۱۳۹۱ آبان ۱۳, شنبه

عجب فکر بکری!(بقلم یکی از اساتید مهمان دانشگاه مک گیل کانادا)


محمد نوری زاد عزیز در ابتکاری از برخی سیاسیون و نیز برخی روحانیان و اندیشمندان نام برده است تا آنان همت و شجاعتی کنند و نامه‌هایی به رهبر جمهوری اسلامی ایران بنویسند. این پیشنهاد را می‌ستایم و امید می‌برم که این خواسته‌ی کوچک نوری‌زاد از سوی آنان که نام برده شده‌اند و از مشاهیر دیگری که نام برده نشده‌اند، جامه‌ی عمل پوشانده شود!…
(به بهانه نامه به رهبری)
مهدی علی‌پور[۱]
درآمد:
محمد نوری زاد عزیز در ابتکاری از برخی سیاسیون و نیز برخی روحانیان و اندیشمندان نام برده است تا آنان همت و شجاعتی کنند و نامه‌هایی به رهبر جمهوری اسلامی ایران بنویسند. این پیشنهاد را می‌ستایم و امید می‌برم که این خواسته‌ی کوچک نوری‌زاد از سوی آنان که نام برده شده‌اند و از مشاهیر دیگری که نام برده نشده‌اند، جامه‌ی عمل پوشانده شود!
     اما همان‌گونه که پس از عرضه پیشنهاد ارجمند نوری‌زاد، بسیاری اشاره کرده و حتی در عمل نیز اقدام نموده‌اند، می‌توان بدین پیشنهاد افزود و آن را در سطح بسیار گسترده‌تر جامعه مطرح نمود و از همگان خواست تا دست به چنین اقدام مبارکی بزنند، بلکه از این طریق زمینه اصلاح کژی‌ها فراهم گردد.
     اکنون من نیز به مثابه یکی از شهروندان این جامعه بر آن شدم تا نامه ای مستقیم به رهبر کشورمان بنگارم. از همان آغاز صادقانه اعتراف می‌کنم که این کار را تنها از سر شفقت و گرایش به اصلاح ناراستی‌ها به ایشان می‌نگارم و قصد دیگری ندارم. امیدوارم جناب ایشان و عاملان حکومتی به انگیزه‌خوانی در من نپردازند و بدین سان باری دیگر، به رویه‌ی خطای مرسوم حاکمیت در این چند دهه فرونروند و بکوشند به انگیخته بنگرند تا انگیزه‌ که در هیچ صورتی برانگیزه‌خوانی حُسنی متصوّر نیست!
     از آنجا که چندان از مسایل سیاسی و اقتصادی سر درنمی‌آورم، نامه من به رهبری از این منظر و دریچه نیست. آنچه من در این نامه به اقتضای تخصص و دل‌مشغولی‌های سالیانم، بدان اهتمام می‌ورزم و قصد دارم این بار صریح‌تر به گوش رهبر ایران برسانم، مقوله فضای گفتمان علمی جامعه و مواجهه با اندیشمندان کشور است که در این دو سه دهه با مشکلات بسیاری قرین بوده است. بی شک در پدید آمدن چنین فضای غبارآلود و تاریکی، شخص رهبری، هم به دلیل نوع مسوولیتی که دارد و هم به دلیل اظهار‌نظرهایی که گاه و بی‌گاه مستقیم یا غیر مستقیم در باب اندیشه‌ورزی و علم‌اندوزی حوزویان و دانشگاهیان عرضه می‌کند، مثل هر یک از ماها، مسوول است و باید پاسخ‌گو باشد.
     افزون بر این، مقوله‌ی گفتمان علمی را برای نامه‌نگاری برگزیدم ، چون می‌دانم که در این دوران پرآشوب و فضای گل‌آلود (که معضلات اقتصادی و سیاسی و امنیتی نزد همه برجسته است و مشهود) کمتر کسی است که بدان توجه کند و از این رو، عرصه دانش و اندیشه‌ورزی می‌رود که به تمامه قربانی هوس‌های آلوده راهزنان و بهره‌گیران ناجوان‌مرد علم و دانش گردد.
و اینک نامه من:
رهبر جمهوری اسلامی ایران؛
با سلام
احتراما، در آغاز، به استحضار شما می‌رسانم که اینجانب پیش از این چند نوشته در تحلیل و سنجش عرصه اندیشه‌ورزیِ این دو دهه‌ی اخیر نگاشته‌ و منتشر کرده‌ام. من این کار را صرفا به قصد اصلاح آنچه کژی و ناراستی در عرصه اندیشه ایران می‌دانم، انجام داده‌ام. اگرچه بعید می‌دانم شما هرگز چنین نوشته‌هایی را ببینید و بخوانید، اما امید دارم که از یک سو، برخی دلسوزان آن را خوانده و به شما منتقل نمایند، و از سوی دیگر، اندیشمندان و عالمان این جامعه که اکنون بسیاری از آنها در کنجی نشسته و همین مشکلات را به گونه‌های متفاوتی در گوش یکدیگر پچ پچ می کنند، بخوانند و احساس نمایند که اندکی بر قلب‌های زخمی و آتش گرفته آنان مرهمی خنک گذاشته شده است!
