۱۳۹۱ آبان ۵, جمعه

از سورپرایز اکتبر تا حضور ولایتی در خاک ایالات متحده؛ ماجرا چیست؟


کلمه– زهرا امیری:
بحث مذاکره با آمریکا تبدیل به داستانی پر فراز و نشیب شده؛ داستانی که طی سی و چهار سال گذشته بارها در مورد آن نوشته شده است، و بوده اند سیاستمدارانی که پشت پرده اقداماتی در جهت ترمیم و بازسازی این رابطه کرده اند و البته سیاستمدارانی که بدون در نظر گرفتن مصالح کشور در تیره کردن این این روابط کم نگذاشته اند. مرتضی آقاتهرانی نماینده مجلس، اخیرا در مورد مذاکره با آمریکا گفته است: کسی که از مذاکره با آمریکا صحبت می‌کند اگر خائن نباشد فراموشی دارد. این افراد تکیه‌گاه ولایت را ندارند.
اما ظاهرا نظر تکیه‌گاه هم در حال تغییر است. با شدید شدن تحریم های غرب علیه ایران و قرار گرفتن اقتصاد کشور در آستانه یک بحران بزرگ، شواهدی نشان دهنده تمایل بالاترین سطح حاکمیت به گفت و گو با آمریکا است. قطعا پس از سی و چهار سال شعار دادن و تابو ساختن از یک موضوع مهم سیاسی، انجام چنین کاری ساده نیست.
اشاره دیروز کلمه به سفر نمایندگان رهبری به آمریکا برای زمینه چینی مذاکره مستقیم، واکنش های گسترده ای در پی داشت. این خبر به قدری تعجب برانگیز بود و با شعارهای مطرح و رایج و حتی مواضع رسما اعلام شده فاصله داشت که برخی عجولانه به تکذیب آن پرداختند و تحلیلگران جدی تر نیز به جست و جوی قرائن دیگری پرداختند که می تواند این خبر را تکمیل و جنبه های پنهان آن را آشکار کند.
تمام حرف یادداشت دیروز کلمه را اما می شد در همان جمله پایانی به نقل از میر محصور جنبش سبز خلاصه کرد که مذاکرات در خفا برای تامین منافع کوتاه مدت، قربانی کردن منافع عالی ملی، سرکوب مخالفان برای فرار از پاسخگویی و ایجاد وضعیت اضطراری و استقبال از درگیری های نظامی، خط قرمز جنبش سبز است؛ وگرنه نفس حرکت به سمت اعتمادسازی جهانی و حل مشکلات موجود، حتما مفید و شایسته استقبال است، به شرط آنکه شفاف و تا حد ممکن پیش چشم مردم و با رعایت منافع ملی باشد. آن یادداشت را در اینجا بخوانید:
اینکه حاکمیت سعی کند بدون اطلاع مردم و نخبگان سعی در برقراری ارتباط با کشوری کند که سال ها نقش دشمن بزرگ را در سیاست ایران ایفا کرده، دور از ذهن نیست و تایید و تکذیب ها هم در مراحل اولیه ی کار، طبیعی است. حضور ولایتی و حتی طائب در پرواز دوبی به آمریکا نیز چندان عجیب نیست، حتی اگر به بهانه شرکت در یک همایش غیر سیاسی و با حل مشکل قانونی تردد در بالاترین سطوح باشد. اما شاید بزرگترین ضعف سیاستمداران کنونی ما، نداشتن شجاعت اخلاقی برای اعتراف به اشتباهات گذشته است. باوری که به وضوح در ذهن سطوح بالای حاکمیت وجود دارد، این است که حتی یک قدم عقب نشینی برابر است با سقوط.
چند روز پیش جی کارنی سخنگوی کاخ سفید در جمع خبرنگاران گفت که باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا آماده است تا گفت‌وگوهایی دوجانبه با ایران درباره برنامه هسته ای اش داشته باشد، اگر چه تاکید کرد آمریکا هنوز هیچ گونه مذاکره ای را برنامه ریزی نکرده است.
شدت گرفتن گمانه زنی ها در مورد مذاکره رو در رو میان تهران و واشنگتن به روز جمعه ۲۸ مهر ماه برمی گردد. روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز روز جمعه در گزارشی به نقل از مقامات دولت آمریکا اعلام کرد آمریکا و ایران درباره اصول مذاکرات دوجانبه درباره برنامه هسته ای ایران به توافق رسیده اند، گزارشی که هم ایران و هم آمریکا آن را تکذیب کردند.
اما آغاز ماجرای اخیر از جای دیگری بود.
سورپرایز اکتبر؛ معامله اوباما با جمهوری اسلامی
روز ۴ اکتبر ۱۲ مهر، سایت ورد نت دیلی که وابسته به جمهوری خواهان آمریکا است، گزارشی را در مورد یک توافق پنهانی میان ایران و دولت باراک اوباما منتشر کرد. در این گزارش به نقل از یکی از مقامات عالی رتبه ایرانی که به دلایل امنیتی نامی از او برده نشده، گفته شده که یک هیئت ۳ نفره به رهبری یک زن با نماینده رهبری ایران دیدار کرده اند.
این هیئت به نماینده آیت الله خامنه ای گفته اند که اگر تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در روز ۶ نوامبر غنی سازی متوقف شود، بسیاری از تحریم های ایران لغو خواهد شد. بر اساس این گزارش، این هیئت درباره به قدرت رسیدن میت رامنی در آمریکا نیز به ایران هشدار داده و یادآوری کرده که اوباما در برابر اسرائیل ایستاده و مانع از حمله اسرائیل به ایران شده است.
مذاکرات محرمانه در قطر با حضور ولایتی
بر اساس این گزارش، دیدار مورد اشاره در دوحه قطر برگزار شده و علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه سابق ایران و مشاور رهبر ایران در امور بین الملل برای شرکت در این جلسه، به طور مخفیانه به قطر سفر کرده است. این گزارش حاکی است، هیئت آمریکایی اعلام کرده است که اگر ایران بتواند حتی یک یا دو هفته قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، توقف غنی سازی را اعلام کند و در عوض دولت اوباما به سرعت بخشی از تحریم بانک مرکزی و صنعت نفت ایران را حذف خواهد کرد.
اگرچه این گزارش اشاره ای به نام اعضای هیئت آمریکایی نکرده، اما گفته است که رئیس این هیئت با پرواز ۴۱۹ لوفت هانزا از واشنگتن به فرانکفورت و از آنجا به دوحه رفته است. اما منابع دیگری اعلام کرده اند سرپرست این گروه سه نفره خانم والری ژارت، مشاور اوباما، رییس جمهوری آمریکا بوده است.
در این گزارش به سخنان هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا نیز اشاره شده است که چند روز قبل در قزاقستان گفته بود اگر ایران غنی سازی را متوقف کند، تحریم ها به سرعت برداشته خواهد شد.
از بنغازی تا تهران؛ فرار اوباما از شکست در سیاست خارجی
جیمز سیمپسون نویسنده آمریکن تینکر نیز در مقاله ای با اشاره به اتفاقات بنغازی و شکست امنیتی آمریکا در لیبی و مصر می نویسد که اوباما قصد دارد با تشویق ایران به توقف غنی سازی، این شکست را جبران کند.
سیمپسون ضمن اشاره سرکوب مردم ایران در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ می پرسد که چه کسی باور می کند ایران با رئیس جمهوری مانند محمود احمدی نژاد با ایالات متحده توافق کند؟ او اوباما را به سستی در مبارزه با دشمنان آمریکا و امضای توافق نامه برای اهداف کوتاه مدت خود متهم می کند.
ولایتی، وزیر مسکن بعدی آمریکا!
از سوی دیگر جو توزارا روز دوشنبه ۱ آبان در سایت «اسرائیل نشنال نیوز» با اشاره به گزارش ورد نت دیلی به جزئیات دیگری اشاره می کند؛ او می نویسد که گزارش یکشنبه گذشته نشریۀ آمریکایی نیویورک تایمز به نقل از مقامات دولت آمریکا که نوشته بود تهران و واشنگتن بر سر مذاکرات دوجانبه درباره برنامه اتمی ایران با یکدیگر توافق کرده اند، حقیقت داشت؛ اما به دلیل خشم رهبری ایران از افشای این جلسه محرمانه، تکذیب شد.
توزرا می نویسد که والری ژارت به دولت ایران قول داده بود در صورت توقف غنی سازی هسته ای علاوه بر حذف تحریم ها دولت آمریکا اعلام خواهد کرد که ترور دانشمندان هسته ای ایران کار یک کشور خارجی بوده تا به این وسیله ایران بتواند اسرائیل را محکوم کرده و در مجامع بین المللی به اسرائیل فشار بیاورد.
به نوشته تورزا، والری ژارت به ایران هشدار داده که اگر اوباما رئیس جمهور آمریکا نشود، آمریکا به ایران حمله خواهد کرد.
تورزا در بخش دیگری از مقاله خود نوشته است که نماینده اوباما به شوخی به ولایتی گفته است که در دولت بعدی، اوباما ولایتی را وزیر مسکن و شهر سازی آمریکا خواهد کرد تا ایرانیان به سرمایه گذاری در املاک آمریکا تشویق شوند.
دیپلماسی موازی؛ موفقیتی برای سیاست خارجی اوباما؟
اما روزنامه لوموند در گزارش روز چهارشنبه ۳ آبان (یعنی دو روز پیش) در مورد چرخشی در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا نوشت: لوموند با اشاره به مقاله نیویورک تایمز در مورد گفت‌و‌گوی مستقیم میان ایران و آمریکا، می نویسد: این کار می تواند یک موفقیت دیپلماتیک برای آمریکا باشد.
لوموند می نویسد: اگر چه ایران و ایالات متحده هر دو این موضوع را رد کرده اند اما عجیب نیست که دو کشور توافق کرده باشند این موضوع فعلا به صورت رازی در میانشان باقی بماند.
البته ظاهرا همه چیز به انتخاب دوباره اوباما در انتخابات ۶ نوامبر بستگی دارد، چون در صورت انتخاب رامنی احتمال تغییر استراتژی سیاست خارجی آمریکا زیاد است. نزدیکی انتخابات ایران در ژوئن ۲۰۱۳ (خرداد یا تیر ۹۲) نیز مشکل بزرگ دیگری است؛ چون در فضای پر تنش انتخابات قطعا مذاکرات نیز دچار مشکل می شود.
بر اساس این گزارش، با توجه به آنکه بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در اواخر سپتامبر اعلام کرد که تا بهار و تابستان ۲۰۱۳ ایران به خط قرمز غنی سازی خواهد رسید، ترس از اجرای سناریوی نظامی علیه ایران قوت می گیرد.
در این میان روسیه تلاش کرد محتاطانه با به رسمیت شناختن حق غنی سازی ایران، نقش خود را در مناقشه هسته ای ایفا کند. به نوشته لوموند، تیم اوباما تمایل زیادی به ایجاد یک جبهه مشترک با مسکو دارد.
اصرار باراک اوباما برای شروع یک گفتگوی دو جانبه با ایران موضوع تازه ای نیست پیام هایی که بوسیله نخست وزیر ترکیه رجب طیب اردوغان به رهبر ایران منتقل شد، مذاکره وندی شرمن در ماه آوریل، فرستادن نامه از سوی اوباما به سعید جلیلی که نماینده رهبری است.
لوموند در بخش دیگری از گزارش خود نوشته است دیپلمات‌های ایرانی و آمریکایی طی سال های اخیر به ویژه در کشور سوئیس در چارچوب آن چه «دیپلماسی موازی» خوانده می شود با یکدیگر گفت وگو کرده اند. این روزنامه می افزاید که اما هرگز آمریکایی ها در این مذاکرات احساس نکردند که طرف ایرانی شان بتواند تأثیر چندانی بر سطوح عالی تصمیم گیری سیاسی در ایران بگذارد.
لوموند می نویسد که رابرت اینرون، یکی از مقامات دولت آمریکا که در سال ۲۰۰۹ پیشنهاد مبادله اورانیوم غنی شده را به ایران داد، به طور ویژه و مخفی با علی اکبر ولایتی مشاور امور بین الملل آیت الله خامنه ای گفت وگو کرده است.
این روزنامه فرانسوی نتیجه گیری می کند که اگر باراک اوباما دوباره به عنوان رییس جمهوری آمریکا انتخاب شود، ممکن است که مذاکرات این کشور با ایران جان تازه‌ای بگیرد.
تایید مذاکره یا تهدید هسته ای غرب
اما آسوشیتد پرس روز پنجشنبه ۴ آبان در گزارشی خبر از تهدید غرب به افزایش غنی سازی توسط ایران داد و نوشت: تصمیم احتمالی ایران برای افزایش فعالیت های غنی سازی اورانیوم، قاعدتاً آن کشور را به «خط قرمز» مورد تأکید بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، نزدیک تر خواهد کرد.
ظاهرا منصور حقیقت پور، نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس گفته است که تخطی غرب از رسیدن به توافق با ایران، ممکن است ایران را مصمم کند که میزان غنای اورانیوم خود را به بیش از بیست درصد(میزان کنونی) برساند.
حقیقت پور نماینده اردبیل و سرعین در گفت و گو با آسوشیتدپرس گفته است که غرب اکنون فرصتی یافته تا با ایران به توافق برسد. شاید ما نیاز داشته باشیم برای کشتی های تجاری بزرگ، سوخت هسته ای تولید کنیم که خلوص اورانیوم مورد استفاده آنها شصت درصد است.
اگر چه آسوشیتدپرس عملی شدن سخنان حقیقت پور را گامی عمده در نزدیک شدن به غنای نود درصد هسته ای که برای تولید سلاح هسته ای مورد نیاز است تعبیر کرده و افزوده است که چنین اقدامی، اسرائیل و برخی کشورهای غربی را نسبت به اقدام نظامی علیه ایران مصمم ترخواهد کرد.
اما اشاره منصور حقیقت پور به فرصت غرب برای توافق با ایران می تواند تاییدی بر اخباری که توسط روزنامه نیویورک تایمز در مورد مذاکره مستقیم میان آمریکا و ایران منتشر شد و سران سیاسی ایران و آمریکا آن را تکذیب کردند.
حقیقت پور در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران نیز گفته است که با توجه به یافته‌ها و راهکارهای انقلابی و سیاسی ما، آمریکایی‌ها از این تقابل سیاسی در سطح منطقه و بین‌الملل به حد کافی از سوی ایران تحقیر شده‌اند و به نظر می‌رسد که در حال حاضر در آستانه انتخابات و بعد از یک غفلت بزرگ استراتژیک به دنبال احیای دوباره خود هستند. وی گفته است: ما علائمی مبنی بر بهبود رفتار آمریکایی‌ها ملاحظه نمی‌کنیم و احساس می‌کنیم این بحث از سوی آنها نه تنها صادقانه نیست بلکه فقط می‌تواند در آستانه انتخابات به عنوان برگ برنده برای آنان باشد.
اشاره نماینده اردبیل به اینکه آمریکا می خواهد در آستانه انتخابات از پرونده هسته ای ایران به عنوان برگ برنده استفاده کند تکرار افشاگری سایت ورد نت دیلی است.
به گزارش آسوشیتد پرس، کشتی هایی که از سوخت هسته ای استفاده می کنند، اغلب جنگی اند و ایران دست کم در حال حاضر چنین کشتی هایی ندارد. آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز در گذشته گفته است که استفاده از سوخت هسته ای برای کشتی های تجاری اقتصادی و مقرون به صرفه نیست.
جانشین فرماندۀ نیروی دریایی ارتش ایران، چهار ماه پیش گفت که ایران در مراحل ابتدایی طراحی یک زیردریایی اتمی است و غرب نیز در پی آن، در این خصوص ابراز نگرانی کرد. زیردریایی های هسته ای به سوختی نیاز دارند که خلوص آن بیش از بیست درصد باشد و غنای اورانیم مورد استفادۀ آنها بین بیست تا نود درصد باشد؛ یعنی همان درجۀ خلوصی که برای ساختن بمب اتم مورد نیاز است.

