۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه

آمریکا خواهان روشن شدن چگونگی "قتل" ستار بهشتی شد


ایالات متحده‌ی آمریکا، ضمن ابراز تاثر از "خبر تکان‌دهنده‌ی" مرگ ستار بهشتی، وبلاگ‌نویسی که جسدش روز ۷ نوامبر به خانواده‌ی وی تحویل داده شد، از مسئولان جمهوری اسلامی خواست چگونگی این "قتل" را بررسی کنند.
سخن‌گوی وزارت امور خارجه‌ی آمریکا، ویکتوریا نولاند، روز جمعه (۹ نوامبر) در رابطه با کشته‌شدن ستار بهشتی، وبلاگ‌نویسی که ظاهرا بر اثر شکنجه به قتل رسیده، گفت: «این وبلاگ‌نویس ۳۵ ساله، گناهی جز بیان عقیده‌ی سیاسی خود، مرتکب نشده بود.»
ویکتوریا نولاند، هم‌چنین ضمن اشاره به خبرهای منتشر شده مبنی بر "شکنجه و کشته شدن" بهشتی در زندان افزود: «ما نیز مانند نهادهای حقوق‌بشری از مسئولان جمهوری اسلامی می‌خواهیم چگونگی این قتل را روشن کنند، مسئولان دستگیری، شکنجه و قتل او را به محاکمه بکشند و به تهدیدها و تضییقات که گویا در مورد خانواده‌ی بهشتی اعمال می‌شود، پایان دهند.»
تسلیت آمریکا
بنا بر گزارش گروه‌های اپوزیسیون، مقامات زندان کهریزک روز چهارشنبه (۷ نوامبر) از خانواده‌ی ستار بهشتی خواستند برای تحویل گرفتن جسد وی به این زندان مراجعه کنند. به نوشته‌ی رسانه‌های خارج از کشور، خانواده‌‌ی این "قربانی" از برگزاری مراسم عزاداری در مسجد منع شده است.
ویکتوریا نولاند، ضمن ابراز همدردی با خانواده‌ی و تسلیت به بازماندگان بهشتی گفت:«من هم‌چنین به همه‌ی ایرانی‌هایی که به دست این رژیم بی‌رحم و مقدس‌نما به ناحق مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند و دستگیر و کشته‌ شده‌اند، تسلیت می‌گویم.»
ستار بهشتی؛ بسیاری از نهادهای حقوق بشر خواهان بررسی مرگ این وبلاگ‌نویسند
سخن‌گوی وزارت امور خارجه‌ی آمریکا در پایان افزود: «بهشتی یکی از هزاران قربانی خشونت و سرکوب جمهوری اسلامی‌ست که پایمال‌کردن آزادی‌های ابتدایی بشر را، آن‌هم به هر بهایی، در برنامه‌ی کار خود دارد.»
در چنگ فتا
ستار بهشتی که سایت سهام نیوز از او به عنوان یکی "از فعالان و خبرنگاران گمنام سبز" و "از فعالین مدنی در فضای مجازی و وبلاگ نویس" یاد می‌کند، در روز ۳۰ اکتبر در منزل خود به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در شبکه‌ی اجتماعی و فیس بوک" بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شد.
به گزارش سایت کلمه، ستار بهشتی در نامه‌ای دست‌نویس از بازجوی خود شکایت کرده و نوشته است: «از طرف پلیس فتا در منزل بدون حکم، بازداشت شدم و این‌جانب در مدت دو روز بازجویی، مورد انواع تهدید و ضرب و شتم قرار گرفتم.»
فتا عنوان "پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات" نیروی انتظامی است که فعالیت‌های وبلاگ‌نویسان را تحت کنترل دارد.

