یا پرتقال آباد، منطقه ای “خواص نشین” در کالیفرنیای آمریکاست. سرداران سرفراز سپاه پاسداران ما منت نهاده اند و این منطقه ی بسیار اشرافی را محل جلوس خود و خویشان خود انتخاب فرموده اند. ثروت های افسانه ای سرداران، کم مانده این منطقه را به “سردارآباد” تغییر ماهیت بدهد.
در اینجا خانه های مجلل و اتومبیل های ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار دلاری را می بینی که سرپناه و مرکب همسران و پسران و دختران سرداران سرفراز ماست. که اگر چشم بصیرت می داشتیم، می دیدیم که بر سردرِ هریک از این منازل افسانه ای، خاضعانه نوشته شده: هذا من فضل ربّی! و من اصلاً از این که این فضل ربّ، چرا و تنها شامل حال این غرورآفرینان عرصه ی خون و شهادت شده است، تعجب نمی کنم.
بهتر بگویم: من راز برآمدن این همه ثروت سراسیمه را تنها در قاچاق انواع کالا توسط سرداران فربه ی سپاه نمی دانم. یا در بالا کشیدن پروژه ها و پیمان های بدون مناقصه، یا در واردات انواع دارو و وسایل پزشکی، یا در بالا کشیدن سهام مخابرات در روز روشن، یا در واردات انواع اتومبیل و کامیون، یا در خیمه بستن سرداران سپاه بر همه ی مناصب کلیدی کشور. یا در به زیر بغل زدن عمده ی معادن مطرح. یا در داد و ستد پی در پی” ال سی” های تجاری توسط آقازادگان سرداران.
پس چه؟ پس این همه ثروت از کجا بر سر سرداران ما فرو باریده؟ دلیلش را اگر بخواهید می گویم: روحانیت ما سخت به بقای خود محتاج است. به هر قیمت. و به هر شکل. آری به هر قیمت و به هر شکل. و چون خودش توش و توان تأمین این بقا را ندارد، آمده است و تحقق و استمرار آن را با سرداران سپاه پیمان بسته است. بدون مناقصه. و به هر قیمت و به هرشکل. آری به هر قیمت و به هر شکل!
حالا شما اگر در این میان به یافتن آن پرتقال فروش گمشده در تمثیل ها متمایلید، به همان محله ی خواص نشین “پرتقال آباد” کالیفرنیای آمریکا سر بزنید. شاید آنجا باشد. اگر که سرداران فربه ی ما او را به سرایداری کاخ های آنچنانی خود تحکم نکرده باشند!
محمد نوری زاد
بیست و ششم آبان ماه سال نود و یک