جایزه ساخاروف به نسرین ستوده و جعفر پناهی اهدا شد


اتحادیه اروپا با اعطای جایزه ساخاروف به یک حقوقدان و یک کارگردان ایرانی از فعالیت‌های مدنی و حقوق بشری آنها تجلیل کرد. نسرین ستوده و جعفر پناهی هر یک به ۶ سال زندان و ۲۰ سال محرومیت از حرفه خود محکوم شده‌اند.
جایزه حقوق بشر اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۲ به نسرین ستوده، وکیل زندانیان سیاسی، و جعفر پناهی، کارگردان سینما، تعلق گرفت.  این جایزه  ۵۰ هزار یورویی همه ساله در شهر استراسبورگ به یک یا چند کاندیدا از یک کشور اعطا می‌شود.

جایزه ساخاروف هر سال به کسانی داده می‌شود که در دفاع از حق آزادی بیان و حقوق بشر صدای خود را بلند کرده و قربانی ندای اعتراضی شده‌اند.

آندره ساخاروف که این جایزه به نام اوست، قهرمان دمکراسی و حقوق بشر در روسیه شناخته می‌شود.

نسرین ستوده که وکالت بسیاری از فعالان سیاسی، زنان و دانشجویان را بر عهده داشت، در شهریور سال ۸۹ و پس از احضار به دادسرای انقلاب بازداشت شد. او در دادگاه اولیه به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" و "تبلیغ علیه نظام" به ۱۱ سال حبس تعزیری و ۲۰ سال ممنوعیت از اشتغال به حرفه وکالت و ۲۰ سال محرومیت از سفر به خارج از ایران محکوم شد. حکم حبس تعزیری وی در دادگاه تجدیدنظر به ۶ سال کاهش یافت.

رضا خندان، همسر نسرین ستوده، و مهراوه خندان، دختر ۱۲ ساله‌ی نسرین ستوده، نیز ممنوع‌الخروج شده‌اند. نسرین ستوده از جمله زندانیان سیاسی است که تا به حال از حق قانونی مرخصی محروم مانده‌اند. او پیش از این برنده‌ جایزه‌ی کمیته‌ی بین‌المللی حقوق بشر ایتالیا و انجمن آمریکایی قلم (پن) نیز شده است.

ماریچه اسخاکه، نماینده هلند در اتحادیه اروپا، در توضیح کاندیداتوری نسرین ستوده در وبلاگ خود نوشته بود: « در شرایطی که جهان با پرونده اتمی دولت ایران مشغول است، باید نشان دهیم که مردم ایران را فراموش نکرده‌ایم. نسرین ستوده وکیلی است که برای آزادی دیگران، آزادی خود را فدا کرده است.»

رضا خندان پیش از این به کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران گفته بود: «نسرین از نامزدی خود برای دریافت این جایزه مطلع شده و بسیار خوشحال بود. شنیدن این خبرها و حمایت‌ها خیلی کمکش می‌کند اما کاش شرایطش بهتر می‌شد.»
جعفر پناهی، کارگردان سینما، نیز از سوی دادگاه انقلاب به ۶ سال حبس و ۲۰ سال محرومیت از فیلمسازی محکوم شده است. وی هم‌چنین حق خروج از ایران و گفتگو با رسانه‌های داخلی و خارجی را ندارد.

جعفر پناهی در حال حاضر خارج از زندان به سر می‌برد، اما نسرین ستوده در اوین زندانی است و به دلیل اعتصاب غذا در اعتراض به شرایط حبس و محرومیت از ملاقات با فرزندان خود، به بیمارستان منتقل شده است.

پناهی در سال ۱۹۹۵ برای ساخت فیلم "بادکنک سفید" برنده جایزه دوربین طلایی جشنواره فیلم کن شد. فیلم "دایره" به کارگردانی او نیز که هیچگاه در ایران به نمایش درنیامد، جایزه شیر طلایی جشنواره ونیز را ربود. فیلم "آفساید" پناهی نیز در سال ۲۰۰۶ جایزه خرس نقره‌ای جشنواره برلین را به دست آورد.

جعفر پناهی در درگیری‌ها و آشوب‌های بعد از انتخابات مناقشه‌برانگیز ریاست‌جمهوری در سال ۱۳۸۸ دو بار بازداشت شد. او سال گذشته فیلم کوتاهی از زندگی خود در خانه با مضمون محرومیت از حق فیلمسازی و سفر ساخت. این فیلم به صورت مخفیانه از ایران خارج شد و در جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد.