علم‌الهدی٬: تغییر مدیران به دستور رهبر ممنوع شده است


دیگربان : احمد علم‌الهدی٬ امام جمعه مشهد گفت علی خامنه‌ای به دولت محمود احمدی‌نژاد دستور داده تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری هیچ مدیر بلندپایه دولتی را برکنار نکند.
به گزارش ایسنا٬ آقای علم‌الهدی این مطلب را روز جمعه (۱۹آبان) در حاشیه همایش «نسبت حوزه علمیه و انقلاب اسلامی» بیان کرده است.
به گفته وی٬ رهبر جمهوری اسلامی این مطلب را در سفر به استان خراسان شمالی به محمدرضا رحیمی٬ معاون اول احمدی‌نژاد گفته است.
امام جمعه مشهد در ادامه با اظهار تاسف از بی‌اعتنایی دولت به خواسته‌های رهبر جمهوری اسلامی٬ از اینکه دولت برکناری استاندار‌ها را در دستور کار خود قرار داده٬ اظهار تاسف کرده است.
محمود صلاحی٬ استاندار خراسان رضوی یازدهمین استاندار دولت دهم است که هفتم آبان از مقام خود برکنار شد.
خراسان رضوی یکی از مهم‌ترین استان‌های ایران به‌شمار می‌رود که مسئولان بلند‌پایه آن با نظر علی خامنه‌ای منصوب می‌شوند٬ اما دولت دهم در اقدامی جنجال برانگیز حکم به برکناری استاندار این استان داد.
استان‌های قم، خراسان شمالی، همدان، سیستان و بلوچستان، گیلان، کهکیلویه و بویر احمد، اردبیل٬ بوشهر٬ البرز و ایلام از دیگر استان‌هایی هستند که در چند ماه گذشته استاندار آنها برکنار شده است.

گروهی از محافظه‌کاران این تغییرات را با برگزاری انتخابات آینده ریاست جمهوری مرتبط دانسته و می‌گویند تیم احمدی‌نژاد با تغییر استاندار‌ها در پی تاثیری‌گذاری بر روند انتخابات است.

وزیر بهداشت: نمی‌دانیم ارز مرجع دارو کجا مصرف شده است!



وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در پاسخ به یک پرسش مبنی بر مصرف ارز دارو برای ورود ماشین های لوکس گفت: ما هم مثل شما نمی‌دانیم ارز دارو به چه مصرفی رسیده است!

به گزارش ایسنا، دکتر مرضیه وحید دستجردی با بیان این مطلب در برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دو سیما، افزود: ما هم چنین اخباری را شنیده‌ایم و امیدواریم پاسخ داده شود.

وی ادامه داد: ما تلاش زیادی برای اختصاص ارز مرجع به شرکت های وارد کننده دارو و مواد اولیه دارویی طی ۶ ماه گذشته انجام داده‌ایم ولی موفق نشدیم و نمی دانیم این ارز در کجا مصرف شده است.

وی گفت: البته ناامید نیستیم و باید بگویم بسیارهم امیداوریم چون دولت و بانک مرکزی تعهد داده‌اند تاخیر پرداخت ارز مرجع دارویی جبران شود و سازمان غذا و دارو، هیات امنای ارزی و شرکت مادر تخصصی تجهیزات پزشکی وزارت بهداشت در این خصوص در حال تلاش هستند.

وی اظهار داشت: برای اینکه مردم عزیز با مشکل دارویی مواجه نشوند در طول ۶ ماه گذشته از طرق مختلف از جمله از طریق هواپیما و راه های دیگر این داروها را وارد کرده‌ایم.

گفتنی است، از ۲ و نیم میلیارد دلار نیاز ارزی کشور برای واردات دارو از ابتدای سال تاکنون تنها ۶۰۰ میلیون دلار ارز مرجع تامین شده است.

نامه فخرالسادات محتشمی پور به تاجزاده پس از ۲ سال روزه داری: هنوز سروها سبز ایستاده اند