     ای کاش می‌توانستم آشکارا و بسیار کوتاه به شما نشان دهم که آهنگ حرکت دانش و به طور خاص علوم انسانی و اجتماعی در ایران به دلیل عمل‌کرد‌های حاکمان و دخالت‌های نادرست مسوولان، به جد دچار ابهام و ناکارآمدی شده است! یا ای کاش شما آنقدر دغدغه و همت و زمان داشتید که بخواهید این نگرانی‌ها را افزون بر کسان گزینش ‌شده‌ای که به پیشگاه شما می‌آیند و از پیش بر آنان دیکته می‌شود که چه را باید بگویند و چه را نباید بگویند، از زبان دیگرانی بشنوید که بسیار مشفق‌تر از آنان هستند، اما در عین گمنامی و فروتنی، بی‌پیرایه سخن می‌گویند. من در این مقال قصد عتاب شما را ندارم که مباد ادب کهتری فرونهم و به بزرگ‌تری چون شما جسارت نمایم!
     باری، روزگاری ما شما را جزو معدود روحانیان روشن و اندیشمندی می‌دانستیم که از متن حوزه‌ها برآمده است. خیال می‌کردیم با فوت آیه الله خمینی و آمدن شما، مسایل احساسی و تقدس‌سازی‌های مصنوع که شخصیت کاریزماتیک آیه الله خمینی (هم به دلیل شیخوخیت و مرجعیت و هم به دلیل برخی لایه‌های عرفانی ایشان) به آسانی موجب می‌شد که جامعه‌ی تقدس‌ساز آن روز ایران آنها را برتابد، کم‌رنگ شوند. گمان می‌کردیم شما به مثابه دومین رهبر پس از انقلاب، می کوشید تا با کاستن از فضای تقدس‌سازی‌های کاذب و بلادلیل، برکفه اندیشه‌ورزی و عقلانیت بیفزایید و نمی‌گذارید، غلیان احساسات و امیال جوانان و نوجوانان و تملق‌های آشکار و نهان برخی اطرافیان که دیگر به یقین خود شما می‌دانید آنان برای چه تا بدین پایه تملق می‌گویند، فضای علمی جامعه را بگیرد تا هر بامداد و شام‌گاه نگران یک حادثه ناگوار برای اندیشمندان این مرز و بوم باشیم. اما چندان نپایید که عحیب بر این آرزوی برباد رفته اندوهگین شدیم و خون گریستیم. اگر جا دارد علی‌بن ابی‌طالب به خاطر خلخال زن یهودی بمیرد، بی‌شک جا داشت شما و ما به خاطر این جفاها و توهین‌ها و هرج و مرج‌های علمی و نابودی دانش و تمدن این سرزمین و سپرده شدن آنها به ناعالمان و راه‌نرفتگان جان به جان آفرین تسلیم نماییم!
     اکنون که نه آنچنان می‌توانم مختصر به آگاهی شما برسانم که مشکل اندیشه ایران چیست، و نه شما آن قدر فرصت دارید که بنشینید و آن نوشته‌های طولانی را که به سنجش وضعیت اسفبار علم و دانش این مرز و بوم پرداخته، بخوانید، بگذارید تا به اشاره در چند بند چکیده‌ی دردهایی را که در آن نوشته‌ها پرداخته‌ام، برایتان بازنگاری کنم، باشد که فرصت و همت خواندن این چند بند را داشته باشید!
     یک. رهبر کشورِ عزیز ما! در این سه دهه بارها و بارها شاهد پدیداری و رواج تعابیری در جامعه علمی ایران از سوی حاکمیت بوده‌ایم که به دلیل مستظهر نبودن به بن‌مایه‌های لازم اندیشه‌ورزی، ابهامات بسیاری را پدید آورده و هزینه‌های انسانی و غیرانسانی فراوانی را مصروف ایضاح خویش کرده‌اند که در نهایت نیز موفق نبوده‌اند. شاید بتوان تعابیری، مانند غرب‌زدگی، تهاجم فرهنگی، جامعه مدنی دینی، مهندسی فرهنگی، خودی و غیرخودی، نهضت نرم‌افزاری، کرسی‌های نظریه‌پردازی، وحدت حوزه و دانشگاه و اسلامی‌سازی معرفت را از این دست تعابیر مبهم، غامض یا بی‌معنا  شمرد.
     آفت سیاست‌زدگی و انگشت نهادن حاکمان بر یک مقوله علمی چیزی نیست که بتوان بدین سادگی از آن گذشت. چون نه تنها موجب می‌شود که بسیاری از عالمان هراسیده و حول آن مقوله نیایند، در نهایت هیچ پیامد علمی بی طرفانه و مقبولی را موجب نمی‌شود و هیچ گفتمان موفّقی در آن زمینه شکل نمی‌گیرد. از این رو، نه تنها دانش کارآمدی پدیدار نمی شود، بلکه حاکمان نیز از آنچه پدید آمده، طرفی نخواهند بست و این همه جز به اتلاف انرژی انسانی و اقتصادی کشور نمی‌انجامد.
