کلمه – علی بردبار:
بازداشت دختران میرحسین موسوی و حاشیه های آن، مهم تر از ابعاد سیاسی مساله، ابعادی انسانی و وجدانی دارد که اگر به این موضوعات به درستی توجه نشود کنش سیاسی و حتی مبارزات جنبشی راه به جایی نخواهند برد.
کاش می شد مصاحبه دیروز کلمه با زهرا و نرگس موسوی را پرینت گرفت و نزد تک تک کسانی که در ایران داعیه کار سیاسی و مواعظ اخلاقی دارند برد و از آنها نظر خواست. گرایش سیاسی افراد در این بین اهمیتی ندارد، مهم این است که بدانیم پدر و مادر این دو دختر مدت هاست در شرایط حبس و حصرند. شرایطی که هنوز ابعاد آن به جامعه اطلاع رسانی کافی نشده و انشالله به زودی بخش هایی از آن در کلمه منتشر خواهد شد. انواع و اقسام فشارها به خانواده ای که پیش از این تمایل چندانی به سیاست نداشته اند وارد شده است. سیدعلی موسوی، عضوی از خانواده آنها را در خیابان کشته اند، اسباب مشکلات خانوادگی برای آنها فراهم کرده اند، شغلشان را از آنها گرفته اند، رفت و آمدهای آنها را کنترل می کنند، تصادف های ساختگی بر سر راهشان ایجاد می کنند، اجازه ملاقات با پدر و مادرشان را گاه تا چندین ماه نمی دهند، هر زمان که مامورانشان بخواهند با آنها تندی کرده و امر و نهی می کنند، ظاهرا آزادند اما در بدتر از شرایط حبس و تحت فشارهای روانی مختلف به سر می برند. در چنین شرایطی از فشارهای ما سبزها هم در امان نبوده اند. بارها مورد اعتراض فعالان جنبش سبز قرار گرفتند که شما سیاسی نیستید و باید اطلاع رسانی بیشتری کنید.
همه اینها تاکنون تحمل شده است. اما پس از اینکه دیدند هیچ گشایشی در وضعیت پدر و مادرشان صورت نگرفته و با توجه به نظر صریح میرحسین موسوی برای انتقال اخبار و پیام های او به مردم، مقداری اطلاع رسانی محدود صورت گرفت و همان طور که انتظار می رفت باعث واکنش حاکمیت شد. تصور می شد که به آنها اعتراض کنند که اطلاع رسانی نکنید تا ما خودمان شرایط را بهتر کنیم، تصور می شد حتی به دروغ که لقلقه زبانشان است، اطلاع رسانی های دختران را تکذیب کنند، اما دست به کار دیگری زدند. آنها را بازداشت کردند که چرا بلایی که به سر شما و پدر و مادرتان می آوریم را اطلاع رسانی می کنید! این ها را اگر نسل های بعدی فقط در کتاب ها بخوانند شاید باورشان نشود. حتی برخی کسانی که از نزدیک با نیروهای امنیتی حکومت برخورد نداشته اند شاید تصور کنند که اغراقی در کار است. آنها صراحتا می گویند ما هر کاری از دستمان بر بیاید برای آزارتان انجام می دهیم، قانون خودمان را هم به هیچ نمی گیریم، رسانه های داخلی را از انعکاس بلایی که بر سر منتقدانمان می آوریم بر حذر داشته ایم و حتی به سایت ها و روزنامه های خودشان هم می سپارند که دروغ پشت دروغ علیه زندانیان و خانواده هایشان گرفته تا رهبران در حصر جنبش و خانواده هایشان منتشر کنند، اما شما حق ندارید با دیگران هم در میان بگذارید. زورگویی نانجیبانه از این بیشتر قابل تصور است؟