دو سال است که سید مصطفی تاجزاده در اعتراض به شرایط نگه داری اش در زندان روزه است و همسرش فخرالسادات محتشمی پور در آستانه دو سال روزه داری او نامه ایی نوشته و از دو سال روزه داری او و آنچه که در این مدت بر سر مردم و کشور رفته است می نویسد: “از خون جگر بسیار باید گفت این روزها. این روزها که به سامان نیست. این روزهایی که آدم ها برای قتل نفس مزد می گیرند و پاداش می گیرند و ترفیع می گیرند و مدال می گیرند و برای خوشامد قدرت مداران مجیز می گویند و راست را دروغ و حق را ناحق می کنند. این روزهایی که فساد و مفسده و پریشانی و نابهنجاری دیگر در زیرپوست شهر نیست بلکه با زشتی تمام آشکار شده است.”
به گزارش کلمه، او در ادامه این نامه با اشاره به کشته شدن ستار بهشتی می نویسد: “وای از ستم. وای از ستم. وای از ستم. مصطفی جان آن روز که گفتم سهراب را می شناسی و اضافه کردم که من هم نمی شناختم او را ولی شناختمش پس از شهادتش و پس از رساندن پیام او توسط شاهد رشیدی که مادرش باشد، باور نمی کردم که پس از بیش از سه سال به تو بگویم: عزیزم ستار را می شناختی آن کارگر جوان ساکن رباط کریم که جرمش نوشتن نظرات انتقادی اش بود در وبلاگی که معلوم نیست چند خواننده داشت.”
محتشمی پور در این نامه اشاره کرده است که مهدی محمودیان افشاگر کهریزک نیز همراه با مصطفی تاجزاده و در ادامه راهی که او آغاز کرده از ماه رجب تاکنون روزه دار است و می گوید که به روزه داری اش تا پایان اقدامات غیرقانونی نورسیدگان بی ریشه ادامه خواهد داد.
متن این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