     بی‌شک شما بهتر می‌دانید که تزریق مفاهیمی از این دست، در جامعه علمی کشور، بدون محاسبه همه جوانب آن، زمینه بسیاری از برخوردهای ناصواب را پیش می‌آورد. حال آنکه شرط لازم برای پدیداری یک فضای ناب و سالم گفتمانی، در درجه نخست آن است که حاکمان در هر سطحی، از ورود در این مباحث بپرهیزند، مگر و تنها در کسوت یک اندیشمند که در این فرض باید آماده نقادی و ارزیابی صریح و بی‌واهمه علمی نظرات خویش نیز باشند و در صورت نقادی هزار پس‌گرد و پیش‌گرد قانونی دامن منتقد علمی را نگیرد. اما اکنون یقینا هم خود شما و هم همه ما می‌دانیم که برای شما به عنوان رهبر جمهوری اسلامی، درست یا نادرست، تقدس یا حریم خاصی در نظر گرفته می‌شود که اگر چیزی بگویید، دیگر کسی به هیچ رو و طبق هیچ ضابطه و منطقی نمی‌تواند آن را مورد سنجش یا احیانا تردید قرار دهد! طبیعی است که در چنین فضایی اگر نقد و سنجشی عالمانه از دیدگاه شما صورت گیرد، بی شک از یک طرف، با برخورد خشن و تند برادران گمنام اطلاعات و از طرف دوم با بی‌مهری غیرمنطقی و نامستدل دوستان جاهلی که صرفا شما را (به هر دلیل) به زعم خویش بسیار دوست می‌دارند و چیزی بیش از این از ولایت فقیه و حکومت اسلامی نمی‌دانند و از طرف سوم مورد تکفیر و ناسزای کاسه‌لیسان و مداحانی که نانشان در این مداحی، عمیق در روغن است!، قرار خواهد گرفت. از این رو، هر فرد یا باید مانند همین مداحان به امید رسیدن به نان و نوایی جز تمجید و تحسین نگوید و بر این همه هوش سرشار رهبری صحّه بگذارد تا برکشیده شود بدان‌جا که دوست می‌دارد و یا مثل بسیاری از محققان و اندیشمندان از ترس برخوردها و بی‌ادبی‌های عمّال حکومت ترجیح ‌دهد، سکوت کند و از درون بسوزد و بسازد و به خود آرامش دهد با این بهانه که مگر کم بوده دورانی که ایران مبتلا به چنین مصیبت‌هایی بوده است!
     دوم. رهبر کشورِ عزیز ما! بدانید که اصلاح چنین مشکلی چندان سخت و پیچیده نیست. باید کوشید تا از دخالت های ناروای مسوولان اجرایی کشور در هر رده و سطحی، در جامعه علمی و محیط‌های آکادمیک جلوگیری نمود. و باید گذاشت تا فضای اندیشه‌ورزی آزاد با گرد هم آمدن همه اندیشمندان جامعه از موافقان و مخالفان در داخل کشور و بهره‌گیری تمام آنان از امکانات مادی و معنوی موجود برای رشد و توسعه دانش و گفتمان علمی کشور، به درستی راه خویش را بپیماید. باید همه اندیشمندان جامعه بکوشند بدون اتصال به مراکز سیاسی و نهادهای قدرت تنها و تنها در بستری علمی در دو نهاد دانشگاه و حوزه به اندیشیدن، مطالعه و گفتگوهای مداوم علمی در هر زمینه بپردازند. و هرگز کسی در فلان روزنامه یا موسسه حکومتی به خویش اجازه ندهد که دامن اندیشه‌ورزی را تنها به دلیل سلیقه شخصی خویش آلوده نماید و درباره اندیشمندی سخن از تکفیر و ارتداد بگوید. به همین منظور باید امکانات پژوهشی جامعه منصفانه در اختیار همگان قرار گیرد تا موافقان و مخالفان در کنار یکدیگر و بر سر یک خوان طبیعی گسترده از امکانات برآمده از حرکت طبیعیِ دانش بنشینند و به اندیشه، تحقیق و گفتگو بپردازند. اگر جامعه علمی بزرگ‌تری با این شکل و شمایل بتواند در ایران پدید آید، بی‌شک از درون آن، جامعه‌های علمی کوچک‌تری نیز پدید خواهند آمد که به رقابت سالم و به دور از هیاهوهای‌ سیاسی و ایدئولوژیکی بپردازند و در نهایت آنکه قوی‌تر عمل کند و پیروانِ اندیشمند بیشتری به گرد خویش جمع نماید، پیروز علمی میدان است. و مطابق با این نگرش، دیگر نیازی به تندی‌ها و ابراز سلیقه‌های حاکمان نخواهد بود و هزینه های اضافی نیز بر دوش جامعه و مردم گذاشته نخواهد شد. طبعا در این فرض، نمود خارجی کوشش‌های علمی جامعه نیز منفی نبوده و نشان‌گر نوعی استالینیسم یا طالبانیسم علمی نخواهد شد و از بدبینی جامعه جهانی به مقوله دانش، و به طور خاص علوم انسانی در ایران خواهد کاست. به هر روی، دانش در خلا و بدون تعامل گسترده و پایدار و مداوم با جامعه‌های علمی بسیار بزرگ‌تر و وسیع‌تر جهانی پدید نمی‌آید. از این رو، نمی‌توان و نباید باب چنین تعاملات و گفت و شنید‌های جهانی را بست یا از آن استقبال نکرد و چون کبک سر خویش را در برف فرو برد. 