گروه موزیک "پوسی رایت" از روسیه ، جوزف فرانسیس، وکیل مدافع حقوق بشر پاکستانی که از حقوق اقلیت‌ها در این کشور دفاع می‌کند،  یک گروه از زندانیان سیاسی رواندا و الس بلیاتسیکی، زندانی سیاسی اهل بلاروس، دیگر نامزدهای جایزه ساخاروف امسال بودند.

گروه دختران پانک "پوسی رایت" به خاطر اجرای ترانه‌ای انتقادی علیه ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در یک کلیسا به دو سال زندان محکوم شده‌اند. گروه زندانیان سیاسی رواندا نیز در اعتراض به سیاست‌های سرکوبگرانه این کشور به حبس‌های طولانی محکوم شده‌اند.

کوفی عنان، دبیرکل سابق سازمان ملل متحد، و نلسون ماندلا، رهبر مبارزان ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی، برخی از چهره‌های سرشناسی هستند که پیش از این برنده‌ جایزه‌ی ساخاروف شده‌اند. جایزه ساخاروف در سال ۲۰۱۱ به پنج فعال جنبش "بهار عربی" اهدا شده بود.

نگرانی مسئولان از رکود ازدواج و افزایش طلا


بر اساس یک گزارش رسمی آمار طلاق‌ ظرف ۱۵ سال در ایران دو برابر شده و شمار ازدواج‌ها به سرعت کاهش یافته است. مسئولان می‌گویند این روند نگران‌کننده است و باید فکری به حال علل آن کرد.
روزنامه ابتکار در شماره پنچ‌شنبه خود (۴ آبان / ۲۵ اکتبر) نگاهی به تازه‌ترین آمار درج شده در گزارش نظارتي معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رياست جمهوری انداخته است. آماری که زنگ خطر را برای مسئولان به صدا درآورده است: آمار طلاق نسبت به ازدواج به ۱۶ درصد رسیده و هشدار دهنده است!

گزارش نظارتی آمار یک دوره ۱۵ ساله یعنی از ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۰ را منتشر کرده که نشان می‌دهد "تعداد ازدواج‌ها با سرعت آهسته و تعداد طلاق‌ها با سرعت بالايي در جامعه رو به افزايش" بوده است.

تعداد طلاق در این گزارش از ۳۷۸۱۷ مورد در سال ۱۳۷۵ به ۱۳۷۲۰۰ مورد در سال ۱۳۸۹ رسيده است و نسبت طلاق در سال ۱۳۸۹ به سال قبل از آن حدود ۹،۱ درصد افزايش داشته است.

نکته جالب در این آمار این است که «حدود ۴۵ درصد از کل طلاق‌های صورت گرفته در این سال مربوط به ۴ سال اول زندگي مشترک زوجين بوده و حدود ۱۴ درصد از طلاق‌های ثبت شده مربوط به زوجينی است که طول مدت ازدواج آنها کمتر از يکسال است».

سن طلاق

در بیشتر طلاق‌های به ثبت رسیده سن مردها حدود ۲۵-۳۵ سال و زنان ۲۰-۳۰ سال بوده است. هم‌چنین آمار طلاق در برخی استا‌ن‌ها با بافت فرهنگی روستایی کمتر و در شهرهای بزرگ بیشتر است: «نرخ خام طلاق به ترتيب در استان‌هاي سيستان و بلوچستان، ايلام و چهارمحال و بختياری در کمترين ميزان و در استان‌های تهران، قم و خراسان رضوی در بالاترين ميزان بوده است».
سن ازدواج در ایران هم‌‌‌چنان نسبت به کشورهای توسعه یافته صنعتی بسیار پایین است
در گزارش به عوامل موثر در به وجود آمدن این وضعیت «خطرناک» به طور کلی اشاره شده است: «معمولا آمارهای ازدواج و طلاق و نسبت‌های مربوط به آنها متاثر از وضعيت اقتصادی، اشتغال و بيکاری، امنيت شغلی، سنت‌ها و جرايم و.. است که همه با يکديگر در ارتباط هستند. و تغييرات عوامل بيان شده آمارهای ازدواج و طلاق و نسبت‌های آنها را تحت تاثير قرار می‌دهند»

زنان بیشترین متقاضیان طلاق

مصطفی فروتن، آسیب شناس اجتماعی اخیرا اعلام کرد که بیشتر طلاق‌های موجود در ایران چهار علت اصلی دارند: خشونت خانگی، اعتیاد، فقر و مشکلات اقتصادی. به گفته او بیش از ۹۰ درصد تقاضاهای طلاق در ایران از سوی زنان انجام می‌شود.

این آسیب شناس اجتماعی تاکید کرد که بر طبق آمار ۲۵ درصد طلاق‌ها در ایران به دلیل فقر ومشکلات اقتصادی است، اما فقر ومشکلات اقتصادی خود با دلایل دیگری چون اعتیاد و خشونت خانگی هماهنگ می‌شوند.

محمد باقر مازنی، رئیس دادگاه‌های عمومی و انقلاب کرج نیز پاییز امسال با اشاره به آمار طلاق در سال ۱۳۹۰ در کرج،، ریشه بیشتر مشکلات اقتصادی را اعتیاد به مواد مخدر دانست.

تعبیری دیگر از افزایش آمار طلاق
جالب است که در میان همه ابراز نگرانی‌ها، نگرش‌های دیگری نیز به مسئله ازدواج و طلاق مجال بروز می‌یابند. محمد علی نجفی، عضو شورای شهر تهران مردادماه گذشته با اشاره به افزايش آمار طلاق گفت که این پدیده لزوما منفی نیست «افزایش آمار طلاق نشان می‌دهد زنان ما دیگر نگاه با لباس عروس به خانه شوهر بیایم و با کفن سفید بروم، ندارند و حاضر به تحمل هر ظلمی نیستند. متاسفانه بیشتر مسائل و مشکلات زندگی بر دوش زنان است و این اصلا درست نیست.»

در میان صاحب‌نظران علم روانشناسی در جمهوری اسلام درباره علل طلاق ارزیابی‌های دیگری هم ارائه شده است. از جمله دکتر غلامعلی افروز ، رئیس گروه روانشناسی "طرح مطلع مهر"، به تازه‌گی در این باره که از هر چهار ازدواج در ایران یکی به طلاق منجر می‌شود گفت که ریشه همه طلاق‌ها در سراسر جهان را "دافعه‌های جنسی و روانی" است و "«آرامش‌گرایی" را از "ارکان تحکیم بنیاد خانواده دانست".

این دکتر روانشناسی خصوصیات زن آرامش‌گرا را برشمرد و گفت که زنی آرامش‌گرا است که «همه محبت، ایثار، شجاعت، عدالت، مودت را تقدیم همسرش کند».
جمعیت شهرنشین و جوان تحصیل و اشتغال را به ازدواج در سن پایین ترجیح می‌دهد
بر اساس ارزیابی رئیس گروه روانشناسی «طرح مطلع مهر» علت اصلی افزایش طلاق می‌تواند این باشد که از هر چهار زن ایرانی یک نفر دیگر حاضر نیست «همه محبت، ایثار، شجاعت، عدالت، مودت را تقدیم همسرش کند».

کاهش ازدواج، نگرانی مسئولان

در گزارش نظارتی مقايسه‌ای شده میان آمار ازدواج در ایران در سال ۱۳۸۹ که نسبت به سال قبل از آن تنها ۰،۲ درصد رشد را نشان مي‌دهد. «بايد اذعان داشت اين افزايش با توجه به حجم جمعيت واقع در سن ازدواج کشور، کمتر از حد انتظار است و نشانگر بالا رفتن سن ازدواج و ميزان تجرد در کشور است». پدیده‌ای که به کاهش موالید در این سال‌ها منجر شده و این هم یک نکته نگران کننده دیگر از نظر تهیه کنندگان گزارش است.

در گزارش نظارتی آمده است که در دو سال گذشته «بيشترين تعداد ازدواج مردان کشور در گروه‌هاي سني ۲۴-۲۰ و ۲۹-۲۵ ساله و بيشترين تعداد ازدواج زنان کشور به ترتيب در گروه‌هاي سني ۲۴-۲۰ ساله و ۱۹-۱۵ ساله روي داده است».
نکته قابل توجه دیگر در این آمار این است که «بيشترين تعداد ازدواج ثبت شده در بين مردان گروه سني ۲۴-۲۰ ساله با زنان ۱۹-۱۵ ساله بوده که ۱۹ درصد از کل وقايع ازدواج را تشکيل مي‌دهد».

بیشترین درصد ازدواج‌ در میان پسران و دختران هم‌سن بوده است و « در ۴۴ درصد ازدواج‌ها زوج بين يک تا پنج سال از زوجه بزرگ تر بوده است».

نگاهی به این آمار نشان‌می‌دهد که سن ازدواج در ایران هم‌‌‌چنان نسبت به کشورهای توسعه‌یافته بسیار پایین است. ضمن این که بالا رفتن سن ازدواج و کاهش موالید تنها ناشی از مشکلات اقتصادی نیست و می‌تواند علامتی دال بر تمایل نسل جوان، بخصوص دختران به ادامه تحصیل و اشتغال باشد.

"مطالبات و مخاطرات" جوانان شهرنشین

در قسمت دیگری از گزارش نظارتی به آمار نیروی جوان ایران پرداخته شده است: جوانان ۲۹-۲۰ ساله کشور که بخش عمده ای از نيروی کار جديد کشور را شکل می‌‌دهند از ۱۰ ميليون نفر در سال ۱۳۷۵ با يک جهش بی سابقه به ۱۷،۷ ميليون نفر در سال ۱۳۸۹ رسيده است. «در حال حاضر اين گروه سنی مرکز ثقل جمعيت کشور را تشکيل می‌‌دهند و برنامه ريزی جهت تامين نيازهاي اين گروه سنی، اولويت اول از ديدگاه سياست‌های جمعيتی است، همچنين نيازهای اساسی حجم عظيم جمعيت جوان در شرايط کنوني اشتغال، درآمد، مسکن، ازدواج و کسب هويت اجتماعی است».در گزارش تاکید شده که این جمعيت اغلب شهرنشين، تحصيل‌کرده و دارای آگاهی و مطالبات بالايی است و عدم توجه به نیازهای اين قشر آسيب‌های متعدد اجتماعی را به دنبال خواهد داشت و «ثبات و امنيت سياسی و اجتماعی جامعه را به مخاطره خواهد انداخت».