در آستان جانان در آستانه سومین سال روزه داری اش!
سلام عزیزترین همسرجان دنیا!
دو سالگی روزه داری ات در آستانه ۵۵ سالگی زندگی ات مبارک!
چه پاییزی شده این پاییز ۹۱! پاییز رنگارنگی که با همه هنرش هنوز نتوانسته رنگ سبز را در مصاف رنگ های سبز و سرخ و قهوه ای و نارنجی از پای درآورد. هنوز سروها سبز ایستاده اند! هنوز سروهای سبز امیدبخشند و مهربانانه نوید روزهای سپید را می دهند.
و تو در این سروستان هرچه سر به زیرتر می شوی آوازه ایستادگی ات بلندتر می شود و هرچه فضا را برایت تنگ تر می کنند و دیوارها را عایق می کنند برای حبس صدایت، پیام هایت رساتر و شفاف تر از قبل به مخاطبانش می رسد.
عزیز نازنین!
یادت هست وقتی در آن رمضان ۸۹ که برای اجرای حکم ظالمانه مقدّر شده توسط از ما بهتران راهی زندان بروی به تو گفتم که من هم چنان صدایت می مانم و هر روز برای ستاندن دادت عریضه خواهم نوشت با نارضایتی گفتی: فخری جان! مرا بزرگ نکن اگر می نویسی برای همه بنویس؟! آن روز سکوت کردم و به گفته ات اندیشه کردم و هرچه گذشت دیدم تو بزرگ هستی و نیازی به بزرگ کردنت نیست اما برای نشان دادن حقد و حسد کینه توزان آمر و حقارت مزدوران عامل، چاره ای جز نوشتن و گفتن نیست و این رسالتی است که قلم دارد و صاحب قلم. من از تو و برای تو نوشتم اما از دیگران هم غافل نماندم و همین نوشتن حقیقت و فریاد کردن آن شد بهانه حبسی که برای من سراسر نعمت بود و برکت! ابتدایش استشمام عطر تو در فضای اوین و هر روز و شبش رضایت از حسن هم جواری و انتهایش دیدار روی مهربانت.
مرا با وعده بهبود اوضاع تو برخلاف میلم به بیرون فرستادند. نیک می دانی که اوین خوشبخت در آن ایام عید هجران برای من میعادگاهی فرخنده بود هرچند که دخترک تنهایمان بعد از بندی شدن پدر، دوری از مادر را به سختی تاب می آورد! و آن دیگری دور از وطن مانده حیران وظیفه خواهری و فرزندی بود که نمی توانست ایفا کند!
ماه شب های تار من!
بیش از یک سال و نیم از روز رهایی من می گذرد اما کدام رهایی؟! رهایی از چه؟! بند دوری و هجران را که سفاکانه بر دست و پای ما پیچیده اند تنها به فرموده می گسلد. و رهایی از نفس را هم که خود باید اراده کنیم و خدایمان مدد رساند. باری بیش از یک سال و نیم از آن روز گذشت اما وعده های دروغین محقق نشد و اقدامات غیرقانونی زیادتر شد که کم نشد. تو اما بر عزم خود استوار ماندی و «استعینوا بالصبر و الصلاة» را نصب العین قرار دادی و روزها روزه دار و شب ها شب زنده دار، حجتی شدی برای همه نشسته گان نظاره گر! دست مریزاد اراده پولادینت را مرد زندگی پرافتخار من!
دست مریزاد!
عزیزِ جان!
هربار که در گوشم زمزمه کردی: روزهای سخت تری در پیش است باید آماده باشیم باید آماده شوید، با خود فکر می کردم سخت تر از این؟! به راستی سخت تر از این هم می شود؟! حالا هر روز که می گذرد می فهمم کید شیطان عظیم است و آنان که مزد می گیرند تا مکر کنند و کید بورزند، دمی غافل نخواهند نشست. به سراغ تو می آیند، آرامش و ایمانت به دیوارشان می کوبد و به زمینشان می زند. به سراغ ما می آیند، خدایمان مرحمت می کند و بی اعتنایی هایمان به آن چه آنان مکافات می خوانند، پوزه شان را به خاک می مالد. به سراغ نزدیکانمان می روند و شادمانه از نیرنگی که می بافند قهقهه سر می دهند و خداوند به ناگاه کیدشان را باطل می کند. ما خود را یک سره به خدا سپرده ایم و او خود نیکو نگهبانی می کند. نظاره گران، زندگی ما را سخت می بینند و به تردید می افتند که در راه حق قدم گذاشتن پرهزینه است و از هرکسی برنمی آید اما نزدیک تر که می شوند، رضایت را در چهره های ما می بینند و سکینه ای که به لطف حق بر دلمان چتر گسترده است، و تردیدشان به یقین می رسد که آری می شود هرچند به خون جگر!
از خون جگر گفتم عزیزمهربانم. از خون جگر بسیار باید گفت این روزها. این روزها که به سامان نیست. این روزهایی که آدم ها برای قتل نفس مزد می گیرند و پاداش می گیرند و ترفیع می گیرند و مدال می گیرند و برای خوشامد قدرت مداران مجیز می گویند و راست را دروغ و حق را ناحق می کنند. این روزهایی که فساد و مفسده و پریشانی و نابهنجاری دیگر در زیرپوست شهر نیست بلکه با زشتی تمام آشکار شده است. این روزها که آدم دلش می خواهد خانه نشینی اختیار کند و مانند عابدان زاهد بی خبر و غافل مانده از خیابان و معبر و بازار همه چیز را خوب و خوش و به فرجام ببیند. آدم دلش می خواهد اگر عزلت نشینی را شکست و پای به بیرون از حریم و حرم امن خویش گذاشت، نابینا باشد و ناشنوا باشد و همه آن چه شده و می شود را قصه و فسانه اعتبار کند. آدم دلش می خواهد… افسوس که نمی شود همسرجانم نمی شود به آگاهی رسید و تمنای غفلت کرد. یعنی ما نمی توانیم چنین کنیم وگرنه هستند خود به خواب زدگانی که بیداری را معادل مرگ خویش می دانند و خواب زمستانی را با تمام وجود پذیرا شده و می شوند. ما نمی توانیم نبینیم و نشنویم و شعور خود را به رسانه میلی بسپاریم تا له شود زیردست و پای خردجّال زمانه و عصر ارتباطات!