     سوم. رهبر کشورِ عزیز ما! همین چند سال پیش از این شما به علوم انسانی رایج در کشور سخت تاختید و دستور دادید تا از آموزش آن جلوگیری شود. این سخن آن روزها عجیب مرا اندهگین کرد، که این‌گونه مسایل چرا باید در ساختار حکومتی و بدین سان غیرمسوولانه مطرح شوند! از آن جا که من سال‌ها پیش از آنکه شما چنین به طرد و نفی علوم انسانی بپردازید، در عرصه فلسفه علوم انسانی /اجتماعی و نیز فلسفه اجتهاد و علم دینی کار می‌کردم و محققی‌ بوده‌ام که در تمام عمر نه چندان بلند خویش در کنجی به تامل و تحقیق و تدقیق بسر برده‌ است، برخی از دوستان به اصرار مرا هم در جمعی که پیرو سخن شما در خصوص علوم انسانی تشکیل داده بودند، دعوت کردند و علی‌رغم اکراهی که داشتم، به دلیل تشویق و ابرام دوست دیگری که او نیز در جلسات شرکت می‌کرد، تنها برای بیان دیدگاه خویش در خصوص علوم انسانی به آن چند جلسه رفتم. بی‌آنکه در آن جلسات صریحا دیدگاه شما را نفی نمایم یا خرده‌ای بر آن بگیرم، با احتیاط بسیار پیشنهاد کردم، که برای تولید دانش و علوم انسانی یا اسلامی، تنها راه همان مطالعه، ترویج و آموزش فلسه علوم انسانی و طبعا دانش‌های برآمده از آنها است، نه جلوگیری کردن از آنها (و اکنون نیز می‌گویم که یقین بدانید که بدون این کار، آن هدف محقق نخواهد شد.) روحانی‌ای از همان سنخ افراد که در بالا اشاره کردم و مسوولیت‌های متعددی نیز دارد، وقتی چنین تحلیلی را از من شنید، بی‌درنگ گفت این کارها رفتن در فضای انتزاعی است و از منویات رهبری دور! در آن ظرف من چه می‌توانستم بگویم؟! می‌دانستم حق با او است، چون شما صریحا گفته بودید این دانش‌ها نباید خوانده شوند و او هم همان را داشت تکرار می‌کرد. حال من چه باید می‌کردم؟ آیا باید می‌گفتم من بر این دیدگاه رهبری با کمال احترام خرده دارم؟ که خودتان بهتر می‌دانید چه به روزم می‌آمد و چه پیامدهای تلخی می‌توانست برای من داشته باشد. فکر کنید مجبور بودم با تراشیدن هزار توجیه و بهانه بخواهم بگویم نه، نیت و هدف رهبری همین است که من می‌گویم و باز آن فرد مرتب می گفت این حرف‌ها نادرست است، چون از منویات مقام معظم رهبری به دور!!!
     با این توصیف، آیا گمان نمی‌کنید، آنگاه که اینگونه مسایل از سوی اندیشمندان جامعه مورد توجه قرار نگیرد و عده‌ای بیرون از جریان اندیشه به آن بپردازند، آشی نخواهد پخت و در فرض پخته شدن، دهن سوز نخواهد بود! آنگاه که بزرگان اندیشه از گردونه بازی دانش خارج شوند، بی شک کهترانی می‌مانند که بدون تدارک اسباب بزرگی می‌خواهند راه صد ساله را یک شبه طی کنند و بدین سان برای فرازیدن به امیال، هوس‌ها و آرزوهای بی‌کران خویش، به آسانی حاضرند همه چیز را فدا ‌کنند! اخبار موثق حکایت از آن دارد که مستقیما دفتر شما، سپاه و بسیج، خود آستین بالا زده‌اند و مرتب در حال همایش‌سازی ملی و بین‌المللی برای تولید علوم انسانی‌اند! لحظه‌ای بیندیشید که سپاهیان و بسیجیان بخواهند، دانش دینی تولید کنند یا علوم انسانی نو برسازند! چه غوغایی است در این بازار مکاره‌ی علوم انسانی؟!
     چهارم. رهبر کشورِ عزیز ما! آیا شما می‌دانید که برخی از همین اطرافیانتان مدعی شده‌اند که شما افزون بر ولایت سیاسی/حکومتی، ولایت علمی نیز بر همگان دارید؟! بی شک این نوع قداست و عصمت که برای شما ساخته‌اند، چنین ولایت‌هایی را نیز می‌تواند برتابد. اما من مانده‌ام که در این صورت مساله نبوت و امامت و به طور خاص آن چهارده معصوم مورد نظر در الاهیات شیعی چه جایگاه ویژه‌ای دارند و چرا نباید شما را جزو آنان بدانیم و بشماریم؟! به شما اطمینان می‌دهم کسانی که چنین یاوه‌هایی به هم می‌بافند یا قصد خدمت صادقانه به شما را ندارند و صرفا برای رسیدن به مناصب دنیایی چنین می‌کنند و یا آنقدر دوستان جاهلی‌اند که نمی‌دانند با این سخنان و رفتارها تنها چهره شما را در میان اندیشمندان مخدوش می‌نمایند.