جهش ارزش سکه طلا و سقوط آمار ازدواج
در این میان به نظر می‌آید که عامل دیگری هم به بالا و پایین رفتن آمار طلاق و ازدواج کمک کرده باشد: افزایش قیمت طلا.
افزایش ۱۱۰ درصدی قیمت سکه طلا در عرض شش ماه در سال گذشته، مانعی شد برای آن‌ها که می‌خواستند ازدواج کنند و معضلی برای آن‌ها که می‌خواستند طلاق دهند.
علی توکلی رئیس دادگستری کرمان زمستان سال گذشته دلیل افزایش پرونده‌های خانواده را افزایش بی‌رویه قیمت سکه دانسته و گفت: «همین دلیل باعث شده مردها تقاضای تعدیل اقساط مهریه را به دادگاه ارائه کنند».
سایت "خانواده و زنان" نیز در گزارشی، افزایش ۱۱۰ درصدی قیمت سکه طلا را باعث به وجود آمدن نگرانی برای افرادی دانسته که در حال پرداخت مهریه به همسرانشان هستند.
هم‌زمان برخی جامعه شناسان پیش‌بینی کردند که با افزایش قیمت سکه طلا، ایران به زودی با "بحران ازدواج" روبه‌رو خواهد شد.

مسعود باستانی: من و مهسا را با هم بازجویی می کردند؛ فکر نمی کردم برخوردها اینگونه باشد