برگزیدۀ من!
قربان نام زیبایت، در ملاقات کابینی اخیرمان برایت از پیام مادر مصطفی کشتۀ به خون فتاده عاشورا گفتم که سلامتت را ارمغانی برای همه خانواده شهدا می دانست و پایان روزه داری ات را طلب کرده بود و پیام دیگر عزیزان آسیب دیده و درد کشیده و بی تاب هجران و ستم و سفاکی جابران شده را نیز رساندم فردای عید غدیر، اما تو خندیدی و گفتی به همه مهربانان همراه اطمینان بده که من در حدّ توان به حفظ سلامتم می کوشم. این بیرون ولی، همه به من می گویند: نکند این همسرجان شما با آقایان دست به یکی کرده تا خود را تمام کند به نفع آنان که عاجزند از آسیب رساندنش به لطف الهی و مدد هم او؟ می گویند مگر کشته های داخل و خارج زندان از یادمان می رود مگر جان های گرانبهای عاشق که به مسلخ برده شد فراموشمان می شود. مگر می گذارند فراموش کنیم خون پاک به ناحق ریختۀ ندا و سهراب و اشکان و مصطفی و فاطمه و سید علی و شبنم و محسن و محمد و صانع و هاله و هدی و یکان یکان شهدایمان را وقتی هنوز بوی خون تازه مشام ها را می آکند؟! وای از ستم. وای از ستم. وای از ستم. مصطفی جان آن روز که گفتم سهراب را می شناسی و اضافه کردم که من هم نمی شناختم او را ولی شناختمش پس از شهادتش و پس از رساندن پیام او توسط شاهد رشیدی که مادرش باشد، باور نمی کردم که پس از بیش از سه سال به تو بگویم: عزیزم ستار را می شناختی آن کارگر جوان ساکن رباط کریم که جرمش نوشتن نظرات انتقادی اش بود در وبلاگی که معلوم نیست چند خواننده داشت. اما معلوم است که جلّادان، خوانندۀ همیشگی وبلاگش بوده اند همان ها که تهدیدش کرده بودند و خدا خواست تا تهدیدهایشان ثبت شود و خدا خواست که با یک شب اقامت در بند ۳۵۰ شکایت این جوان ایرانی از بازجو یا بازجوهایش ثبت شود. همان مزدورانی که اگر قرار باشد کلاه ببرند برای خوشامد ارباب سرخواهند برد! وای از خشک سری و تعصب و فرومایگی و وادادگی و سرسپردگی. من هم نمی شناختمش ولی خدا خواست که این جوانک گمنام نام آور شود برای افشای ستم ها و تجاوز و تعدی که به همه جوانان گمنام نیک اندیش و پاک نفس این سرزمین می شود. آری شناختمش و حالا او بهشتی هست اما ستّار گناه های کبیره متجاوزین به حقوق خودش و مردمش نیست!
یار دربند روزه دارم!
دو ساله شد روزه داری ات در اعتراض به تضییع حقوق انسانی ات. بلکه در اعتراض به تضییع حقوق بشری و هتک حرمت انسان! در اعتراض به اقدامات غیرقانونی کسانی که به خود جرئت می دهند جای خدا بنشینند و قانون لازم الاجرا برای همه بشریت وضع کنند و حلال خدا را حرام و حرامش را حلال کنند. خدایشان نبخشاید که دل فرزندان تو را به درد آورده اند و دل پدر و مادر پیر و بیمارت را و دل همه ما را هرچند که تو آرام و مطمئن بر سر سجاده اخلاص و خضوع نشسته ای و گردن بیمارت را تنها در برابر معبود خم می کنی و اشک دیده بیمارت را تنها در برابر جبروت و عظمت او می فشانی و دعای خیرت بدرقه راه همه ما حتی دشمنان قسم خورده ات بوده و هست!
باورم نمی شود چون توئی دشمن قسم خورده داشته باشد نازنین اما روشنگری هایت از جریان خوارجی – تکفیری مرا به دلهره می اندازد که این گروه هم رأی سلفی ها در جهان اسلام و همسایه طالبان چگونه سیراب خواهند شد از ریختن خون کسانی که تشخیص می دهند مانع راه انحرافی شان تا رسیدن به هدف هستند؟! اما این دلهره در برابر روح آرام و قلب مطمئن تو رنگ می بازد و در برابر بازتاب پیام های تو که صاحبان قلب های سلیم را به همراهی هرچه بیشتر می خواند و صاحبان فطرت های پاک را به اندیشه ژرف تر و گسترده تر می کشاند. بگذار برای نمونه برایت از «مهدی محمودیان» افشاگر کهریزک بگویم که در ادامه راهی که تو آغاز کرده ای از ماه رجب تاکنون روزه دار است و می گوید که به روزه داری اش تا پایان اقدامات غیرقانونی نورسیدگان بی ریشه ادامه خواهد داد! واز مردان و زنانی برایت بگویم که در هم بستگی با تو روزه داری می کنند و هنگام افطار پس از ذکر نام خدایشان از آزادگان دربند و رهبران محصورمان یاد می کنند و رهائی شان را از خدای فتاح مرتاح می طلبند. بگذار از عزیزان همراهی بگویم که هر بار که سفره افطار در خانه ات گسترده می شود، طعامی می سازند و بر سر این سفره می گذارند به نیت گشایش و رفع مشکلات. و چه دل های مهربانی دارند این یاران همیشه همراه که تهدیدها و ارعاب ها و عربده کشی ها و دشنام ها و توهین ها را به هیچ می گیرند و خانه تو را خانه خود می پندارند و سفره ما را سفره برکتی که نشستن بر سر آن هم دلی بیشتر را به ارمغان می آورد، اعتبار می کنند. وقتی که ما، تنها مشتی از بی شمارها با هم هستیم چه باک از تهدید راهزنان سرگردنه! سر تو و رهبران در حصر ویاران دربندمان به سلامت باد. بگذار آنان در میدان خالی از حریف مسابقه دهند. پیروزی ننگ آوری که در پیش دارند، نوش جانشان! و باتلاقی که هر روز بیشتر در آن فرو می روند ارزانی وجودشان!
همیشه دعاگویت
فخری
۲۰ آبان ماه ۱۳۹۱