     پنجم. رهبر کشورِ عزیز ما! شما از یک سو سخن از آزاد‌اندیشی و نظریه‌پردازی می‌کنید و از سوی دیگر مردم جامعه خود را به دو بخش خودی و غیرخودی تقسیم می‌نمایید. بی‌تردید تصدیق می‌کنید که شما طبق قانون اساسی رهبر کل این جامعه هستید نه بخشی از آنها. و اگر چنین است پس تقسیم مردم جامعه به خودی و غیرخودی چه محملی می‌تواند داشته باشد؟ به گمان من چنین تقسیم دوگانه‌ای نه تنها هیچ حسنی ندارد، بلکه از هر بعدی به مساله بنگریم، زیان‌آور است.
     شما بهتر از ما می‌دانید که یکی از راه‌های اندیشه‌ورزی آزاد، فراهم ساختن فضای اندیشیدن و بهره‌ور ساختن قابلیت‌های همه کسانی است که در یک جامعه می‌زیند و می‌خواهند بیندیشند و به تولید دانش کمک کنند. این مساله طبعا با هیچ تبعیض و دسته بندی قومی و مذهبی و نژادی نمی‌سازد؛ چیزی که به عکس در جامعه ایران پس از انقلاب با حمایت حاکمان و گاه از طرف خود آنان بسیار مشاهده شده است. هر از چندگاه دسته بندی‌ای جدید و تقسیم مردم جامعه به گروه‌هایی که تو گویی تنها برخی از آنان به مثابه شهروندان درجه اول جامعه شمرده شده و باقی شهروندان درجه دوم یا سوم محسوب می‌گردند، بر سر زبان‌ها انداخته می‌شود! تقسیم بندی‌هایی، نظیر خواص و عوام، خودی و غیرخودی، بابصیرت و بی‌بصیرت، دین دار و بی‌دین، مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و سنی، و مانند اینها در این مدت زیاد شنیده شده است.
     به هر روی، مساله آزاد‌اندیشی و تولید بی‌دغدغه دانش، با دسته‌بندی‌های حاکمانه‌‌ای از این دست، مانند دسته‌بندی مردم یک جامعه به خودی و غیر خودی سازگار نیست. پرسش اینجا است که آیا لازمه این سخن این نیست که در قدم نخست، آزاد‌اندیشی مورد ادعا تنها مقیّد و منحصر به کسانی شود که به زعم حاکمان خودی هستند و الا غیرخودی‌ها (که زنان و مردان همین سرزمین‌اند) چون در درون قواعد بازی تعریف شده‌ی ما جای نمی‌گیرند از همان آغاز از گردونه خارج هستند؟! بدین طریق، نخستین بند به گردن این نوزاد نوظهور می‌خورد. و آیا لازمه دیگر این دسته بندی این نیست که هرگاه کسی از همین خودی‌ها اگر برپایه آزاداندیشی مورد ادعا، سخنی یا دیدگاهی ابراز نماید که با دیدگاه‌های رایج که به مثابه اصول تغییرناپذیر شناخته می‌شود و متاسفانه دامنه و شمول آن نیز آنقدر فراخ و در عین حال مبهم است که کسی هنوز نتوانسته بداند که آنها چیستند، مخالفتی داشته باشد، بی‌درنگ در دسته غیرخودی‌ها جای می‌گیرد؟! از این رو، خودی‌ها هم در عمل با توجه به این تقسیم دو گانه، امکان نظریه‌پردازی آزاد نمی‌یابند. یعنی، نه تنها غیرخودی‌هایِ مورد نظر حاکمیت، بلکه خودی‌ها نیز به خاطر همین دسته بندی نادرستِ مردم جامعه، از ترس منزوی و مطرود شدن، جرات بازاندیشی در آنچه مرسوم است نداشته و خود را تنها موظف به تمجید و تحسین و احیانا تحلیل و شرح آنچه تفسیر رسمی و رایج علم و دین است، ببیند؟!
     ششم. رهبر کشورِ عزیز ما! شما به خوبی می‌دانید که در دوران رهبری شما فرهیختگان بسیاری از کشور رانده شده‌اند یا خود‌خواسته مهاجرت را ترجیح داده‌اند. حکومت بر تارک تمام آنان مهر غربزدگی، جاسوسی، بی‌دینی، بی‌غیرتی و مانند اینها زده‌ است! من اینک از شما می‌پرسم آیا اگر اندیشمندی در جامعه خویش عرصه‌ای برای بیان باورها و تولیداتش نیافت و اندیشه‌ورزی جامعه به دست دادگاه‌های تفتیش عقاید، تیغ تیز اما کور سانسورکنندگان وزارت ارشاد و جوانان خامی بود که به هر انگیزه‌ای تحریک می‌شوند و به تخریب و جدال فیزیکی با فرهیختگان جامعه می‌پردازند (به یاد بیاورید آن کارهای زشت و زننده‌ای را که برخی از همین جوانان خام و مردان اطلاعاتی به بهانه حمایت از شما، با رفتن بر سر درس آیه الله منتظری در حوزه و دکتر عبدالکریم سروش در دانشگاه انجام داده‌اند)، در این صورت دانشمندان جامعه چه باید بکنند؟ آیا گریزی جز تحمیل بار سنگین مهاجرتِ اجباری بر خویشتن دارند؟
     باز به یاد بیاورید که در همین دوران، برنامه سخیف «هویت» برساختند و بهترین اندیشمندان این جامعه را به بدترین شکل مورد توهین و شماتت قرار داده و به آنان افترا بستند، بی‌آنکه شما حتی دم برآورید و کوچکترین تشری به بی‌ادبانی که به جعل چنین برنامه‌های دروغ و احمقانه دست زدند، بزنید!