بله، قابل تصور است. اینها در ظلم همواره می توانند غافلگیر کنند. می توانند در کوچه به زنی تنها، با ۷ – ۸ مرد مزدور هجوم ببرند، دستش را بکشند و به خانه ببرند، تهدید به پرت کردنش از پنجره و قتلش بکنند، دست بالا ببرند که بر صورت او سیلی بزنند، به او و خانواده و پدر و مادر در حبس و حصرش شنیع ترین توهین ها را بکنند و هر آنچه شایسته خود و اربابان بی اخلاقشان است را به این دختران بی دفاع بگویند. این دختر، دختر پدر و مادری در حصر است. پدری که ۸ سال نخست وزیر کشور در شرایط سخت جنگ بود، نشسته می خوابید تا خوابش سنگین نشود و بتواند زود از خواب برخیزد تا کاری زمین نماند، پس از مسئولیتش هم از همه مزایایی که می توانست داشته باشد گذشت و زندگی عادی در پیش گرفت. مدت ها در سکوت بود و تا احساس خطر نکرد، همین خطری که امروز همگان به آن شهادت می دهند و در حل آن در مانده اند، به میدان سیاست نیامد. مادرش از بزرگان انقلاب بود و هست. زنی قرآن پژوه که هیچ غیر مغرضی در حق بزرگ او به فرهنگ و عرصه علم و دین کشور به خود شک راه نمی دهد. با دختر بی پناه آنها چنین کرده اند. ظلم نانجیبانه از این بیشتر قابل تصور است؟
باز هم بله. سابقه نشان داده که از آنکه ترمز بریده هر کاری برمی آید. این بار دست بالا برده که بزند، دفعه بعد می زند. چرا نزند؟ مهارش چیست؟ اخلاق؟ دین؟ اصالت؟ بزرگ تر و روسای اخلاقی تر از خودش؟ چه چیزی مهار تداوم این ظلم است؟ جز نیرویی که در برابر آن بایستد؟ آن نیرو کجاست؟ از کجا نشات می گیرد؟ صریح تر بگویم، جامعه کجاست؟ نخبگان کجایند؟ مراجع و علمای دین نگران چه هستند؟ قرار است مرز ظلم تا کجا ادامه یابد؟ آن غیرت و حساسیتی که روزی در این جامعه موج می زد کجاست تا به داد زن مظلومی که در میان ۷ – ۸ مرد نانجیب تهدید به کتک خوردن و پرت شدن از پنجره می شود، تکانی بخورد؟ اختلافات داخلی خودشان بالاست که بالاست، انتخابات است که باشد، چه اهمیتی دارد که حساب دو دو تای سیاست در این شرایط چه می گوید، اصلا حرف کسانی که می گویند آنها این کارها را می کنند تا ما عصبانی شویم. یعنی چه؟ یعنی چون ممکن است کسی ظلمی کند تا ما عصبانی شویم، پس باید رگ هایمان خشک شود؟ ظلم که حد یقف ندارد، مرز ما برای پذیرش ظلم کجاست؟
چه کسی است که این ماجراها را بخواند و ناخودآگاه به یاد کربلای حسین نیفتد؟ قصد شبیه سازی نیست. لا یوم کیومک یا اباعبدالله. عاشورا واقعه تکرار ناشدنی تاریخ است، اما شباهت هایی که بر ذهن می نشیند که بی دلیل نیست. قصد حق و باطل سازی مطلق در عرصه سیاست نیست، اما اینها دیگر از حوزه سیاست و حتی مسایل امنیتی با متوهمانه ترین تحلیل ها گذشته است. عاشورا را کسی به نقد سیاسی نمی نشیند و اگر این کار را کرد، دخالتی به داوری اخلاقی اش درباره آنچه بر حسین (ع) و فرزندانش گذشت نمی دهد. آنچه در عاشورا گذشت، ورای همه این بحث ها بود. آن دست نانجیبی که ولایتش به بالا برده تا بر صورت زنی بی پناه بنشیند، مگر در کربلا با نام خدا و تحت ولایت حاکم جنایت نمی کرد؟ این، همان نیست ولی در همان خط که هست. اگر نبود که این همه در جامعه شبیه سازی نمی شد.
آنچه دیروز انجام شد، برای سرپوش گذاشتن بر اختلافات داخلی باندهای قدرت بود، برای ارعاب بود، برای مدیریت انتخابات و هراس از نزدیکی سالگرد ۲۵ بهمن بود. همه این اهداف سیاسی را داشت، اما ربطی به مسئولیت همگان در برابر این اتفاق تلخ درباره فرزندان کسانی که پای عهدشان ایستاده اند، ندارد. ظلم آشکار شایسته فریاد و مقابله است. در آخر هم برای آنها که هر حرکتی را بر مبنای محاسبه انجام می دهند، این قاعده را یادآور می شویم که این رفتارها دومینویی است که اگر در برابر آن نایستید، نوبتش به همگان خواهد رسید. حتی همان ها که دستی بر دستور این جنایات دارند.
اگر “بگم بگم” ها مرز داشتند، این جنایات هم مرزپذیرند.