۱۳۹۱ اسفند ۲۷, یکشنبه

آتشفشان بی ادبی


جناب سید حسن خمینی در سخنان اخیر خود فرموده اند: فضای وب در ایران، فضای بی ادبانه ای است. من ضمن احترام به ایشان و تأیید سخنشان می گویم: فرزندان یک خانواده، ادب را در مرتبه ی نخست از پدر و مادر خود فرا می گیرند. آنهم در کوران عمل، و نه در شعار و لفظ.
ایشان را ارجاع می دهم به مطالعه در چند و چونِ آتشفشان هایی که در این سالهای پس از انقلاب، مرتباً از دهانه ی خود اشکال مختلفی از بی ادبی را بالا داده اند و همچنان نیز فعال اند و ابراز بی ادبی می کنند. آتشفشان هایی که ملات بی ادبی اشان را از دهان و رفتار و امضای بزرگان و مسئولان و مدیران انقلاب دریافت کرده و می کنند. حالا انتظار ادب ورزی از مردمی که سالها زیر بارش این آتشفشان ها زیسته اند و به ملات و مواد بی ادبانه ی آنها آلوده شده اند، انتظار منصفانه ای نیست.
یکی از آتشفشان های بی ادبی را در جامعه ی اسلامی ما باید به اسم روحانیان سند زد. روحانیانی که آمده بودند به جهانیان بگویند: آهای مردمان جهان، اگر به لمسِ روح ادب دست نیافته اید، باشید و تماشا کنید که ما با ظهور انقلاب اسلامی در ایران به برآوردنِ همین مهم اراده کرده ایم. با اطمینان می گویم: جد بزرگوار آقا سید حسن خمینی اگر داخل سیاست نمی شد، می توانست یکی از قطب های تاریخیِ ادب در این مرز و بوم بحساب آید. دخول در سیاست، به روح های بزرگ محتاج است. روح هایی که از هزار توی صافی های درونی و بیرونی عبور کرده و به معنای واقعی زلال شده باشند.
جناب سید حسن خمینی را به مطالعه در زندگی گاندی و نلسون ماندلا و همین پاپ جدیدی که واتیکان انتخابش کرده دعوت می کنم تا بدانند بزرگیِ مردان بزرگ آنجا تماشایی می شود که “قدرت” در مشت آنان مهار شده باشد. و نه آنان در مشت قدرت. تا بدانند: این مردان بزرگ اند که اراده ی سرکشی های قدرت را در دست می گیرند و نه این که قدرتِ سرکش اراده ی آنان را در دست خودبگیرد و به هرکجا بکشاندشان.
به این سخن جد گرامی آقا سید حسن توجه کنید: “….آنهائی که دم از اقتصاد می زنند و زیر بنای همه چیز را اقتصاد می دانند‚ آنها از باب اینکه انسان را نمی دانند یعنی چه‚ خیال می کنند که انسان هم یک حیوانی است که همان خورد و خوراک است منتها خورد و خوراک این حیوان با حیوانات دیگر یک فرقی دارد‚ این چلوکباب می خورد‚ او کاه می خورد‚ اما هر دو حیوانند. اینهائی که زیر بنای همه چیز را اقتصاد می دانند اینها انسان را حیوان می دانند‚ حیوان هم همه چیزش فدای اقتصادش است‚ زیر بنای همه چیزش است. اینها انسان را نشناختند اصلا که چه هست. الاغ هم زیر بنای همه چیزش اقتصادش است…. “
خوب وقتی یک رهبر دینی می گوید: الاغ هم زیر بنای همه چیزش اقتصادش است، منِ مستمع انتظار دارم پشت بند این تحلیل شریف، به معنای کامل “انسان” در کلام و راه او پی ببرم. و بدانم اگر سخن او درباره ی انسان این است، نوع رفتار او چگونه است.
باید بگویم: من سخن و عمل یک فرد را توآمان می سنجم و ارزیابی می کنم. با این رویه می شود معنای واقعی انسان را در تیغی که بلافاصله پس از پیروزی در میان انسانها نهاده شد تفسیر کرد. این من، که در عمل برای انسان حقی قائل نشده ام و انسان و انسانیت را تنها در اطرافیان فکری خود خلاصه کرده ام نمی توانم از مستمعین خود چیزی فراتر از روح جاری سخن و رفتار خود انتظار داشته باشم. با شرمندگی می گویم: حاکمیت در این سالها با عمل، و نه تنها با حرف و سخن، به برآوردنِ بی ادبی های بزرگی توفیق یافته است که نظیرآن را حتی در کل تاریخ بشریت نمیتوان مشاهده کرد. چرا که در اینجا ما به اسم ادب، پوست از تنِ ادب دریده ایم.
بی ادبی هایی چون: کشتار مردم، غارت مردم، فراری دادن مردم، تحقیر مردم، بازداشتن مردم از رشد و نشاط و زندگی، و دعوت مردم به پذیرش و پرورش دروغ و ریا و چاپلوسی، لاجرم به تربیتی منجر می شود که اسم دیگرش: بی تربیتیِ ملی است. در یک قلم پیشنهاد می کنم از پلیدی ها و غارتهای کلان متداول و جاریِ جمهوری اسلامی گذر کنیم و از میان همه ی تریبون های نماز جمعه، پای سخنان دو سید جلیل القدر: علم الهدی و خاتمی بنشینیم. که پیوسته از دهان مبارک این دو سید، آبشاری از ادب و نزاکت بر سر مستمعین داخلی و خارجی فرو می بارد و آنان را مستِ اخلاق نبوی می کند.
در پایان از جناب سید حسن خمینی دعوت می کنم به مفهوم ادب در این فیلم دقت کنند تا بدانند معنای پوستین وارونه ای به اسم اسلام یعنی چه:
                                                                       محمد نوری زاد
                                                       بیست و پنجم اسفندماه سال نود و یک