     و باز در دوران شما رسانه به ظاهر ملی ما، به دست چند تن سخنران حرّافی افتاد که گوش دادن به سخنان سراسر تکراری، پر از مغلطه و خرافات آنان آنقدر کسل کننده است که نه تنها باعث تقویت ایمان دینی مردم نمی‌شود که هر روز بیش از گذشته آنان را از دین، گریزان می‌نماید!
     هشتم. رهبر کشورِ عزیز ما! یکی از مسایل مهمی که در همین دوران و به ویژه در این چند سال اخیر رواج یافته است، حذف و طرد با سابقه‌ترین اساتید این کشور از دانشگاه‌ها و برنشاندن جوانان خام یا بسیجیانی که تنها کف امتیاز را داشته باشند بر کرسی علمی آنان است! بی‌شک تصدیق می‌کنید که عرصه اندیشه، عرصه بسیجی‌گری نیست. و چنین نگرشی مانع بسیار بزرگی است که به طور مداوم جامعه علمی دانشگاهی و حوزوی ما را تهدید کرده است. به نظر می‌رسد اکنون بیش از هر زمان دیگری این مساله پررنگ شده است تا جایی که گروهی به نام بسیج اساتید مرتب در حال عرض اندام و گرفتن همایش و نشست و هزینه کردن کلان هستند و کسی را توان انتقاد نیست. روشن است که فی‌نفسه و لزوما بین بسیجی بودن در یک محیط دیگر و اندیشمندانه عمل کردن در محیط علمی و دانشگاهی تضادی نیست، البته به شرط آنکه اولا فرد مذکور بین این دو مقوله خلط نکند و ثانیا واقعا اندیشمند و تحصیل کرده و از امتیازات لازم دانشگاهی برخوردار باشد و ثالثا از مجاری عالمان به دانشگاه وارد شده باشد، مثل همه کسان دیگری که به صورت طبیعی این مسیر را طی می‌کنند نه آنکه مصداق جریانِ فاجعه بار زیر باشد!
امیدوارم حوصله کنید و این خبر را با دقت و چند بار بخوانید:
«بنیاد شهید و مشاور وزیر در امور ایثارگران بیش از ۲ هزار و ۵۰۰ نفر را برای عضویت در هیئت علمی دانشگاهها معرفی و این افراد از طریق مرکز جذب هیئت علمی وزارت علوم به دانشگاهها معرفی شدند.
به گزارش خبرنگار مهر، محمدرضا مردانی امروز سه شنبه در اولین نشست شورای مشاوران روسای دانشگاه‌ها در امور ایثارگران با بیان این خبر افزود: از ابتدای تشکیل مرکز جذب هیئت علمی در وزارت علوم نگاه این بود که چگونه بتوانیم ایثارگران و نیروهای ارزشی که دارای حداقل‌ها یا میانگین امتیازات لازم برای حضور در مجموعه‌های اعضای هیئت علمی هستند را اولویت دهیم و آنها را در فضای دانشگاه قرار دهیم تا به برکت حضور ایثارگران، جانبازان، رزمندگان دفاع مقدس، آزادگان و فرزندان شهدا در دانشگاه، جوانان را در مسیری که انقلاب باید طی کند بیمه کنیم.
رئیس مرکز جذب هیئت علمی وزارت علوم افزود: با فرمانده بسیج کارکنان وزارت علوم، مشاور وزیر علوم در امور ایثارگران، بنیاد شهید و مجموعه بسیج اساتید و بسیج دانشجویی مشورت‌هایی صورت گرفت و جمع‌بندی‌ها به این نتیجه رسید تا علاوه بر فراخوان‌های سراسری که از طریق جراید اعلام می‌کردیم، با مشارکت افراد و بخش‌هایی که طرف مشاوره‌مان بودند شروع به شناسایی افراد واجد شرایط کنیم تا بتوانیم آنهایی که حداقل‌ها را دارند در مسیر جذب هیئت علمی قرار دهیم.