این روزها همه جا صحبت از اصرار احمدی نژاد برای بازدید از زندان اوین است. بنابراین شاید بد نباشد تا حکایت زندگی یک روزنامه نگار ایرانی که درست پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ دستگیر شده است را از زبان خودش مرور کنیم. روزنامه نگاری که خانواده اش بارها و بارها اصرار کردند تا حداقل یک بار به او مرخصی دهند. سرانجام پس از سه سال حبس، مرخصی چند روزه ای که در پرونده او نشست، در راهروهای زندانی دیگر سپری شد.
به گزارش جرس، مسعود باستانی، روزنامه نگاری است که به همراه شمار زیادی از روزنامه نگاران، دانشجویان، فعالان سیاسی و شهروندان ایرانی در جریان اعتراضات مربوط به دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، زندانی شد. همسرش، مهسا امر آبادی در تمام سه سالی که او زندانی بود به همه مقامات و از جمله محمود احمدی نژاد نوشت و گفت: اگر مسعود را آزاد نمی کنید، حداقل یک بار به او اجازه مرخصی بدهید که این ساده ترین حق یک زندانی است.
آنچه که در زیر می خوانید مصاحبه نیست، گفت وگوی سیاسی و رسانه ای هم نیست بلکه گپ و گفتِ ساده ای است با مسعود باستانی در روزهای مرخصی اش. روزی که باید دوباره به زندان باز می گشت، اجازه انتشار این گپ و گفت را داد و گفت: تنها نگرانی ام این است که مبادا حرفی زده باشم که وقتی کسی می خواند احساس کند که ما نا امید شده ایم، از طرفی فکر می کنم مردم به اندازه کافی خسته هستند بنابراین هر جایی که دیدی از خستگی خودم احتمالا نالیده ام، حتما حذفش کن.
متن کامل گفتگو با مسعود باستانی در پی می آید:
الان بعد از سه سال به مرخصی آمده ای، چه حسی داری؟
شاید نتوانم حس و حال این روزها را خوب توضیح دهم. رفته بودم مشهد اما توی سبزوار یک حس عجیبی داشتم. رفته بودم کویر سبزوار. می دانی که توی کویر، آسمان خیلی به زمین نزدیک است. آنجا من ماه را دیدم. بعد از سه سال من برای اولین بار توانستم ستاره ها را ببینم. توی زندان نمی توانی ستاره ها را توی آسمان ببینی. چون شب ها باید بروی توی سلول و بند. بنابراین خیلی نمی توانی ماه و ستاره ببینی. خیلی حس خوبی بود. حالا من فقط سه سال زندان بودم بدون مرخصی، ولی می دانم خیلی ها حس های عجیب تری خواهند داشت.
زمانی که زندان بودی همسرت، مهسا امرآبادی تلاش بسیاری کرد تا بتواند برایت مرخصی بگیرد اما وقتی به مرخصی آمدی که مهسا زندانی شد؟ این را یک اتفاق می دانی؟
به نظرم نخواستند به من در روزهایی مرخصی بدهند که همسرم آزاد بود. من قرار بود شنبه بعداز ظهر مرخصی بیایم که یکشنبه صبح حداقل بتوانم برای ملاقات مهسا به اوین بروم. همه خانواده ام شنبه بعد از ظهر می آیند جلوی زندان به استقبالم ، ولی مرا فردایش یعنی یکشنبه صبح، مرخص کردند و من روز ملاقات ماندم در زندان و دوباره دیدار آن روز را از دست دادم. مرا بی خبر سر ساعت دوازه ظهر از زندان بیرون فرستادند. یعنی بعد از سه سال وقتی از زندان آمدم بیرون، جلوی زندان هیچ کسی منتظرم نبود.
چه کردی بعدش ؟ آیا رفتی به خانه مشترکِ خودت و مهسا؟
راستش من قبل از اینکه زندان بروم با مهسا توی یک خونه ای زندگی می کردیم که بعدها وقتی در زندان بودم، شهرداری آن خانه را خراب کرد و در این مدت مهسا رفته بود و یک خانه دیگری را اجاره کرده بود که من آدرسش را بلد نبودم. همان جلوی زندان به مادرم زنگ زدم و گفتم من الان نمی دانم کجا باید بروم، نه آدرسی دارم و نه کسی اینجاست. بعد از صحبت با مادرم یک تاکسی گرفتم و از رجایی شهر به سمت خانه مان در تهران راه افتادم. به راننده هم گفتم کرایه ای ندارم. راننده باور نمی کرد من زندان رجایی شهر باشم. با خنده به من گفت، پس چرا قیافه ات شبیه آدم های باکلاس است و شبیه زندانی ها نیستی. (می خندد)
خانه خودت و مهسا را پس بلاخره دیدی؟
بله، این خانه برای من آشنا نبود. در واقع رفتم توی خانه جدیدی که من اصلا نمی شناختمش. فقط عکس های من و مهسا روی دیوار بود و خود مهسا در زندان. ولی همه وسایل خانه آشنا بود، مال خودمان بود. (می خندد)
حالا که تعریف می کنی می خندی یا آن لحظه که بعد از سه سال به مرخصی آمدی و وسایل و لوازم خانه خودت را می دیدی هم همین حال را داشتی؟
من یک بار برای مهسا هم نوشتم. زندان مثل دریا می ماند، یک لحظه جذر می شوی، یک لحظه مد، یک لحظه طوفانی هستی و لحظه ای دیگر آرام. وقتی به مرخصی آمدم همه این حس و حال ها را یکجا و با هم داشتم. با این تفاوت که همه چیز خیلی شتاب بیشتری داشت. بعد از سه سال از زندان آزاد می شوی و بعد می بینی بیرون زندان هیچ کس منتظرت نیست، بغض گلویت را می گیرد، پیش خودت فکر می کنی اگر مهسا آزاد بود شاید بالاخره شب تا صبح دم زندان می ماند یا هر طوری بود خودش را می رساند، نمی دانم ولی همین باعث می شود بغضی گلوی آدم را فشار دهد اما خیلی زود سوار تاکسی می شوی و راننده ناگهان حرف هایی می زند که می خندی. اما وقتی به راننده می گویم من از سال ۸۸ در زندان هستم، ناگهان می پرسد پس شما هم در آن شلوغی های پس از انتخابات دستگیر شدی؟ این یعنی راننده فقط یک خاطره مبهمی از حوادث انتخابات توی ذهنش دارد و همان ها را خیلی گنگ و دور بیان می کند. توی اوج خنده یک احساس غمی به تو دست می دهد که بعد از سه سال یعنی جنبش سبز مرد؟ یعنی مردم همه چیز را فراموش کردند؟
خب به قول همان راننده تاکسی، شما در اوج “آن شلوغی ها” دستگیر شدی، حالا توی خیابان های تهران چه می بینی؟ تفاوت ها چیست؟
به هر حال من برای جنبش سبز احترام قایل هستم، هویتم را به هویت جنبش سبز گره زدم. شاید توی جمع دوستانم بیشتر جنبش را می بینم ولی توی کوچه پس کوچه ها اینطور نیست، یک خاطره کمرنگی است و به نظر می رسد جنبش از خیابان ها رسید به خانه های مردم، در واقع یک جورهایی جنبش سبز خانگی شد .
بلاخره بعد از مرخصی توانستی به ملاقات مهسا بروی؟
بله بعد از اینکه به مرخصی آمدم، به ما ملاقات دادند و رفتم مهسا را در اوین توی کابین ملاقات، دیدم. مهسا دوست داشت که من یادداشت هایم درباره شلاق خوردن زندانیان سیاسی و زلزله زدگان را از داخل زندان نمی نوشتم که زودتر به مرخصی می آمدم. به او گفتم: حالا که تو خودت توی زندان هستی چه انگیزه ای داری که من بیرون بیایم؟ گفت: دلم می خواست تو بیایی بیرون هوا بخوری، سالاد بخوری، آدم ها را ببینی. (با خنده می گوید ) راست می گفت، چون دلم هم برای سالاد خوردن تنگ شده بود و هم برای خیابان ها و هم برای آدم های توی خیابان، هم برای شب های تهران. ولی راستش باید اعتراف کنم تمام این ها بدون مهسا خیلی هم زیبا نیست .
به گذشته برگردیم. تو برای اینکه مهسا را دستگیر کردند، خودت را به زندان معرفی کردی تا او آزاد شود، وقتی زندان بودی همه در این مورد نوشته بودند، اما می توانی خودت از آن روز برای ما بگویی؟ همان روزها که دنبال مهسا می گشتی؟
وقتی در روز ۲۴ خرداد ۸۸ آمده بودند تا مرا دستگیر کنند، من در خانه نبودم اما وقتی مهسا را بردند، من واقعا در آن روزها مهم ترین دغدغه ام، پیدا کردن مهسا بود. روزهای عجیب و غریبی توی تهران بود. روزهای دستگیری های گسترده بود. ما می رفتیم جلوی دادگاه انقلاب. لیست های بزرگی از آدم هایی که قرار بود همان روز آزاد شوند را می زندند به دیوار که از قضا برخی ها را هم می شناختم. بعد ما بدو بدو می رفتیم جلوی اوین که شاید مهسا را هم آزاد کنند. آن زمان هیچ وقت فکر نمی کردم وقتی برای دستگیری من می روند به خانه ام، اگر من در خانه نباشم، خانواده ام را دستگیر کنند، چون یادم هست همسر احمد زیدآبادی آن زمان مصاحبه ای کرده و گفته بود، آنها که برای دستگیری احمد رفته بودند، وقتی می بینند احمد خانه نیست با خانواده کاری نداشته اند و منتظر می مانند تا احمد برسد و او را دستگیر می کنند. خیلی عجیب بود، چون وقتی آمدند توی خانه ما تا مرا دستگیر کنند، من خانه نبودم و آنها همسرم و همچنین دو تا از مهمان هایی که خانه ما بودند را با خودشان بردند.
بعد که متوجه شدی مهسا را بازداشت کردند خودت را معرفی کردی؟
خب بله چون مهسا و دو تا از مهمان ها را بردند ولی دیگر برای دستگیری من اقدام نمی کردند و این مرا نگران می کرد. ما همه جا دنبال مهسا رفتیم و لیست های سیصد نفره و پانصد نفره را نگاه می کردیم اما مهسا را پیدا نمی کردیم. آن زمان می گفتند که پسرها را می برند کهریزک و دخترها را می برند آگاهی شاهپور. مادرخانم من بلند شد و رفت آگاهی شاپور تا مهسا را پیدا کند ولی نتیجه نداشت و این داشت مرا دیوانه می کرد که مهسا را کجا برده اند.
پس چطور پیدایش کردید؟
بعد خودم رفتم پیش معاون امنیت دادستان که آن زمان آقای حداد بود و گفتم من همسرم را می خواهم، گفت یعنی چی ؟ گفتم همسرم هیچ کاری نکرده که بازداشتش کرده اید، اگر مشکل من هستم خوب بیایید مرا دستگیر کنید و اگر نه حداقل بگویید همسرم کجاست. به من گفت برو و فردا بیا. من هم فردا دوباره رفتم و همان زمان که می پرسید، اسم پدر شما چیست، یک لحظه چشمم به برگه ای که دستش بود، افتاد و دیدم که حکم بازداشت مرا نوشته اند و مرا همانجا بازداشت کردند. با اینکه مرا بازداشت کردند اما باز هم به من نگفتند که مهسا کجاست؟
بعد از بازداشت کی توانستی مهسا را پیدا کنی و کی با او ملاقات داشتی؟
وقتی داشتند مرا بازجویی می کردند، دستخط مهسا را برای من آوردند که من فهمیدم مهسا در همان اوین است. چون ما را بازجویی متقابل کردند.
یعنی شما را روبرو کردند؟
نه بازجویی متقابل یعنی دستخط مرا برای مهسا می بردند و دستخط او را برای من می آوردند. تا اینکه من گفتم تا از سلامت خانمم مطمئن نشوم، دیگر به هیچ سوالی جواب نمی دهم. بعد از این مرا توی انفرادی بردند. چند وقتی توی انفرادی بودم تا اینکه بالاخره بازجو راضی شد تا من و مهسا با حضور خودش، همدیگر را ببینم و از حال هم با خبر شویم. یعنی بعد از دستگیری دو هفته بعد یعنی اواخر تیرماه من توانستم در یکی از سلول ها حدود یک دقیقه مهسا را ببینم و با او حرف بزنم و بعد از آن هم یک بار دیگر بیشتر به ما ملاقات ندادند.
وقتی مهسا را دیدی چه حس و حالی داشتی؟ اصلا در مورد چه موضوعاتی توانستید در آن لحظه ها حرف بزنید؟
مهسا توی خرداد ماه زندان بود و هیچ یک از اتفاقاتی که بیرون از زندان افتاده بود را ندیده بود، شاید برای همین وقتی به ما ملاقات دادند، روحیه مهسا خیلی خوب بود. مهسا وقتی به من رسید، گفت که دیگر دیگر در انفرادی نیست بلکه توی سلول های چند نفره در بند ۲۰۹است. جالب اینجاست که وقتی یک زندانی در بند عمومی باشد، اجازه دارد از فروشگاه زندان خرید کند اما ما که توی انفرادی در بند ۲۴۰ بودیم، اجازه خرید نداشتیم. مهسا وقتی به ملاقاتم آمد، برای من شیر و و چند تا میوه آورده بود. یک دانه خرما را هم لای دستمال پیچیده و با خودش آورده بود تا در اتاق ملاقات به من بدهد. این کار در آن شرایط برای من بسیار لذتبخش بود و انگار مزه میوه و خرمایی که در اتاق ملاقات از مهسا گرفته بودم با همیشه فرق داشت و خوش مزه تر از همیشه بود.
چند روز انفرادی بودی؟
من مجموعا ۸۰ روز را در انفرادی بودم.
برخوردهای بازجویان چگونه بود؟
من چون سابقه دستگیری قبلی هم داشتم، پیش خودم فکر می کردم که برخوردها مثل گذشته است. چون خودم را روزنامه نگاری می دانستم که در چهارچوب همین قوانین جاری کشور کارم را انجام می دهم، در عین حال انتقاداتی دارم، به اصلاحات اعتقاد دارم و به یک حرکت مسالمت آمیز برای اصلاح امور کشور اعتقاد دارم. بنابراین گمان نمی کردم نوع برخوردها اینگونه باشد.
در دادگاهی که برای متهمان انتخابات برگزار شد، اعترافاتی هم از شما در مقابل دوربین پخش شد. همان زمان هم عکسی از خودت در همان دادگاه پخش شد که چشم هایت خیلی نگران بود. آیا ممکن است خودت در مورد آن روزها و روند پخش اعترافات در دادگاه توضیح بدهی؟
ببینید واقعیت این بود که من و مهسا را با همدیگر بازجویی می کردند و من همیشه احساس می کردم مهسا به خاطر من به شدت توی فشار قرار گرفته است. این نگاه در کنار دیگر سختی هایی که در زمان بازجویی داشتم فکر می کردم که اگر بروم و در دادگاه اعتراف کنم، حداقل مهسا آزاد می شود. همه اینها و برخی مسایل دیگر در تصمیمی که باید می گرفتم نقش داشت. چیزهایی که شاید در آینده بشود گفت.
در زندان با چه کسانی هم بند یا به اصطلاح هم خرج هستی؟
من با احمد زید آبادی، مجید توکلی و بهمن احمدی امویی و کیوان صمیمی و مهدی محمودیان هم خرج هستم.
ممکن هست کمی از مجید توکلی بگویی؟
من واقعا امید دارم که وضعیت مرخصی مجید درست شود. مجید آدم ارزشمندی است. مجید الان بیشتر اوقاتش را در زندان با احمد زیدآبادی می گذراند و آدم فعال و توانمند و اهل مطالعه ای است. همه ما اولش توی زندان خیلی منگ بودیم ولی کم کم یاد گرفتیم توی زندان هم باید سبز باشیم، زندان را از حالت زندان بودن در بیاوریم، تلاش کردیم توی زندان مطالعه کنیم. نشستیم از تجربیات دیگران یاد گرفتیم. در زندان با تجربیات گاندی و ماندلا و دیگرانی مثل مهندس سحابی آشنا شدم. از خیلی ها یاد گرفتم. مثلا با انسان بزرگی مثل کیوان صمیمی در زندان آشنا شدم که خیلی چیزها از او یاد گرفتم. آقای صمیمی که قبل از انقلاب زندان بوده است حالا دچار آرتروز شده است.
آیا با زندانیانی که گرایش شان جنبش سبز نبوده است و یا کسانی که پیش از انتخابات دستگیر شده اند هم گفتگوهایی انجام داده ای؟ می توانی از وضیعت آنها هم بگویی؟
بله چون توی زندان مهمترین دغدغه ام این بود که از داخل زندان روایت کنم. برای همین با بعضی از زندانیان گمنام در رجایی شهر گفتگو هایی انجام داده ام. مثلا سه زندانی کرد که دوره ای با برخی احزاب کرد همکاری داشته اند اما دست شان به خون کسی آلوده نیست و مبارزه مسلحانه هم نکرده اند. آنها نه تنها زندانی هستند بلکه از زندان محل اقامت خودشان به رجایی شهر کرج تبعید شده اند. بر خلاف ما که حداقل بعد از سه سال به مرخصی می آییم آنها سالهاست که مرخصی هم نرفته اند. بر خلاف ما که امکان ملاقات با خانواده مان را داریم، این زندانی ها خانواده هایشان به خاطر راه دور از ملاقات هم محروم هستند. نه کسی به سراغ شان می آید و نه خودشان توانایی ارتباط با مسولان را دارند.
در همین مورد بهمن احمدی امویی برای اولین بار اسم محمد نظری را در یکی از نامه هایش مطرح کرده بود که ۲۳ سال زندان است بدون یک روز مرخصی. آیا با او هم گفتگو انجام داده ای؟
بله محمد نظری زندانی لب دوخته رجایی شهر است که پیش از مرخصی با او گفتگو کرده بودم تا دغدغه های او را بشنوم و برای دیگران بگویم. محمد نظری می گوید تمام درد من این است که اگر قرار بود مرا اعدام کنند کاش همان اول مرا اعدام می کردند نه اینکه این نوزده سال بدون هیچ صدایی در زندان باشم. می گوید من در این نوزده سال حتی یک بار وکیل ندیده ام. هیچ برخورد منطقی با من نشده است. روز آخر که با محمد نظری حرف زدم می گفت که اگر قرار است من توی زندان بمیرم بهتر است با همین اعتصاب غذا بمیرم.
ممکن است بگویی چگونه لب هایش را دوخت؟
چهارتا نخ از سمت چپ و راست از چهار گوشه لب خود با سوزن عبور داده و در مرکز، این نخ ها را گره زده و به همین شکل لب هایش را دوخته است اما می تواند حرف بزند. یک ماسک بهداشتی هم به دهانش زده اما نمی تواند غذا بخورد و از طریق نی نوشیدنی می خورد. مسولان زندان هم با او صحبت کرده اند اما هنوز وضعیت او تغییری نکرده است.وضعیت خیلی تلخی دارد. هرکس که او را در رجایی شهر می بیند متاثر می شود.
محمد نظری از زندگی اش چه چیزهایی به شما گفت؟
می گوید توی سن ۲۳ سالگی از عراق که برگشته در ایران به اتهام ارتباط با حزب دموکرات دستگیر شده است. الان کردستان جغرافیا و فضایش بعد از دستگیری او عوض شده است، نه از حزب دموکرات چیزی باقی مانده و نه موقیعت کردستان شبیه زمان دستگیری اوست و او از همین ناراحت است که نوزده سال در زندان دارد تاوان چه چیزی را پس می دهد.
برگردیم به وضعیت خودت، حالا تو در زندان رجایی شهر دوران محکومیت خودت را می گذرانی و مهسا در زندان اوین، خیلی هم به سختی به شما ملاقات می دهند، چطور از حال هم با خبر می شوید؟
اخیرا اینطور شده است که وقتی مادر مهسا به ملاقات مهسا می رود، پیغام های او را می گیرد و بعد به مادر من منتقل می کند و وقتی مادرم به ملاقات من در رجایی شهر می آید همان پیغام های مهسا را به من می رساند. البته پیغام ها با تاخیر به من می رسد، چون من هر پانزده روز یک بار ملاقات دارم. مهسا در یکی از پیغام هایش گفته بود که دلم برای زندگی تنگ شده است، دلم برای زندگیِ بدونِ زندان، بدون دادگاه دلم برای زندگی بدونِ دردسر، دلم برای با هم بودن، دلم برای یک زندگی آرام تنگ شده است.
آیا هیچ وقت از مسیری که طی کرده ای پشیمان شده ای؟ منظورم این است که آیا هیچ وقت از خودت پرسیده ای که چرا باید بهترین سال های عمرت را، بهترین روزهای جوانی ات را به همراه همسرت توی زندان بگذرانی؟
زندان خیلی وقت ها بغض من را در آورده است. توی زندان خیلی وقت ها دنبال رنگ سبز گشتم. توی زندان خیلی وقت ها دلم گرفت، آنقدر زیاد که مدام از خودم می پرسیدم که ما برای چی باید توی زندان باشیم. ولی یک درس بزرگی که برای من داشت، این بود که یک مسیر بزرگ را به من نشان داد، اینکه یاد گرفتم همه ما اگر می خواهیم چیزهای بزرگی به دست بیاوریم باید هزینه های بزرگی نیز بدهیم و این تاریخ ماست. حداقل ما روزنامه نگاران برای به دست آوردن چیزهای بزرگ باید هزینه های بزرگ را از جیب خودمان بپردازیم چون جامعه و مردم دیگر توانایی پرداخت هزینه های سنگین تر را ندارند و ما روزنامه نگارها هم مسولیت داریم. به این معنا که حداقل من واقعا دیگر نمی توانم بپذیرم که یک سهراب اعرابی دیگر توی این مملکت کشته شود.

