ایستادگی نشان دادی. تلاش تو برای مبارزه با شرایط ناعادلانه زندانیان، هزینه هایی از جمله انتقال به انفرادی ۲۰۹ را به تو تحمیل کرد که با صبر و بردباری تحمل کردی. بر این باوریم که در لحظه تحویل سال به یادمان هستی. همانگونه که ما به یادت هستیم و سالی خوش توأم با امن و آسایش و آزادی برای تو و همه مردم ایران،آنچنان که شایسته آن هستیم آرزومندیم.
هم بندیان تو در بند زنان زندانی سیاسی اوین مهوش شهریاری- نسرین ستوده – حکیمه شکری – ژیلا کرم زاده مکوندی – مریم جلیلی – میترا زحمتی – نوشین خادم

به یاد آیت الله منتظری

حوادث خونین سال هشتاد و هشت بساط باورهای سربسته ی مرا آشفته بود و قلم مرا به تکاپو درآورده بود. حاکمیت ملتهب و آسیمه سر، تحمل نقدهای تند را که نه، توانِ تحمل نوشته های پرنیانیِ مرا نیز نداشت. همو بر من برآشفت و طی یک نشست فرمایشی در دادسرای کارکنان دولت، پرونده ای برای من سامان داد و راهی زندانم کرد. آن روز مرا تحت الحفظ به زندان اوین می بردند که خبر وفات آیت الله منتظری به من رسید. بیست و هشتم آذرماه سال هشتاد و هشت. پس سالروز کوچ این جهانیِ این فقیه دریا دل، یاد آور آوارگی فکری من نیز هست.
در زندان اما دو پیشامد مرا مجدداً با آیت الله منتظری درآمیخت. یکی آشنایی با عمادالدین باقی در نخستین روزهای نوروز سال هشتاد و نه است. آن روزها من در یک اعتصاب ناخواسته، نه تلفن می زدم و نه به هواخوری می رفتم. یک روز از هم سلولی خود که به هواخوری رفته بود، شنیدم باقی را در هواخوری دیده است. نوروز بود و زندانبانان کمی مهربان شده بودند. از یکی از آنان خواستم مرا به هواخوری ببرد. تعجب کرد. باورش نمی شد. هواخوری؟ او که همیشه با “نه” ی من مواجه می شد، این بار اما از من یک “آری” می شنید. زندانبانان یک روز در میان می آمدند و صدا می زدند: نوری زاد هواخوری می روی؟ من می گفتم: نه. تلفن چی؟ می گفتم: نه. اما اکنون این من بودم که تقاضا می کردم.
زندانبان مهربان از تقاضای من واشکفت. و مرا با شتاب به حیاط بند، همانجا که زندانیان را به هواخوری می برند برد. در حیاط، همین که اجازه یافتم چشم بند را از صورت بردارم، نگاهم را برای یافتن باقی به هرسو دواندم. او را که یافتم به سمتش پرگشودم. او نیز مرا شناخت و به سمت من پا برداشت. من و او هرگز پیش از این همدیگر را ندیده بودیم. در آغوش هم فرو شدیم. و این سینه به سینه چسباندن در آن دخمه های دیوگونگی بقدر نوشیدن گواراترین نوشیدنی های آسمانی برای من طعم و شیرینی داشت. دانستم او را بخاطر ضبط یک مصاحبه با آیت الله منتظری و انتشار آن در شبکه ی تلویزیونی بی بی سی فارسی به زندان آورده اند.
باقی می گفت: بازجوی من بخود می پیچید و حرص می خورد. که: ما این همه سال نگذاشتیم یک خبر از منتظری دهان به دهان شود اما این مصاحبه ی تو بیست و یک بار از بی بی سی پخش شده و همه ی زحمت های ما را به آب داده. خلاصه آشنایی من با عمادالدین باقی، مرا با استشمام عطری از بهشت توفیق داد. معتقدم بعضی از انسانهای بهشتی را می شود در همین دنیا شناسایی کرد. باقی در نگاه و باور من یک بهشتی است. وجود سراسر خیر و ادب و فهم و غیرت مندی او همیشه برای من مثل زدنی است.