وی اضافه کرد: از طریق بنیاد شهید و مشاور وزیر علوم در امور ایثارگران از بالغ بر ۲ هزار و ۵۰۰ نفر از ایثارگران که در بنیاد شهید پرونده داشتند لیستی تهیه شد و علاوه بر این، رزمنده‌ها و یادگاران دفاع مقدس که بعضا اسامی آنها از طرق دیگری تهیه شد نیز رقم قابل ملاحظه ای شدند و بررسی و تفکیک به عمل آمد. آنهایی که بر اساس اعلام نیاز دانشگاهها در رشته ها و گرایش های مختلف اعلام نیاز کرده بودند در فراخوان شهریور و بهمن ماه جذب هیئت علمی تفکیک شدند و طی نامه ای به دانشگاهها اعلام شد، ضمن اینکه بسترهای مشارکت آنها در فراخوان فراهم و معرفی شدند. مردانی افزود: وزیر علوم نیز بارها بر جذب ایثارگران تأکید داشته و مسئولین جذب نیز این موضوع را دنبال می کنند. وی تحقق جذب ایثارگران در هیئت علمی را نیازمند چند مسئله دانست و گفت: ایثارگران باید حداقل های لازم را داشته باشند. آنچه که مستلزم عضو هیئت علمی شدن است داشتن توانمندی علمی است یعنی ایثارگران باید کف توانمندی علمی را نسبت به کسانی که جذب می شوند داشته باشند
رئیس مرکز جذب هیئت علمی وزارت علوم گفت: طبیعی است که از ایثارگران این انتظار می رود که وقتی در دانشگاه حاضر شدند و به کرسی هیئت علمی تکیه زدند باید نفس گرمشان موجب تقویت این جبهه شود نه اینکه خدای ناکرده مواردی داشته باشیم که بخواهند مسیر طلحه و زبیر را در پیش بگیرند البته در میان کسانی که مراجعه کرده اند با اینگونه موارد مواجه نبودیم ولی این یکی از ارکان مهم جذب ایثارگران است….
مردانی خطاب به مشاوران روسای دانشگاهها گفت: شما در دانشگاه باید به عنوان اسپانسرها و پشتیبان های اصلی ایثارگران، مطالبه کننده از هیئت های جذب دانشگاهها باشید که وقتی با معرفی مرکز جذب هیئت علمی وزارت علوم بستر اولیه جذب ایثارگران فراهم شد، با کمک نهاد بسیج اساتید و سایر نیروهای ارزشی در دانشگاه مطالبه و پیگیری کنید تا افرادی که این زمینه را دارند در اولویت جذب قرار گیرند.»
     فکر نمی‌کنم با این خبر طولانی و آشکار که در خبرگزاری رسمی «مهر» مورخ سوم خرداد ۱۳۹۰ درج شده است، دیگر نیازی به هیچ توجیه و تبیینی برای فاجعه‌ی علمی که اکنون و در این ساختار حکومتی در حال تشدید است، نیاز باشد جز چند نماد شگفتی!!!.
     در فرجام، اگرچه سخن بسیار است و دردها بی‌شمار، اما گویی کسی مدام در گوشم زمزمه می‌کند که «بس کن و بیش مگو، گرچه دهان پر سخن است     زآنکه این حرف و دم و قافیه هم اغیارند». از این رو، دیگر بیش از این مصدّع نمی‌شوم. امیدوارم که همین اندک قصّه کردن غصّه‌ی دانش کفایت کند و تذکاری باشد برای بازاندیشی درباره رنج‌ها و دردهایی که اکنون در عرصه اندیشه‌ورزی این کشور می‌گذرد و بسیاری را رنجور ساخته است. کاش پیش از اینکه دیرتر شود مدبّرانه و از سر خردمندی دانش را به اهالی دانش وا می‌گذاشتیم!
با احترام
اول دی‌ماه ۱۳۹۰
مهدی علی پور

رایزنی بریتانیا برای استقرار جنگنده‌های پیشرفته در امارات


بریتانیا و متحدانش سرگرم بررسی استقرار جنگنده "یوروفایتر تایفون" در ابوظبی هستند. کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس از بریتانیا خواسته‌اند که برای مقابله با "تهدیدات فزاینده‌ی" ایران و تنش‌های منطقه‌ای حضوری موثر داشته باشد.
روزنامه "ایندیپندنت" در گزارشی در روز جمعه (۱۲ آبان/ ۲ نوامبر) خبر داد که دولت بریتانیا سرگرم بررسی اعزام جنگنده‌های پیشرفته به خلیج‌فارس و استقرار آنها در امارات متحده عربی است.
بنا به این گزارش نمایندگان بریتانیایی هم اکنون مشغول رایزنی با مقامات رسمی کشورهای عربی در حاشیه خلیج ‌فارس هستند تا درباره تهدیدات فزاینده‌‌ی ایران پاسخی مناسب بیابند. کشورهای عربی بیم از آن دارند که در صورت بروز جنگ، ایران از صدور نفت این کشورها به بازار جهانی جلوگیری کند.رهبران عربستان سعودی و امارات متحده عربی به شدت نگران بستن تنگه هرمز از سوی ایران هستند؛ حدود ۴۰ درصد از کل صادرات نفت خام جهان از تنگه هرمز می‌گذرد.
بریتانیا در حال حاضر کشتی‌‌های مین‌روب خود را در آب‌های خلیج‌فارس مستقر کرده است. کشورهای عربی مستقیماَ از بریتانیا خواسته‌اند که با توجه به افزایش تنش‌های منطقه‌ای دست به این اقدام زند. تصمیم نهایی درباره اعزام هواپیماهای جنگنده به منطقه خلیج‌فارس بر عهده دیوید کامرون، نخست‌وزیر بریتانیا، نهاده شده است.