جلوگیری از مراسم دعای عرفه در حسینیه ارشاد


در روز عرفه و در حالی که مراسم دعای این روز در اقصا نقاط کشور در حال برگزاری است، برگزاری مراسم دعای عرفه در حسینیه ارشاد با حضور ماموران کلانتری نیلوفر لغو شد.
به گزارش کلمه، ماموران پلیس با حضور در حسینیه ارشاد و قفل کردن در آن اعلام کردند که دستور از بالا رسیده و اجازه برگزاری دعای عرفه در حسینیه ارشاد وجود ندارد. همچنین گفته می شود که مسوولان حسینیه ارشاد نیز به صورت تلفنی تهدید شده اند تا مراسم را لغو کنند.
امسال برخلاف سال های گذشته، مسوولان این برنامه برای برگزاری مراسم دعا تبلیغ و دعوت عمومی نکرده بودند و بنابر این بود تا با توجه به حساسیت های سابقه دار درباره برنامه های حسینیه ارشاد، مراسم دعا به صورت محدود و به جای محل حسینیه در محل کوچکتر کتابخانه (در زیر زمین حسینیه) برگزار شود که ظاهرا همین نیز تحمل نشده و تلاش برای برگزاری این مراسم منجر به تعطیلی کامل حسینیه ارشاد در روز عرفه شده است.
قابل ذکر است که امسال مراسم شب های قدر نیز به علت ممانعت نهادهای امنیتی در حسینیه ارشاد برگزار نشد و سال گذشته نیز با فشار نیروهای امنیتی و تهدید های پی در پی، مراسم شب های بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان لغو شد.

نامه حسین رونقی از زندان اوین به نسرین ستوده؛ چگونه از ظلم و ستمی که بر تو می رود دل خون نباشیم؟


حسین رونقی فعال حقوق بشر محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین در نامه ای خطاب به نسرین ستوده که این روزها در بند زنان همین زندان در اعتصاب غذا به سر می برد نوشته است: چند روزی است که دست به اعتصاب غذا زده‌ای و می‌دانم برای چه؛ برای دستیابی به حقوق ابتدایی و انسانی‌ات – که نمادی از حقوق همه ماست – و از تو اکنون دریغ شده؛ چنان که از ما هم دریغ شده؛ برای همین نمی‌دانم آیا باید مانند دیگران بگویم که اعتصابت را پایان ده یا نه؟ اگر بگویم آری، تایید سکوت در قبال ناروایی‌ها را چه کنم؟ اگر بگویم نه، پس چرا با تو همراهی نمی‌کنم؟ چرا به غریب وارگی و مظلومیتت می‌نالم؟ چرا تو را، خودم و دیگران را می‌بینم و دم در نمی‌کشم؟
به گزارش کلمه، در بخشی از این نامه آمده است: روزی در همین زندان به من گفتی که ایمان دارم کارمان بیهوده نیست؛ راه‌مان درست است و بی‌انجام نیست؛ و تمامی رنج‌های ما ثمر خواهد داشت؛ گفتی در این زمانه تراکم ارتباطات که هیچ رازی سرپوشیده نمی‌ماند، پیروزی با ماست؛ و برایم از آنگ سان سوچی و دیگر مبارزان راه آزادی مثال آوردی، همه آنان که دیر زمانی رنج کشیدند و ایستادگی کردند اما ایمانشان را در کوران ناکامی‌ها از کف ندادند.
کلمه روز گذشته خبر داد که نسرین ستوده، فعال حقوق بشر و وکیل محبوس در بند زنان زندان اوین که از هفته ی پیش دست به اعتصاب غذای اعتراضی زده بود دو روز پیش در پی وخامت حالش به بهداری این زندان منتقل شده است.
رضا خندان، همسر نسرین ستوده، هفته ی گذشته در گفتگو با کلمه با اعلام خبر اعتصاب غذای وی در زندان گفته بود: من خیلی اصرار کردم که از اعتصاب غذا صرف نظر کند اما می گفت من هیچ کاری اینجا از دستم بر نمی آید و آخرین راه اعتراض برای من همین اعتصاب غذا است. شما تصور کنید یک وکیل لایحه ی دفاعیه ی خودش را که دادسرا خواسته محاکمه کند، ناچار شده روی یک دستمال کاغذی بنویسد و آن را هم ازش گرفته اند به عنوان یک کار غیرقانونی و از آن تاریخ ملاقات حضوری بچه ها را قطع کردند. من نگران همسرم هستم، او در حال حاضر هم از شدت ضعف و لاغری قیافه اش درست قابل شناسایی نیست برای کسانی که در این مدت او را ندیده اند چه برسد از این به بعد.
نسرین ستوده از ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ در بازداشت است و در دادگاه به جرم “اقدام علیه امنیت ملی، تبانی و تبلیغ علیه نظام و عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر” به تحمل ۶ سال حبس تعزیری، ۲۰ سال محرومیت از وکالت و ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور و به جرم تظاهر به بی حجابی به ۵۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شده است.
متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باور کند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده است
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه می کشد
و حوض خانه ما خالی ست
نسرین بانوی عزیز!
در راه دشوار آزادی، انسان های آزاده، لاجرم درد‌ها و رنج‌های بسیاری را متحمل می‌شوند؛ دردهایی از جنس نابجای ظلم و ستم؛ اما این درد‌ها و رنج‌ها که ما در کنار هم، برای هدفی مشترک، برای ایران عزیزمان متحمل می‌شویم، بیهوده و بی‌ثمر نیستند.
بانوی ایثار!
چند روزی است که دست به اعتصاب غذا زده‌ای و می‌دانم برای چه؛ برای دستیابی به حقوق ابتدایی و انسانی‌ات – که نمادی از حقوق همه ماست – و از تو اکنون دریغ شده؛ چنان که از ما هم دریغ شده؛ برای همین نمی‌دانم آیا باید مانند دیگران بگویم که اعتصابت را پایان ده یا نه؟ اگر بگویم آری، تایید سکوت در قبال ناروایی‌ها را چه کنم؟ اگر بگویم نه، پس چرا با تو همراهی نمی‌کنم؟ چرا به غریب وارگی و مظلومیتت می‌نالم؟ چرا تو را، خودم و دیگران را می‌بینم و دم در نمی‌کشم؟
بانوی استوار سرزمینم!
روزی در همین زندان به من گفتی که ایمان دارم کارمان بیهوده نیست؛ راه‌مان درست است و بی‌انجام نیست؛ و تمامی رنج‌های ما ثمر خواهد داشت؛ گفتی در این زمانه تراکم ارتباطات که هیچ رازی سرپوشیده نمی‌ماند، پیروزی با ماست؛ و برایم از آنگ سان سوچی و دیگر مبارزان راه آزادی مثال آوردی، همه آنان که دیر زمانی رنج کشیدند و ایستادگی کردند اما ایمانشان را در کوران ناکامی‌ها از کف ندادند.
نسرین عزیز!
ما نیز در کنار تو ایستاده‌ایم و به هدفمان ایمان داریم؛ مگر جز این است که همه ما درد‌ها و شادی های مشترکی داریم؛ پس چگونه از ظلم و ستمی که بر تو می‌رود دل خون نباشیم؟ آری همه خسته دل و رنجوریم، اما واقعیت دیگری نیز هست؛ این واقعیت که به زندان افتادن، اگر برای دفاع از حقوق دیگران، برای حفاظت ازشان و منزلت مردم، و برای صیانت از آزادی، منافع ملی و پیشرفت سرزمینمان باشد، هر چند ظلم است و رنج، افتخار نیز هست؛ از این روست که ما به وجود تو و هم بندیانی چون تو، مفتخریم.
امروز، من نیز تصمیم گرفته‌ام برای دستیابی به حقوق خود و مخالفت با ظلم و ستم حاکم و اتفاقات ناگواری که زیر سایه قانون شکنی و قانون گریزی، تبدیل به رویه و عادت شده است، اعتراض کنم. آنچه مسلم است دیگر حربه فریب، تزویر، دروغ و سرکوب کند شده و شناخت و آگاهی مردم، سلاح تهدید، تطمیع و تزویر را از کار انداخته است. سرانجام و ناگریز، بنیادهای ستم فرو می‌ریزد، ظلم به پایان می‌رسد و آزادی طلوع می‌کند.