خط سازش می‌خواهد انتخابات را به رفراندوم علیه رهبر جمهوری اسلامی تبدیل کند


دیگربان : مهدی محمدی (از مقاله نویسان سابق کیهان)  یکی از همراهان تیم مذاکره کننده هسته‌ای٬ از وضع تحریم‌های بی‌سابقه علیه ایران پیش از انتخابات خبر داد و گفت تیم احمدی‌نژاد در پی رابطه با آمریکا است.
آقای محمدی این مطلب را در گفتگو با سایت محافظه‌کار «برهان» وابسته به «متجمع رسانه‌ای اطلس» بیان کرده است.
مهمترین گفته‌های وی به این شرح است:
● ارزیابی بنده این است که برای سوق دادن جمهوری اسلامی به سمت تغییر محاسبه، طرف غربی در حال تدارک یک بستهٔ تحریم بی‌سابقه قبل از انتخابات ریاست جمهوری است.
● به عقیده‌ آمریکایی‌ها، اگر خط سازش در فضای داخلی ایران شفاف شود، انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ به یک رفراندوم تبدیل خواهد شد. لذا طرف آمریکایی به دنبال رساندن این پیغام به گوش مردم ایران است.
● جریان انحراف و فتنه در حال علنی کردن دیدگاه‌هایشان دربارهٔ خط سازش {با آمریکا} هستند.
● پیش‌بینی می‌شود حرف اول آنها {جریان انحرافی} این باشد که محاسبات منطقه‌ای نظام را قبول ندارند.
● مجموعه‌ گروه‌ها و جریان‌هایی که می‌خواهند انتخابات را به رفراندوم علیه رهبری تبدیل کنند، به این نتیجه رسیده‌اند که این مهم تنها زمانی امکان‌پذیر است که شکاف اجتماعی، حول موضوع سازش، به وجود آید.
● شکاف سیاسی حول موضوع سازش یا مقاومت، همیشه در چند سال گذشته، وجود داشته، ولی مهم این است که این شکاف اجتماعی باشد؛ یعنی ما در وضعیتی قرار بگیریم که سازش به عنوان مطالبه‌ عمومی مطرح شود و جامعه تنها راه‌ حل مشکلات را تعدیل محاسبات و امتیازدهی به غرب تلقی کند.
● مهمترین مشکل جریان انحراف نیز برای پیشبرد خط سازش آن است که این جریان، در حوزه‌ طبقه‌ محروم، دچار بحران کارآمدی است و جامعه علی‌العموم مشکل اقتصادی را محصول سوءتدبیر دولت می‌داند تا محصول تحریم. ضمن اینکه اساساً حتی اگر مشکل از بیرون هم باشد، مردم تحرک لازم از جانب دولت را احساس نمی‌کنند.
● همچنین در حوزه‌ طبقه‌ متوسط نیز مهمترین نکته‌ جریان انحراف، بحران اعتبار است. احمدی‌نژاد تصور می‌کند که اگر از گفتمان روشنفکری استفاده نماید و ادبیات خود را به ادبیات جریان فتنه نزدیک کند، قادر خواهد بود بدنه‌ اجتماعی آن جریان را جذب کند. این در حالی است که احمدی‌نژاد حتی اگر روشنفکرانه‌ترین، سازش‌کارانه‌ترین و لیبرال‌ترین شعارهای ممکن را هم بدهد، آن بدنه‌ اجتماعی هرگز مشروعیت سیاسی او را نخواهند پذیرفت.
● جریان انحراف در حال کاشتن و آبیاری کردن درختی است که قادر به چیدن میوه‌ آن نخواهد بود. میوه‌ درخت سازش را اگر هم قرار باشد کسی بچیند، آن جریان فتنه است.
 