اهداف آموزشی
سخنگوی رسمی نخست‌وزیر بریتانیا اعلام کرد که اعزام جنگنده‌های "یوروفایتر" مدل "تایفون" به ابوظبی تنها با اهداف آموزشی صورت می‌گیرد. وی افزود: «این اقدام فعالیتی معمول و منظم است که از سال‌های گذشته تا کنون جریان داشته، بدین خاطر فکر نمی‌کنم که موضوع جدیدی در این رابطه اتفاق افتاده باشد.»
گفته می‌شود که دولت کامرون مایل است به متحدان خود در منطقه اطمینان دهد که بریتانیا به لحاظ دیپلماتیک و نظامی در صورت شدت‌گیری تنش‌ها با ایران از آنها حمایت خواهد کرد.
بنا به گزارش روزنامه "ایندیپندنت" اما انتشار خبر اعزام هواپیماهای جنگنده بریتانیایی به خلیج‌فارس "مسلماَ احساس عدم اطمینان" را به ایران منتقل خواهد ساخت، گرچه مقامات بریتانیایی بارها اعلام کرده‌اند که هدف چنین تحرکاتی جمهوری اسلامی ایران نیست. فیلیپ هموند، وزیر دفاع بریتانیا، در روز پنج‌شنبه (۱ نوامبر) گفت که کشورهای اروپایی باید آماده باشند که "نقش و وظیفه بیشتری در رابطه با شمال آفریقا و خاورمیانه برعهده گیرند".
"تهدیدات ایران" و استقرار جنگنده‌ها در امارات
محور گفت‌وگوهای ایهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، در سفر خود به لندن پیرامون "تنش‌های منطقه‌ای و تهدیدات ایران" بوده است. گفته می‌شود که استقرار هواپیماهای جنگنده بریتانیایی در امارات نیز از جمله موضوعات مورد بحث بوده است.
بریتانیا تا کنون دو رزمایش هوایی مشترک با امارات متحده عربی داشته است. نخست مانور "الخنجر" که در سال ۲۰۱۰ و با شرکت هواپیماهای جنگی "یوروفایتر" مدل تایفون برگزار شد و رزمایش دیگر که در سال جاری میلادی با شرکت هواپیماهای تورنادو (GR4) به انجام رسید.
از آنجایی‌که دوره‌ی بکارگیری هواپیماهای تورنادو در سال ۲۰۱۹ میلادی به پایان خواهد رسید و این مدل از رده خارج خواهد شد، مقامات اماراتی اعلام کرده‌اند که "تمایل جدی" برای خرید ۶۰ هواپیمای جنگنده "تایفون" دارند. ظاهراَ امارات متحده علاقه بیشتری به خرید تایفون نشان می‌دهد تا خرید هواپیمای جنگنده "رافائل" از فرانسه.
بریتانیا در رزمایش دریایی اخیر به فرماندهی آمریکا در خلیج‌فارس شرکت داشت
بریتانیا در رزمایش دریایی اخیر به فرماندهی آمریکا در خلیج‌فارس شرکت داشت
جمهوری اسلامی تا کنون بارها ناخشنودی خود را از حضور نیروهای نظامی آمریکا و فرانسه در خلیج‌فارس ابراز کرده است. مقامات جمهوری اسلامی به صراحت اعلام کرده‌اند که حضور این نیروها تهدیدی برای منافع ملی ایران به شمار می‌آید.
"استقرار هواپیماهای جنگی علیه ایران نیست"
ایهود بارک در جریان سفر خود به بریتانیا گفت : «به نظر می‌رسد که ایران ساخت بمب اتمی را به تعویق انداخته است.» اما وزیر دفاع اسرائیل تصریح کرد که کشورش مصمم است که در زمان لازم و ضروی علیه تاسیسات اتمی ایران به نیروهای نظامی متوسل شود.
وزارت دفاع بریتانیا با انتشار بیانیه‌ای چنین اعلام کرد: «بریتانیا بطور منظم و معمول از هواپیماهای جنگنده تایفون در امارات به منظور آموزش بهره می‌گیرد».
در این بیانیه همچنین آمده است: «فعالیت نظامی بریتانیا نشانگر تعهد ما در قبال امنیت امارت متحده عربی و منطقه است. بریتانیا و شورای همکاری خلیج (فارس) منافع مشترکی داشته و خواهان تضمین صلح و ثبات در منطقه هستند.»
وزارت دفاع بریتانیا در بیانیه چنین تاکید کرده است: «این گونه عملیات نظامی در ارتباط با نگرانی‌های ما پیرامون برنامه اتمی ایران نیست. دولت بریتانیا آنچنانكه بارها گفته است حمله نظامی به ایران را در شرایط فعلی نادرست می‌داند.»
دولت بریتانیا از اسرائیل نیز خواسته است که از حمله نظامی به ایران خودداری کند و اجازه دهد که تحریم‌های فلج‌کننده علیه جمهوری اسلامی تاثیرات خود را آشکار کنند.
هواپیمای "یوروفایتر تایفون" جنگنده‌ای چند منظوره است که کشورهای اروپایی آن را به طور مشترک می‌سازند. بریتانیا، آلمان، اسپانیا، ایتالیا و اتریش در حال حاضر از این هواپیما بهره می‌گیرند. عربستان سعودی نیز با امضای قراردادی در سال ۲۰۰۷ میلادی ۷۲ فروند جنگنده‌ی تایفون را برای تقویت نیروی هوایی خود سفارش داده است.