ابهام در وضعیت طرح سؤال از احمدی نژاد/ مجلس باز هم عقب نشینی کرد؟


کلمه: همزمان با تنش بی سابقه در درون ارکان حاکمیت و اوج گیری اختلافات میان قوای سه گانه، اظهارات ضد و نقیض نمایندگان نشان می دهد که طرح سوال از احمدی نژاد هم با کشمکش بین نمایندگان حامی و منتقد دولت در مجلس رو به رو است و با پررنگ شدن احتمال عقب نشینی مجلس، فعلا مشخص نیست سوال از احمدی نژاد چه سرانجامی خواهد داشت.
به گزارش کلمه، در حالی که طرح سوال از احمدی نژاد روز چهارشنبه همزمان با ارائه به هیات رییسه مجلس، قطعی خوانده شد و عبدالرضا مصری، سخنگوی هیات رییسه مجلس نیز اعلام کرد که پس از این مرحله امکان بازپس گیری امضاها وجود ندارد؛ امروز از یک سو خبر از کاهش امضاء های این طرح می آید و از دیگر سو برخی آن را تکذیب کرده و نهایی شدن احضار احمدی نژاد برای پاسخگویی به نمایندگان را قطعی می دانند.
در این میان میانجگیری غلامعلی حداد عادل هم برای ملغی کردن طرح سوال از احمدی نژاد قابل توجه است؛ خصوصا با توجه به انتساب او به رهبری، که اظهاراتش به نوعی می تواند موضع رهبری هم تلقی شود.
آخرین وساطت او برای استیضاح وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی به دروغگو خوانده شدن او از سوی دولت تمام شد. با این حال گفته می شود این نماینده ی بازمانده از ریاست مجلس نهم این بار نیز در صدد ممانعت از اجرای طرح سوال از رئیس دولت در صحن مجلس است.
گزارش ها حاکی از آن است که این چهره نزدیک به رهبری، تلاش های خود برای جلوگیری از این امر آغاز کرده است. این خبر را واحد مرکزی خبر صدا و سیما منتشر کرده و به نقل از او گفته است: سوال از رییس [دولت] یا بحث هایی که ممکن است در صحن علنی مجلس پیش آورد، مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
ناظران سیاسی، مواضع حداد را همسو با نظر رهبری می دانند و برخی نمایندگان هم اعلام کردند که اگر رهبری مخالف باشد طرح را پس می گیریم. با این وجود علی مطهری در این مورد گفته است: می گویند فقط اگر آقا بگوید سوال می کنیم، خب اینکه می شود سوال آقا نه مجلس!
بر اساس قانون، برای سوال از رئیس [دولت] در مجلس، یک چهارم نمایندگان (حداقل ۷۳ نفر) باید پای طرح سوال را امضا کرده باشند. اکنون حداد عادل با اشاره به ملاقات چند عضو مجلس با رئیس دولت طی روزهای گذشته گفته است: “ترجیح دادیم در شرایط فعلی به جای سؤال از [دولت]یا بحثهایی که ممکن است در صحن علنی مجلس پیش آید و مورد سوء استفاده قرار گیرد، حرفهایمان را در محیط‌های خصوصی‌تر در میان بگذاریم.”
در همین راستا نماینده دیگری به نام جعفرزاده هم به ایسنا گفته بود: یکی از تصمیمات سوال‌کنندگان این بوده که جلسه سوال از احمدی نژاد به صورت غیرعلنی برگزار شود.
از سوی دیگر اخباری از افزایش فشارها بر نمایندگان امضاکننده طرح سوال از احمدی نژاد برای بازپس گیری امضاها منتشر می شود. همزمان مصطفی افضلی‌فرد عضو کمیسیون اصل نود مجلس از منتفی شدن طرح سوال از رئیس دولت خبر داده است.
خبرگزاری فارس نزدیک به سپاه به نقل از او که در حاشیه نشست با اعضای شورای شهر اردبیل سخن می گفته، آورده است: با توجه به دیداری که اعضای فراکسیون اصولگرایان با رئیس [دولت] داشتند اکثر موارد مطرح شده در طرح سئوال تشریح شد و احمدی نژاد بسیاری از این ضعف‌ها و اشتباهات را نیز قبول کرده و نسبت به جبران و اصلاح آنها قول مساعد داد.
او مدعی شده تعداد امضاها نیز به کمتر از ۶۱ نفر رسیده و موضوع خود به خود منتفی شده و دیگر امکان طرح سئوال از احمدی نژاد وجود ندارد.
این در شرایطی است که عوض حیدرپور عضو کمیته سؤال از احمدی نژاد با رد این سخنان در گفت و گو با فارس تاکید کرده: یکشنبه آینده مشخص می‌شود که طرح سؤال منتفی می‌شود یا نه، و ضمن آن افزوده که: فرآیند سؤال از احمدی نژاد همچنان فعال است.
حیدرپور با یادآوری اینکه سؤال کنندگان از پاسخ‌های نمایندگان رئیس [دولت] در کمیسیون برنامه و بودجه قانع نشدند، اشاره کرده از یکشنبه گذشته تا یکشنبه آینده و به مدت یک‌هفته نمایندگان فرصت دارند تا امضاهای خود را پس گرفته یا اینکه وارد کنند.
انتقاد از تزلزل مجلس و نمایندگان موضوعی است که حیدرپور به آن اشاره کرده و گفته که بهتر است اظهارنظری که موجب برهم زدن شأن نمایندگان است، مطرح نشود و کسانی که در جریان روند این طرح نیستند اظهارنظر نکنند.
محمود احمدی نژاد اسفند ماه گذشته هم برای پاسخگویی به سوالات نمایندگان دوره هشتم مجلس احضار شد، ولی شیوه پاسخگویی او که با استهزاء و و مورد تمسخر قرار دادن مجلس و نمایندگان به پایان رسید، عملا نتیجه خاصی در پی نداشت و حتی برخی نمایندگان هم اعتراف کردند که احمدی نژاد با خودداری از پاسخگویی به سوالات، به آنها توهین کرده است.
حیدرپور در ادامه با تأکید بر اینکه تعدادی از نمایندگان امضاهای خود را پس گرفته و برخی نیز به لیست سؤال از احمدی نژاد اضافه شده‌اند، گفت: براساس ماده ۱۹۷ آیین‌نامه داخلی مجلس فرآیند سؤال از رئیس‌[دولت] همچنان فعال است و باید دید تا یکشنبه به چه صورت خواهد بود.
با این همه تناقض گویی که همزمان بی سابقه ترین اختلافات میان سران قوا در حاکمیت یکدست اصولگرا اتفاق می افتد، مشخص نیست که چه سرنوشتی در انتظار این طرح خواهد بود و کشمکش های سه قوه به کجا خواهد رسید.