فرانسه خواستار توضیحات «شفاف» ایران در رابطه با مرگ ستار بهشتی شد


وزرات امور خارجه فرانسه، روز پنج شنبه (هشتم نوامبر)، از مسئولان جمهوری اسلامی خواست تا در خصوص چگونگی مرگ ستار بهشتی، وبلاگ نویس ایرانی، توضیحات واضح و روشن ارائه دهد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، ونسان فلورانی*- سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه، اعلام کرد: فرانسه از خبر درگذشت "ستار بهشتی"- وبلاگ نویس ایرانی، در بازداشت به شدت متأسف است.
ستار بهشتی- وبلاگ نویس و فعال در فضای مجازی، از روز هفتم آبان ماه و در پی مراجعه مأموران پلیس فتا به منزل پدری در رباط کریم بازداشت شد و در زندان جان باخت.
وزرات امور خارجه فرانسه، همچنین نگرانی عمیق خود را از شرایط نابسامان وضعیت حقوق بشر در ایران ابراز کرد.
سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه تأکید کرد: خبرهای مبنی بر افزایش وخامتِ وضعیت زندان‌ها در ایران، از جمله نگرانی‌های عمده دولت فرانسه است.
ونسان فلورانی، خاطرنشان کرد: سرکوب صداهای مخالف در ایران، که بگونه‌ای مسالمت آمیز مخالفت خود را بیان می‌کنند، غیر قابل قبول است.
سازمان عفو بین‌الملل نیز با انتشار بیانیه‌ای از مقامات جمهوری اسلامی خواست «تا هر چه سریعتر» تحقیقات در خصوص نحوه مرگ وبلاگ نویس ایرانی را آغاز نماید.

 

وزیر اطلاعات بخواند!


