کلمه: کم نیستند عکس های تاریخی از سیاستمداران که دو نسخه دارند؛ یکی واقعی و دیگری سانسور شده. در فضای مجازی و در بین مردم، نسخه های مختلف عکس ها دست به دست می شوند و معمولا کسی یا کسانی از عکس دوم حذف شده اند: صاحبان قدرت تصمیم گرفته اند که آنها دیگر نباشند، و از این رو از تاریخ هم پاکشان کرده اند. علت چیست؟ تسویه حساب های سیاسی، که حتی تاریخ و واقعیت را هم قربانی می کند.
در تاریخ از این نمونه ها بسیارند: استالین به صورت معمول، تصویر دشمانش را از عکسهای مشترک حذف میکرد و اگر علاقه اش به فردی از بین می رفت، او دیگر در عکس ها هم جایی نداشت. یا مائو تسه تونگ که پو کو را حذف کرده و هیتلر که عکس گوبلز را از کنار خود حذف می کند. این خصیصه مشترک همه دیکتاتورها بوده و هست که نمی توانند دیگران را تحمل کنند، حتی کسانی را که تا دیروز دوست و همراهشان بودند.
در سه سال اخیر، حذف عکس و نام و هر اثری از میرحسین موسوی، با شیوه های باقی مانده از سالیان گذشته اما به شکلی صریح تر و شدیدتر، در جریان بوده است. مانند بسیاری دیگر از یاران انقلاب که بلافاصله پس از حذف سیاسی، عکس های آنان نیز از روی دیوارها و سطح شهرها و حتی کتاب های درسی و تاریخی و غیره حذف شد؛ انگار نه انگار که او در زمان رهبری بنیانگذار همین نظام، رئیس دولت بوده و در سخت ترین شرایط دفاع مقدس، کشور را او اداره کرده است.
میرحسین خود به خوبی این جنس از رفتار را توصیف کرد، آنگاه که گفت: “تبلیغاتی از این قبیل متعلق به دوران قدیم است و از شگردهایی استفاده می کند که در رژیم های توتالیتر شبیه شوروی دوران استالین و یا رومانی زمان چائوشسکو استفاده می شد. کسانی که این تبلیغات را سازمان دادند نه جامعه خودمان را می شناسند و نه درکی از فضای متحول بین المللی دارند. آنها در فضای قبل از گسترش تکنولوژی ارتباطات زندگی می کنند. ”
و حالا پس از حذف تصویر میرحسین موسوی از کتاب های درسی دانش آموزان، خبر می رسد که نام او از تابلوی موزه اتاق جنگ اهواز هم حذف شده است. این خبر و تصویر مربوط به آن را نویسنده وبلاگ خوابگرد منتشر کرده و در این باره نوشته است:
۱) قرارگاه گلف در نزدیکی اهواز، قرارگاه مهمی بود برای هدایت جنگ. جایی که بیشتر فرماندهان جنگ و برخی مسئولان کشور از جمله آیتالله خامنهای، میرحسین موسوی و خصوصاً هاشمی رفسنجانی که مسئولیت فرماندهی جنگ برعهدهی او بود، از آن خاطرههای بسیار و عکسهای کمشمار دارند. این قرارگاه که پس از جنگ به موزه تبدیل شد، اتاقی دارد که آسایشگاه مشترک همان مسئولان و فرماندهان بود و اکنون بخشی از این موزه است برای بازدید دیگران. نتیجهی انتخابات پرحادثهی ۸۸ را که اعلام کردند، قسمتی از تابلو این اتاق را هم رنگ سیاه پاشیدند و بعدتر کل تابلو را عوض کردند. عکسی که میبینید، در بهمن ماه ۱۳۸۸ گرفته شده است.

۲) در سال ۵۷، همسایهای داشتیم که به قول آن روزهای بزرگترهامان «جاویدشاهی» بود. یک روز از بهمنماه داد و فریاد فحشبار این همسایه، اهل محل را بیرون کشید. تیشهای بزرگ به دست گرفته بود و با صورتی برافروخته به زبان لری فحش میداد و تند و بلند گام برمیداشت. دیگران و ما هم پشت سرش راه افتادیم. رسید سر کوچه که خانهای بود با دیوار کاهگلی. شب قبل روی دیوار، بزرگ نوشته بودند «مرگ بر شاه». این را پدرم گفت. آقای همسایه تیشهبهدست جلو «مرگ بر شاه» ایستاد و خشمگین نفسهای بلند کشید. هیچ کس جرئتِ پیش رفتن نداشت. چند لحظهای به سکوت گذشت تا ناگهان حمله برد به دیوار. و بعد، نوکِ تیشه بود که پی در پی، با خشم و نفرت به دیوار میخورد و تنش را میخراشید. کوبید و خراشید و کند و خاک به هوا فرستاد و نفس زد و عرق ریخت تا تمام شد. قد راست کرد و آستین به پیشانی خیس کشید و یک قدم عقب ایستاد. فاتحانه خیره مانده بود به دیوار. همهی محل هم گرداگردِ او دسترنجش را تماشا میکردند. از رنگ سیاهِ شعار دیگر نشانی نبود، ولی «مرگ بر شاه»، پرجلوهتر از قبل روی دیوار حکاکی شده بود.