حاکمیت شفاف سازی کند؛ علی اکبر ولایتی در آمریکا چه می کند؟


کلمه – سید مهرداد طباطبایی:
۱ . خبرهای عجیبی از تحرکات حاکمیت در مراوده با آمریکا به گوش می رسد. گفته می شود که علی اکبر ولایتی مشاور رهبری در امور بین الملل به ایالات متحده سفر کرده و در تلاش برای برقراری باب مذاکره مستقیم بین ایران و آمریکا است. شنیده شده که حسین طائب، رئیس سازمان اطلاعات سپاه نیز در این سفر، ولایتی را همراهی می کند. اما این سفر از دید افکار عمومی مخفی نگه داشته شده و رسانه های رسمی حتی اخبار اخیر رسانه های بین المللی درباره مذاکره مستقیم ایران و آمریکا و واکنش های دو طرف به آن را نیز چندان پوشش نداده اند. چرا حاکمیت درباره حضور این افراد در آمریکا و علت آن توضیحی به افکار عمومی نداده است؟ آنها در آمریکا چه می کنند؟
۲ . حضور مستقیم مشاور رهبری در پیگیری بحث مذاکره با آمریکا، نشانه ای از مسئولیت پذیری مستقیم رهبری در این کلیدی ترین موضوع سیاست خارجی است. اولین مقدمه ضروری هرگونه تفاهم یا حتی تعاملی بین ایران و غرب، این است که از جمهوری اسلامی یک صدا شنیده شود. خیال های خامی همچون پیگیری موازی چند تاکتیک، ناعقلانی گری، بازی دوگانه، مواجهه چندوجهی و راهبردهایی از این قبیل که پیش تر تجربه شده، جز افزایش بی اعتمادی بین نظام و طرف های بین المللی، نتیجه ای نداشته است. پس از اعلام آمادگی رئیس دولت در نیویورک برای مذاکره با آمریکا نیز ولایتی یادآور شد که رهبری در این باره تصمیم می گیرد. بهترین کاری که رهبری می تواند بکند، همین به عهده گرفتن مستقیم مسئولیت شرایط کنونی و پیش بردن آن تا سرانجام مطلوب است. اما آیا ایشان واقعا چنین قصدی دارد؟
۳ . هر شهروند ایرانی، با هر گرایش سیاسی، از این که کشور از بحران دور شود، استقبال می کند. اما در عین حال هر شهروند ایرانی که بشنود دو هفته پس از تاکید رهبری بر ادامه مقاومت در برابر غرب، مشاور عالی ایشان برای زمینه چینی مذاکره به آمریکا سفر کرده، واکنشی جز تعجب و سپس احساس بی اعتمادی نخواهد داشت. چه نیازی هست که حاکمیت با دست خود مردم را بی اعتماد کند؟ و در راستی و صداقت چه عیبی هست که دروغ و پنهان کاری برگزیده می شود؟
۴ . شاید اینگونه توجیه شود که امور دیپلماتیک با فاش گویی پیش نمی رود، یا شاید بگویند نباید کاری کنیم که مردم احساس کنند در این سالها بیهوده رنج برده اند و این همه تاوان داده اند و حالا هم به هیچ نرسیده اند. اما آیا می توان تضمین داد که مذاکره پنهانی و بدون اطلاع ملت، به باج دادن و حراج سرمایه های وطن نمی انجامد؟ و آیا مذاکره بدون خبردار شدن ملت، کاری از موضع ذلت نیست؟ بر فرض که اعلام چنین مذاکراتی در بخشهایی از جامعه به معنای عقب نشینی نظام تلقی شود، آیا صداقت ولو به بهای سرشکستگی در کنار هموطنان ترجیح دارد یا پنهان کاری همراه با سرافکندگی در مقابل بیگانگان؟ آیا در شرایطی که غرب، جمهوری اسلامی ایران را در گوشه رینگ انداخته و در آستانه شکست قرار داده، اطلاع رسانی صادقانه به مردم نمی تواند به کمک حکومت بیاید و دست کم بخشی از بار حل بحران را به دوش بکشد؟ و به خصوص از ظرفیت نخبگان و دلسوزان انقلاب که فعلا به هر دلیل از حاکمیت رانده شده اند، نمی توان برای تسهیل روند حل بحران استفاده کرد؟
۵ . در روزهای اخیر موضوع مذاکرات مخفیانه ایران و آمریکا در برخی رسانه های غربی نیز مطرح شده و از هر دو سو با لحن مردد تکذیب شده است. تکذیب هایی که در واقع بیشتر به نوعی طفره رفتن از بحث می مانند و نه رد اصل موضوع. از این سو، صالحی وزیر امور خارجه گفته که “چیزی به نام مذاکره وجود ندارد” و از آن سو هم سخنگویان کاخ سفید انجام مذاکره را تکذیب کرده اند اما گفته اند که “آماده مذاکره هستیم اما در این باره هنوز زمان بندی و توافقی نشده”؛ آنها بدین ترتیب تلویحا در جریان بودن نوعی زمینه چینی برای مذاکره را هم تایید کرده اند. کار به مناظره های انتخاباتی اوباما و رامنی هم رسیده و رئیس جمهور آمریکا محتوای خبر نیویورک تایمز (به توافق رسیدن ایران و آمریکا برای اصل مذاکره، و موکول شدن آن به بعد از انتخابات آمریکا) را تکذیب کرده اما تصریح کرده که “چنین مذاکراتی را رد نخواهد کرد”؛ موضعی که مورد انتقاد رقیب اوباما قرار گرفته است. اینها همه نشان می دهد که چیزکی در کار است. حال سوال اینجاست که چرا خبر باید از کانال رسانه های آمریکایی مطرح شود و بازی رسانه ای با تایید و تکذیب این خبر در اختیار آنها باشد. آیا همین یک مورد، نشان نمی دهد که هنوز تدبیر دقیق و سنجیده ای پشت تحرکات اخیر برای مراوده با آمریکا نیست و جوانب موضوع برآورد نشده است؟
۶ . زشت ترین اتفاقی که می تواند بیفتد، این است که حاکمان ایران سرنوشت کشور را به رقابت های انتخاباتی آمریکا گره بزنند. هر تصمیمی درباره ایران فردا، باید در تهران گرفته شود و نه واشنگتن، و توسط مردم ایران و نه ایالات متحد؛ و این ضرورتی است که مسئولیت تامین و تحقق آن با حاکمیت فعلی جمهوری اسلامی است. در تاریخ ما کم نیست موارد ننگینی که سرنوشت ایران در سرزمین بیگانگان تعیین شده و مردم و در واقع حتی حکومت در تعیین تکلیف خود بی اثر و مسلوب الاختیار بوده اند. آیا برای جمهوری اسلامی مایه کسر شأن نیست که کار را به جایی برساند که دیگری به جای خود ما تصمیم بگیرد؟ و حالا که به هر صورت به وضع فعلی رسیده ایم، آیا نمی توان از سرمایه ی حمایت و پشتیبانی (غیر احساسی و بدون هیجان) مردمی برای یافتن دست بالا در مذاکرات احتمالی با آمریکا بهره گرفت و مثلا این موضوع را به جای انتخابات آمریکا، به انتخابات آتی ایران و رای آزادانه مردم گره زد؟ یا پیشنهاد برخی منتقدان برای همه پرسی درباره موضوع هسته ای، با هر نتیجه ای که از آن عاید شود، آیا نمی تواند موضع کشور را در مذاکره با آمریکا تقویت کند و از ذلتی که به سمت آن می رویم، بیرون بکشد؟
۷ . اینکه گفته می شود طائب نیز به همراه ولایتی در آمریکا حضور یافته هم سوال برانگیز است. طائب فرمانده اطلاعات سپاه و چهره ای روحانی- امنیتی- نظامی است. او در لیست تحریم های ایالات متحده هم قرار دارد و به همین جهت اجازه یافتن او برای ورود به خاک آمریکا سوال برانگیزتر می شود و احتمال یک زد و بند پشت پرده (به چه قیمتی؟ معلوم نیست) را مطرح می کند. چه نیازی هست که چنین فردی در یک تیم دارای ماموریت شبه دیپلماتیک حضور داشته باشد؟ آیا بهتر نیست کار به کاردان سپرده شود و به جای عوامل امنیتی و نظامی، از ذخایر انسانی وزارت امور خارجه و یا حتی سرمایه های دیرین و شناخته شده جمهوری اسلامی در عرصه جهانی برای چنین ماموریت هایی استفاده شود؟ آیا از افراد و افکاری که خود با مشاوره های غیر کارشناسی به رهبری و عملکرد نسنجیده در جریان کودتای انتخاباتی، کشور را به سمت وضع ناگوار فعلی سوق داده اند و حسن شهرتی جز سرکوبگری و مردم ستیزی ندارند، کارگزاران بهتری برای حل بحران نداریم؟
۸ . اگر حاکمیت بنای مذاکره دارد، و می خواهد با حرکت به سمت حل اصل مشکل با آمریکا، راهی برای خروج از بحران بیابد؛ بیش از هر چیز به وفاق در داخل نیاز دارد. وقتی شاهدیم شکاف بین ملت و حاکمیت به شکاف در درون حاکمیت یکدست گسترش یافته و حتی رهبری هم از پس مهار انشقاقات رو به فزونی درون ساختار نظام بر نمی آید؛ واضح است که سرانجامی جز باج دادن در انتظار مذاکرات احتمالی ایران و آمریکا نخواهد بود. ایجاد اعتماد در درون و ایجاد صدای واحد ملی از طریق گفت و گو و تفاهم (و نه سرکوب) شرط لازم سربلندی در مذاکرات احتمالی است. بی شک منتقدان حاکمیت از مسئولان فعلی مشتاق ترند به اینکه حاکمیت، عقلانیت به خرج دهد و کشور را بیش از این در معرض خطر قرار ندهد و در مسیر سقوط رها نکند. آیا حاکمان فکر نمی کنند که یک قدم هم آنها باید برای حل مساله بردارند و قبل از حل مشکل با اهالی واشنگتن، مشکل خود را با اهالی تهران حل کنند؟
۹ . الگوی رفتاری امام خمینی در حل بحران های اینچنینی، می تواند یاری گر رهبران نظام در مدیریت روند حل بحران باشد. الگویی که جزئیات تحلیلی و نمونه های آن بارها از سوی یاران امام و دلسوزان کشور یادآوری شده است و شایسته است که در ۱۳ آبان امسال به جای هیجان پراکنی های صرف و سخنان شعاری، این الگو برای مردم تشریح شود. نظامی که امام بنا کرد، ظرفیت های مهمی برای توسعه دامنه فعالیت ها و مدیریت بحران دارد. یک نمونه اش سپردن تصمیم درباره گروگان ها به مجلس است. همین مجلس فعلی هم با همه ضعفی که دارد، اگر اینقدر تحقیر نشود، می تواند بخشی از بار کار را به دوش بکشد. اگر نیمی از آزادی عملی که به احمدی نژاد داده می شود تا بحران سازی کند، به همین مجلس نه چندان قوی داده شود، خیال حاکمیت از بسیاری از تبعات چرخش در سیاست خارجی راحت خواهد شد؛ البته به شرطی که مدیریت مدبرانه ای در بالا برقرار باشد. آیا هست؟
۱۰ . باید دست از لجاجت و احیانا کینه توزی برداشت. سرنوشت کشور مهمتر از مسائل شخصی است. میرحسین موسوی که اکنون خود در زندان خانگی است ولی روز به روز تحقق پیش بینی هایش را از روند انحرافی نظام و انقلاب می بینیم، دو سال پیش و به دنبال صدور قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت علیه ایران، یادداشت مهمی را منتشر کرد که مفاد آن هنوز هم خواندنی است و می تواند کمک کار حاکمیت برای حل بحران باشد. او از ضرورت اطلاع رسانی صادقانه به ملت گفته بود، از گسترش دایره مشاوران تصمیم ساز، از لزوم استفاده از همه ظرفیت های سابق و فعلی نظام، از امکان رفراندوم و مراجعه به آرای مردم برای تصمیم گیری درباره مسائل اساسی کشور، از بازگرداندن سپاه به جایگاه خود، از ضرورت پرهیز از ماجراجویی نظامی و از سرنوشت شوم و ترحم برانگیز کشورهایی که در دام لفاظی های مغرورانه دولتیانشان افتادند. مدلی که میرحسین ارائه کرده، به سادگی می تواند کشور و نظام را به سمت حل مشکل به شکلی عاقلانه و پایدار رهنمون شود؛ و در غیر این صورت، همان گونه که او هم تاکید کرده بود، “جنبش سبز از طریق آگاه سازی همه جانبه اقشار اجتماعی و نخبگان به سرکوبگران اجازه نخواهد داد با ایجاد وضعیت اضطراری در کشور و استقبال از درگیری های نظامی از پاسخگویی و مسوولیت پذیری فرار کند و به تشدید سرکوب و ارعاب مخالفان بپردازد و یا در خفا برای تامین منافع کوتاه مدت خود بر سر منافع عالی ملی تن به سازش های خفت بار دهد.