۱۳۹۲ مرداد ۱۴, دوشنبه

همسر بهزاد عرب گل: چاره ای جز تحمل نداریم

بهزاد عرب گل زندانی محبوس در بند ۳۵۰ است که در انتخابات سال ۱۳۸۸ در حمایت از میرحسین موسوی به عنوان رئیس ستاد منطقه چهار موسوی شروع به فعالیت کرد. او پس از وقایع روز عاشورای‌‌ همان سال بازداشت شد و چهار ماه و نیم را در سلول انفرادی و تحت بازجویی بسر برد.
این فعال سیاسی روز چهارشنبه ۱۶ تیر ماه امسال با وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. اما بعد از برگزری دادگاه بدوی از سوی قاضی صلواتی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر به ۴ سال تقلیل پیدا کرد.
عرب گل در سن هفده سالگی به جبهه رفت و در راه دفاع از کشور مجروح شد. او که هنوز آثار جنگ تحمیلی را بر بدن خود دارد هیچگاه حاضر نشد از حقوق و مزایای جانبازی استفاده کند و برای گذران زندگی با وجود مشکلات جسمانی به کار ساختمانی پرداخت.
همسر عرب گل که در غیاب همسرش ناچار است بار مشکلات زندگی و مسئولیت دو فرزند کوچکش را به تنهایی بر دوش بکشد با گلایه می‌گوید این نسخه‌ای است که برای ما پیچیده‌اند و چاره‌ای جز تحمل برای ما باقی نمی‌ماند. اعتراض هم کنیم راه به جایی نمی‌بریم.
او از اولین بازداشت آقای عرب گل و ماه‌ها نگهداری او در انفرادی می‌گوید: «باراول در سال ۸۸ بازداشتش کردند و چهار ماه و نیم در سلول انفرادی و شرایط سخت بسر برد. نهایتا با قید وثیقه صد میلیون تومانی آزاد شد. اما بعد از برگزاری دادگاه چهار سال حبس تعزیری برای او صادر کردند. اتهامش هم عضویت در جبهه مشارکت و فعالیت‌هایش و‌‌ همان اتهام اقدام علیه امنیت ملی بود که چنین حکم سنگینی به او دادند.»
خانم عرب گل با ابراز ناراحتی از این حکم ناعادلانه ادامه می‌دهد: «بالاخره حکمی است که صادر شده و به جبر او را بردند و ما هم چاره‌ای جز تحمل نداریم و کسی اصلا اهمیتی نمی‌دهد. »
آقای عرب گل جانباز هست و مشکلات جسمانی خود را دارد اما آدمی نیست که مشکلاتش را بروز دهد و هر وقت حالش را می‌پرسم می‌گوید: «می‌گذرد.» تنها نگران بچه‌ها هست. دو تا بچه کوچک داریم و شرایط زندگی در نبود همسرم خیلی برای من سخت شده است. امسال پسرم اول دبستان می‌رود و دخترم هم پیش دبستانی و آن‌ها هم ناراحت هستند. در ملاقات‌ها بچه‌ها دلتنگی می‌کنند و مدام می‌پرسند بابا چرا رفته زندان؟ سوالات دیگر… پسرم را کلاس فوتبال گذاشتم وقتی پدر بچه‌های دیگر می‌آیند کنار زمین می‌ایستند یا سفارش بچه‌هایشان را به مربی می‌کنند از نگاه و حالت پسرم می‌فهمم چقدر برایش سخت است و احساس تنهایی و دلتنگی می‌کند.»
از خانم عرب گل می‌پرسم امیدی دارید که طی روزهای آینده زندانیان سیاسی از جمله همسرتان آزاد شوند؟ می‌گوید: «من سختی‌های الان را دارم می‌بینم و زیاد به امید فکر نمی‌کنم. واقعیات زندگی الان جلوی روی من است نه امید. همسرم کارگر ساختمان و روز مزد بود و من دارم به این فکر می‌کنم که مهرماه که مدرسه‌ها باز می‌شود مخارج بچه‌ها و هزینه رفت و آمد آن‌ها را چطور باید تامین کنم؟ بالاخره اگر از مشکلات اقتصادی چیزی نگویم خود من نیاز دارم همسرم در مشکلات زندگی و مسئولیت بچه‌ها همراهم باشد. اما نسخه‌ای است که برایمان پیچیده‌اند و چاره‌ای جز تحمل نداریم. آقای عرب گل حقوق مردم را ترجیح دادند اهدافشان را دنبال کردند و آن‌ها هم حکم صادر کردند و من هم باید به این فکر کنم که این مشکلات را چطور پشت سر بگذارم.»