طبق قانون، وزیر اطلاعات باید مجتهد باشد. نشانه ی اجتهاد آقای مصلحی احتمالا همان پینه ای است که ایشان بر پیشانی نشانده است. پینه ای که لابد ایشان در عبادات فردی و جمعی به نهایت رسانده اند و از امامشان نیز – که پینه ای بر پیشانی نداشت – جلو افتاده اند. ماجرای کشته شدن “ستاربهشتی” از همین منظری که قانون، اجتهاد اسلامی و شیعی را ضرورت وزیریِ این وزارتخانه دانسته قابل اعتناست.
من کاملاً می توانم اتاق کوچک بازجویی را تجسم کنم که “ستاربهشتی” را چشم بسته رو به دیوار بر یک صندلی نشانده اند و بازجویانِ او – حداقل سه نفر – آستین ها بالا زده اند و در پسِ او ایستاده اند. درست همان صحنه ای که برای خود من و سایر زندانیان سیاسی فراهم کرده اند و می کنند. با یکی ملایم و با دیگری توفانی. اما آنچه که در همه ی بازجویی ها مشترک است این است: بازجویی های ناگهانی و حتی در نیمه شب، ارعاب و ایجاد وحشت در زندانی، فحش های رکیک و اگر لازم باشد غلیظ ترین فحش های ناموسی، تحقیر زندانی با فروفشردن او به هرزگی، بلاتکلیفی، ضرب و شتم های سطحی و عمیق، تهدیدهای خانوادگی، فریب، دروغ، و اصرار به اقرارهای دروغین. وگرنه:
بازجوی اول: مادر….حالا دیگه واسه ما آدم شده ی حرومزاده ی ….؟ خواهر…. ادای سیاسی ها رو درمیاری مادر….؟
ستار: به خواهر و مادر من کاری نداشته باشید. من یه وبلاگ نویسم پای هرچی هم که نوشته م وایساده م. سئوال کنید جواب بده م.
بازجوی دوم: یه خواهر مادری نشونت بدیم بچه…. که یه راست برگردی تو…… ننه ت.
ستار: فحش ندین مگه خودتون خواهر مادر ندارین؟ عفت کلام داشته باشید!
هر سه بازجو غش غش می خندند.
بازجوی سوم: یه چوب بتپونم تو ماتحتت که ده تا نجار نتونن درش بیارن. واسه ما شده ی تحلیلگر مسائل سیاسی؟ مطلب می نویسی فحش می دی آبجی…. ننه……؟
ستار برمی خیزد تا اعتراض کند. اما بلند شدن او از صندلی آغاز هیاهوی بازجویان است.
هرسه بازجو با همه ی استعداد حنجره شان فریاد می زنند: بشین …… عوضیِ مادر…..!
و این فریاد، با سه مشت و دو لگد و ضربات باتوم برقی به صورت و سر و گردن و پهلوی ستار همراه می شود. ستار با شدت به سینه ی دیوار مقابل کوفته می شود. و درحالیکه یکی دو تا از دنده های پهلویش از سطح پوست بدنش بیرون زده و از لوله های بینی اش خون جاری است و چشم راستش به خون نشسته، نقش زمین می شود. ستار با آخرین نای حنجره اش می نالد:
ستار: مگه از اینجا بیرون نرم!
هرسه بازجو خنده سرمی دهند.
بازجوی اول: بیرونم می ری چرا نری مادر…..؟
بازجوی دوم: خودم یه جور کفن پیچت می کنم که خیاطای تهرون انگشت به دهن بمونند.!
بازجوی سوم: منم میشم راننده ی شخصیت. مستقیم می برمت قبرستون رباط کریم!
ستار بهشتی
من از خانواده ی بی نشان و محترم ستار بهشتی پوزش می خواهم که پوزه ی قلم خود را به ناسزا آلودم. اما مرا چه چاره اگر که بخواهم به شخصیت هیولاهای وزارت اطلاعات نزدیک شوم؟
راستی من یک پیشنهاد دارم. این که: در یک جشنواره ی سراسری، از این همه استعداد بازجویان خود تجلیل بعمل آوریم و آنان را از اینهمه گمنامی بدر ببریم. مجسمه ی آنان را بر دوش خود بنشانیم و در میادین شهر بچرخانیم و مدال افتخار از گردنشان بیاویزیم. کارشان بقول جوانها: حرف نداشته. آخر چرا باید بازجویانی که برای حفظ نظام، شگردهای ویژه ای خلق کرده اند در گمنامی بمانند و در گمنامی نیز بمیرند؟ کشتن ستاربهشتی در آن سلولهای تنهایی، نه افتخاری است که بشود از کنارش بسکوت عبورکرد و بابتش به دنیا فخر نفروخت. مبارک باشد آقایان برادر. نازشست تان. بقول جوانهای خودمان: آقای وزیر، پینه های پیشونی تو برم!
محمد نوری زاد
بیستم آبانماه سال نود و یک

عکس / صفحه اول امروز روزنامه ها، شنبه آبان، 10 نوامبر