زمان که گذشت، من و عمادالدین باقی را در دو سلول مقابل هم جای دادند. و من هرازگاه از شکاف دریچه ی پایینی درِ سلول او را می دیدم که با حوله ای بر سر به سمتی برده می شود. در میان زندانیان سیاسی، عمادالدین باقی تنها کسی بود که چشم بند به صورت نمی زد. داستانش مفصل است. زدن چشم بند به چشم زندانیان، غیرقانونی است و او نمی خواست به این رفتار نادرست تن در دهد. ناگزیر پس از ضرب و شتم و آسیب فراوان پذیرفته بودند که او بهنگام خروج از سلول، حوله اش را بر سر بیندازد.
پیشامد دوم بسیار دلنشین بود. یک روز در سلول کوچک خود در خود فروشده بودم که ناگهان از راهرو صدای آیت الله منتظری آمد و آمد و داخل سلول من شد و بگوش من نشست. دقت کردم. بله، صدا صدای آقای منتظری بود. این صدا نه رؤیا بود نه تخیل. واقعیت محض بود. حرفه ی من با صدا و تصویر سر و کار دارد. امثال من کمی زودتر از دیگران به کیفیت صدا پی می بریم. من اشتباه نکرده بودم. صدای آیت الله منتظری بود که به پرسشی پاسخ می گفت. نیز کمی بعد صدای عمادالدین باقی را شنیدم. که از آیت الله پرسش می کرد و پاسخ می گرفت. گوشم را به دریچه ی کوچک چسباندم تا بهتر بشنوم.
سلول من ابتدایی ترین سلول راهرو بود. راهرویی که در دو سمتش سلول های انفرادی و دو نفره و چند نفره قرار داشت. با کمی فاصله از سلول من، نگهبانان برای خود میز و صندلی و تلویزیون داشتند و عمدتا در اطراف آن میز پچ پچ می کردند و من به راحتی مفهوم صحبت آنها را متوجه می شدم. شنیدم که نگهبانی به همکار خود می گفت: این مصاحبه چند بار از بی بی سی پخش شده. و داشت از طریق تلفن همراهش آن مصاحبه را به دوست همکارش نشان می داد. یا شاید هم برای او بلوتوث می کرد. دهانم را به دریچه نزدیک کردم و داد زدم: یه کم زیادش کنید ما هم بشنویم.
این فریاد من نگهبان را نگران کرد. نقطه ضعف کمی نبود. عمادالدین باقی بخاطر همین مصاحبه در زندان بود و آنها داشتند با مصاحبه ی او “حال” می کردند. نگهبان با شتاب آمد و دریچه را پس زد و مرا دید که به دیوار مقابل تکیه داده ام. پرسید: چی گفتی؟ و من به نرمی پاسخش دادم: گفتم یه کم صدایش را بیشتر کنید تا ما هم بشنویم. نگهبان کمی به من نگاه کرد و دریچه را بست و رفت. کافی بود من افسر نگهبان را صدا می زدم و به وی می گفتم: نگهبانان تو فیلم مصاحبه ی آیت الله منتظری را دست به دست می کنند. که سرضرب می فرستادندش پیش خودمان.
این بگویم و بگذرم: آیت الله منتظری با هر فراز و فرودی که داشت، سر آخر جسم خود را به خاک سپرد و خود بجایگاه داوری رهسپار شد. وی اکنون در حافظه ی تاریخی این مردم، جایگاه ویژه ای برای خود پرداخته است. در این حافظه، بسیاری از خصلت های خوب هست و از خطاکاری های رایج آیت الله های دیگر خبری نیست. خوشا بحال او که برخلاف همه ی آیت الله های ساکت و ترسیده و دم فرو بسته، در پرونده اش حرامخواری و شراکت در خون مردمان بی گناه نیست. و در مقابل: خوشا بحال او که در پرونده اش مطالبه ی خون بی گناهان هست.
محمد نوری زاد
سی ام اسفند ماه سال نود و یک