۱۳۹۲ فروردین ۱, پنجشنبه

این روزهای نخبگی


چندی پیش دیداری داشتم با جناب سیدمحمد خاتمی. احتمال حضورش را در انتخابات صفر می دانست. اما یک چند نفری را برشمرد که می شود حمایتشان کرد. با اشاره به خُرد بودنِ آن چند نفر به خود نهیب زدم: ببین از کجا به کجا رسیده ایم! پرسید: نظر خود شما به کیست؟ گفتم: به هیچکس! جامعه ای که بدست خودش نخبگی را مچاله کند، باید هم به ورطه ی تقاص افتد و گزینه هایش در حداد عادل و ولایتی و مشایی و قالیباف محدود شود. در این ملک، ما پا به پای آدم کشتن، نخبگی را نیز فروکشتیم و بر مزارش طاق نصرت بستیم.
به آقای خاتمی گفتم: افسوس من به این است که ما می بایست امروز هزار هزار سید محمد خاتمیِ امروزی می داشتیم. نه این که یکی باشد و آن هم در خوف و هراس و تلاطم و تنگنا. و گفتم: مردمان دیگر کشورها در انتخاباتشان بین خوب و خوب تر هیجانِ گزینش دارند و ما بین بد و بدتر سرگردانیم.
محمد نوری زاد
روز نخست بهار سال نود و دو